eitaa logo
آنچه گذشت...(نوستالژی)
108.2هزار دنبال‌کننده
33.2هزار عکس
9.1هزار ویدیو
2 فایل
اولین و خاصترین کانال خاطرات دهه ۴۰،۵۰،۶۰،۷۰ نوستالژی هاتون و خاطرات قدیمی تونو برامون بفرستید🙏 @Sangehsaboor انجام تبلیغات 😍👇 https://eitaa.com/joinchat/1267335304Cab768ed1c8. فعالیت ما /بعنوان موسس/ صرفاً در پیامرسان ایتا میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات هنرمندان
❌از بی پولی خسته شدی؟❌ ✅خیلی‌ها اینجا به درآمدهای ماهیانه بالای ۳۰میلیون تومان رسیدن. 🟣خانم بزاززاده یادت میده چطوری با گوشی موبایلت کنار خونواده پول در بیاری👇 https://eitaa.com/joinchat/140640744C6fe98c001a ⚠️این کانال تونسته زندگی و درآمد خیلی‌ها رو تغییر بده.حتما دنبال کنید مطمعنم تاآخر عمر دعام میکنید.
ده تا النگو میخاستم خدا بهم چندین برابرش داد خدایا شکرت که با این کانال آشنا شدم😍 ذکرهای که تورو به تمام خواسته هات میرسونه تکنیک های عجیب این کانال ببین چه نتیجه ها از خودش گذاشته االله اکبر خدایا شکرت 🤲🏻 اگه میخای زندگیت متحول کنی و دنبال تغییر اساسی هستی بیا اینجا 😍👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/1867382803C75dfd5079d من با تکنیک های این کانال تو دو هفته 13تا النگو طلا جذب داشتم 🥺☝️🏻
هدایت شده از تبلیغات هنرمندان
👌ذکری بسیار سریع الاجابه از حضرت نرجس خاتون برای براورده شدن حاجاتی که امیدی به براورده شدنش ندارید ذکری که تا به حال کسی را دست خالی رد نکرده 👇 http://eitaa.com/joinchat/1867382803C75dfd5079d 🔴 ویژه_همین_الان 🔴
بعد فوت مادرم زندگی برگ جدیدی از خودشو بهمون نشون داد چیزهایی که برای من ناز پرورده سخت بود عروس خونه ای پر رمز و راز شدم و بیخبر از همه جا تک و تنها وارد خونه ای شدم که سرنوشتمو به کل زیر و رو کرد سرنوشتی از دهه ۳۰ داستانی واقعی از سرگذشت دختری زیبا بنام ناز بانو🌹 https://eitaa.com/joinchat/1364656341C892be99676
آنچه گذشت...(نوستالژی)
🥀نازبانو🥀 #326 شب که بچه ها خوابید من و مونس و ملک ناز دور هم نشستیم زن عمو گفت باید اول خانوم ج
🥀نازبانو🥀 خانوم جون گفت اگه خواهرش راضی نباشه بعدا دردسر میشه براش زن عمو گفت وا چه حرفها بهرام که صغیر نیست خانوم جون کوتاه نیومد و به من گفت اول بگو چند روزی دخترش و بیاره اینجا اصلا ببینیم با تو و بچه ها کنار میاد یا نه؟ زن عمو با اشاره من وسط حرفش پرید و گفت با بهونه های الکی لگد به بخت این دختر نزن شاید با این سخت گیری ها بهرام پشیمون بشه خانوم جون بدون توجه به حرفهای زن عمو گفت باید بریم خواهر و شوهر خواهرش و پیدا کنیم و علت مخالفتشونو بفهمیم شاید اونا چیزهایی بدونن که نازبانو بخاطر عشقش به بهرام نمیبینه نمیخوام یچه ام یه بار دیگه ضربه بخوره دلم مثل سیر و سرکه از تصمیم خانوم جون میجوشید تو همین گیر و دار ملک ناز خبر آورد که میخواد برای تدریس بعنوان نیروی سپاه دانش به یکی از دههای اطراف بره بابت این کار خیلی خوشحال بود و میگفت با دوسال خدمت میتونم براحتی استخدام آموزش و پرورش بشم و دیگه نیازی به درس خوندن بیشتر نیست خانوم جون از تصمیم اون استقبال کرد و گفت این خیلی بهتر از دارالمعلمین هست فقط میترسم به به روستای دور افتاده منتقل بشی سالهای انقلاب سفید بود که از اون به انقلاب شاه و مردم یاد میکردن زمینها رو داشتن بین کشاورزها تقسیم میکردن و قرار بود روستایی ها به کمک سپاه دانش باسواد بشن بگذریم که بعدش چه ها به سر مردم اومد اما من تو عالم خودم بود و دوست داشتم هر چه زودتر تکلیفم با بهرام روشن بشه اخر هفته همه باهم به ده رفتیم یکم که استراحت کردیم با خانوم جان و زن عمو راهی خونه طبیب شدیم خیلی وقت بود که طبیب و ندیده بودم پشت سرخانوم جون و زن عمو با دلهره وارد خونه شدم حیاط خونه همونطور بود مثل قبل از اینکه طبیب این همه سال تک و تنها مونده و ازدواج نکرده در تعجب بودم به در و دیوار که نگاه میکردم بهرام جلوی چشام می اومد یاد اون روزی افتادم که پدرم با بدن له و لورده رو تخت بود و بهرام خونسر بالا سرش وایساده بود و کاراشو میکرد از بازی سرنوشت در عجب بودم که چطور روزگار چرخید و اون پسر آروم الان برام شده معشوق طبیب پشت میز زوار در رفته ای نشسته بود و کتاب میخوند تا ما رو دید نیم خیز شد و سلام داد خانوم جون و زن عمو رو نیمکت کهنه گوشه اتاق نشستن و بعد احوالپرسی خانوم جون با من من گفت موندم چطور و از کجا شروع کنم طبیب از پشت عینکش نگاهی به هر سه ما کرد و گفت راحت باشید خانوم کمکی از دستم بر میاد؟ خانوم جون نفسی تازه کرد و گفت از ازدواج قبلی نازبانو که خبر دارید طبیب سری تکون داد و گفت بله خیلی متاسفم اما بنظر من ادامه دادن زندگی های پر دردسر اصلا درست نیست با شناختی که از شما و خونوادتون دارم مطمئنم درست ترین تصمیم و گرفتید زن عمو که همیشه عجول بود به خانوم جون گفت چرا انقد آسمون ریسمون میبافی اصل مطلب و بگو و بیشتر از این وقت طبیب و نگیریم خودش سمت طبیب چرخید و گفت اینم قبول دارید که نازبانو تا اخر عمر قرار نیست بدون شوهر بمونه اون هنوز جوونه و نیاز به همدم و هم بالین داره طبیب سری تکون داد و حرفهاشو تایید کرد زن عمو گفت راستش شاگر قدیمی شما به خواستگاری نازبانو اومده طبیب چند لحظه مات زده به دهن زن عمو نگاه کرد و عینکشو جابجا کرد و گفت دستیار من؟؟؟ خانوم جون دنبال حرفشو گرفت و گفت بله دستیار قدیمیتون آقا بهرام! ادامه دارد... کپی ممنوع⛔️ ⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
‌‌ ‌😔 زانو درد ، امانت رو بریده؟⚠️ 💊 هر روز دنبال مسکّن نباش! ✋🏼❌ 😉 یه راه‌حل سریع و طبیعی برای رهایی از و اینجاست! 👇🏼👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/184549694C66c0fef805 ‌ 😍 بزن روی لینک بالا و عضو شو👆🏼👆🏼 ‌
هدایت شده از تبلیغات هنرمندان
‌ ❌ بدون دارو ، قند و چربی رو بیار پایین!🔥 😱 روشی که که ۹۰٪ افراد ازش بی‌خبرن👇🏼👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/184549694C66c0fef805