وقتی میخنده بهش بگو:
«دلم میخواد همیشه خوشحال ببینمت
اول به این خاطر که لایقش هستی
و بعد به این دلیل که لبخند تو
قشنگ ترین چیزیه که در این دنیا دیدم
و تو رو اینجوری توی ذهن و قلبم دارم..!»
| سپهر خدابنده |
تو که نمیدانی عطر بهار نارنجم
گاهی انقدر دل تنگت هستم
که میخواهم یقه ات را بگیرم و از آن قاب عکس خاکستری
بیرون بکشمت
در آغوش بگیرمت و بیخیال همه ی دنیا بشوم
سوار عطر خیال ببرمت آن طرف کائنات
میان همان شعرها که فقط خدا می نویسد!
آنجا که من باشم و تو
من از تو بگویم و تو ناز کنی
و من....
از خوشی بمیرم!
| حامد نیازی |
نه سیگار به کار میآید...
نه گریه کفاف میدهد!
که دوای درد دلتنگی
مرگ است و مرگ است و مرگ!
#طاهره_اباذری_هریس
''هر آنچہ نگفتم'🇵🇸
سلام 🌝🌱 ناشناس : https://harfeto.timefriend.net/16765607074292
ساعت 22:00 هستم
دوست داشتید ، شاعری که داستان/شعر هاشو دوس دارید بگید ✨🌱
این که میدونی سرانجامی نداری باهاش و دل خوش میکنی به بی سرانجامیش...
این که معیار زیبائی میشه برات و دوستت میگه رفیق این کجاش خوشگله...
این که خودش ساکته و هرکی هرچی میگه درباره ش تو دفاع میکنی ازش و تهش میگی البته ربطی به من نداره...
این که مهم نیست که چی داره چی نداره و امیدواری به همه ی چیزایی که قراره با هم بسازین بعدها...
این که به همه میگی هنوز برات زوده اما تا یه عروس و داماد میبینی، خودت با اونو به جاشون تصور میکنی و دلت غنج میره...
این که تا یه بچه ی خوشگل میبینی به پهنای صورت لبخند میزنی و با خودت میگی بچه ی من و فلانیم حسابی خوشگل میشه هاااا...
این که تا حرف عشق و دوست داشتن میشه سکوت میکنی و قلبت تندتر میتپه به خاطر راز شیرینی که یه روزی قراره برملا بشه...
این که شبا آخرین اسمی که قبل از خواب میاد توی ذهنت و صبح به محض بیدار شدن میاد رو لبات همونیه که سعی میکنی چیزی ازش نگی توو جمع...
این که آدم با خدا و معتقدیم نباشی به جایی میرسی که توو خلوتت به خودِ خدا بگی: تورو خدا، فقط اونو میخواماااا...
این که از همون جمله ی اول این نوشته حواست پرت یه نفر بود فقط...
به روی خودت نیار
ولی اینارو بهش میگن عشق!
طاهره_اباذری_هریس
به فرصت این روزهای باقیمانده از سال، به احترام زندگی که تقدیم شد تا معجزه وار تجربه شود. به احترام زخم ها که درس شدند و با هر بار عمیق تر شدن، زنگِ اخطار شدند؛ عمرِ عزیز را پای بیهودگی ها تلف نکنید.
رفتنی های مانده را بفرستید بروند، مانده ها سمِ خطرناکِ دل و روان و تن اند...
رها کنید نشدنی هایِ کش آمده را که هر چقدر دیرتر، کشیده اش دردناک تر...
جا باز کنید برای آمدنی هایِ پشت در مانده نفسی تازه کنید...
به تنهایی لاکردار لبخند بزنید، جوری که نفهمد از او ترسیده اید، آنقدر باشید که او پا پس بکشد...
خدا و شانس و قسمت را رها کنید، خودتان را بچسبید. هر چه میخواهید از خودتان بخواهید. هر چند که اندک گیرتان بیاید، هر چقدر که خسته باشید.
اگر پی عشقید عشق را بسازید. ساختن کجا و گدایی کردن کجا...!
اگر قرار به زندگی ست برگ های مرده را هَرَس کنید.
اگر قرار به مردن است... چه کسی میداند کی و چطور.
پس تا آن روز اضافه بر آنچه که ذاتِ زندگیست، خون بر دل دلگیرتان نکنید...چه چاره ای غیرِ این!
| پری نوشت / پریسا زابلی پور |
گاهی فکر میکنم دنیا با همه عظمتش تا چه اندازه میتواند حقیر و بی ارزش باشد.
آدمها از بامِ باورِ ما سقوط میکنند، یکی...یکی.
و قلب بی آلایش ما، تهی از عشق و اعتماد فرو میپاشد، زخم خورده، رنجیده، آرام...آرام
| نیکی فیروزکوهی |
دل مغرور! عمری در جواب عشق گفتی :نه!
غزالی از کنارت رد شد و حالا تو هم آری...