فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای عهد با صدای فرهمند صبح ها قبل شروع کلاس توی راهرو پخش میشد و یه آرامش عجیبی داشت
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😊سمفونی زندگی را نه در هیاهو،که در نجوای لحظههای ناب باید شنید
آنجا که سکوت، عمیقترین نغمه را مینوازد.
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😊شبهای بلند و سرد زمستونو خاطرات دنبال نفت رفتن و جمع شدن دور چراغ نفتی و غذایی که مادرم روی چراغ نفتی پخته بو
د چه صفایی داشت مادرم زن زرنگی بود میل و کلافشو می آورد کنار چراغ نفتی تا باآن عشق ببافد یادش بخیر خاطرات کودکیم......
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
😢چقد روزای قشنگی داشتیم و خبر نداشتیم دیگه برنمیگرده
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
✍ گاهی سکوت شرافتی دارد که گفتن ندارد ....
همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو، شاید خداست که در آغوشش میفشاردت ...
برای تمام رنجهایی که میبری صبر کن ،صبر اوج احترام به حکمت خداست..
همچون شاه شطرنج باش که حتی بعد از باخت کسی جرأت بیرون انداختنش از صفحه زندگی را ندارد..
از کسی که بهت دروغ گفته نپرس چرا....؟
چون با یه دروغ دیگه قانعت میکنه....
اگه یقین داری روزی پروانه میشوی، بگذار روزگار هرچه میخواهد پیله کند....
احمـد شاملـو
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
شما رنگ و فضای اتاق رو نگاه کن
عطر و بوی اتاق رو میشه ازاینجا حس کرد🌱💚
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گریه میکنم برای کودکی ام
برای سال های قشنگی که خوشحال بودم
برای بچه ای که هرگز نمی دانست غم چیست؟
گریه می کنم برای کلاه قرمزی،برای پسر خاله
برای دلم که مثل حالا چاک چاک نبود.
دریغ که هیچکدامشان بر نخواهند گشت،
لعنتی ها بچگی هایم کجا رفتند؟
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
آنچه گذشت...(نوستالژی)
🥀نازبانو🥀 #291 خانوم جون با این حرفش به اونا فهموند که موندن بیشتر از این اونا دلیلی نداره هیچکدو
🥀نازبانو🥀
#292
روزی که برای پس خوندن صیغه محرمیت به محضر رفتم اکبر و بعد مدتها دیدم
نگاهش کردم انگار هفت پشت غریبه جلوم وایساده بود هیچ احساسی بهش نداشتم مثل روز اولی که خونمون اومده بود
اون روز فهمیدم منم به اون هیچ علاقه ای نداشتم فقط بهش عادت کرده بودم
فکر میکردم ازش متنفرم اما نبودم!
اونقد تو چشمم بی اهمیت بود که با دیدنش بعد مدتها هیچ حسی تو وجود من برانگیخته نشد باورم نمیشد اون پدر سه تا بچه منه اونجا فهمیدم نکته مقابل عشق نفرت نیست بی تفاوتیه حتی باهاش خداحافظی هم نکردم بعد پس خوندن عقد با خانوم جون راهمو. کشیدم و برگشتم
طلعت با همه حرفهای زن عمو اتاق خودشو به من و بچه هام داد
آققا جهیزیه ام و پس فرستاد و چند بار هم به دیدن من و بچه هام اومد و موقع رفتن پول کمی کف دست من میزاشت
اما اون دیدارهای گاه و بیگاه هم بعد مدتی قطع شد
خانوم جون وقتی دید اتاق کم داریم النگوشو فروخت و یه اتاق کنار حیاط ساخت
سعید هم تو اون گیر و دار به حوزه رفت و اونجا با چند نفر هم حجره شد و کمتر به خونه می اومد
به فکر افتادیم که اتاق اونو اجاره بدیم
اون روزا هر کس که دنبال اتاق اجاره میگشت خونه به خونه در میزد و سراغ اتاق اجاره ای میگرفت
به همسایه ها سپردیم اگه ادم خوبی سراغ اتاق و گرفت ما رو معرفی کنن
یه هفته نشد که پیر زن ترک زبون مهربونی همسایه ما شد
کم و بیش فارسی متوجه میشد اما نمیتونست حرف بزنه
یه پسر به اسم پرویز داشت که گاهی بهش سر میزد پرویز قد و قامتدمتوسطی داشت و چهره جذابی هم داشت
چشمای ریز و بادومیش مثل مادرش سبز بود مو و ابروهاش کم پشت و روشن بود
تو بازار شاگرد یه نقره ساز بود و کرایه ۳ ماه مادرش و پیش داد و رفت
اسم پیر زن آق بانو بود اما ما اونو باجی صدا میکردیم
چند هفته ای گذشت و دیگه آقا به دیدن بچه ها نمی اومد طاهره بچه ها رو که بهونه میگرفتن به خونه فخر السادات برد
اما با به دنیا اومدن دوقلوهای وجیهه محبتشون به بچه های من کم شده بود و به طاهره پیغوم دادن که بچه ها به مهدی و مهناز حسادت میکنن و بخاطر رعایت حال خودشون بچه ها اینجا نیان فعلا
بعد اون هم هیچکدوم برای دیدن بچه هام پیغام ندادن
از طاهره شنیدم وجیهه با اینکه تو یه خونه جدا زندگی میکنه اما رفت و آمد بچه های منو به خونه وجیهه قدغن کرده
زن عمو با شنیدن این حرف بلاخره اعتراف کرد که حق با خانوم جون بوده و چه خوب که من سازش نکردم چون با حساسیتهای وجیهه اگه برمیگشتم زندگیم زهر مار میشد
ادامه دارد...
کپی ممنوع⛔️
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺