وقتی شهید باکری فرمانده نامآور لشکر ۳۱ عاشورا به پشت تریبون رسید، قبل از هر اقدامی خم شد و پتوی کهنه سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند را برداشت و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد و خیلی آرام تایش کرد و به جای زیر پایش بر روی تریبون نهاد و آنگاه با لحنی آرام جملهای را گفت که هرگاه و در هر شرایطی برای هر کسی گفتهام متأثر شده است: خاک بر سرت مهدی آدم شدهای که بیتالمال را به زیر پایت انداختهاند؟
شهید مهدی باکری
🗞 @Ancients ⏳
▪️دوم راهنمایی یه معلم تاریخ داشتیم، جلسه اول بعد از سلام علیک، درِ گوش یکی از بچهها یه جمله گفت؛
قرار شد اون به بغل دستیش بگه و همینطور دهن به دهن برسه آخر کلاس.
نفر آخر که جمله رو گفت، اولی گفت اصلا این نبود جمله.
معلممون گفت بچهها، کل تاریخو همینجوری نوشتن...
🗞 @Ancients ⏳
باورتون میشه این مجسمه با این همه جزئیات از چوب ساخته شده و ۴۵۰۰ سال قدمت داره؟!! این تندیس بسیار زیبا از یک کاهن مصری که از درخت چنار تراشیده شده؛ یکی از قدیمیترین و سالمترین مجسمههای چوبی جهانه که که از سلسله پنجم فراعنه باقی مونده.
بعد از ۴۵۰۰ سال هنوز سالمه!!
🗞 @Ancients ⏳
پدران از نگاه فرزندان:
چهار ساله:بابام هر کاری را میتواند بکند.
پنج ساله: بابام خیلی چیز ها را میداند
شش ساله: بابام از بابا ی تو باهوش تر است.
هشت ساله: بابام هر چیزی را دقیقا نمی داند.
ده ساله :در گذشته، زمانی که بابام بزرگ میشد خیلی چیز ها متفاوت بود.
دوازده ساله:خوب طبیعی است که پدر در آن مورد چیزی نمی داند.
چهارده ساله: به پدرم خیلی توجه نکن او خیلی قدیمی فکر میکند.
بیست و یک ساله:آوه خدای من پدرم از مسائل روز خیلی پرت است.
بیست و پنج ساله: پدر اطلاع کمی در مورد آن دارد ولی تجربه ی زیادی دارد.
سی ساله:نظر پدر را باید بپرسم او تجارب مفیدی دارد.
سی و پنج ساله: بدون مشورت پدر هیچ کاری انجام نمیدهم.
چهل ساله:پدرم خیلی عاقل و دانا و با تجربه است و هر مشکلی را حل میکند.
پنجاه ساله:افسوس
قبل از اینکه دیر بشه قدرشونو بدونیم ...♥️
🗞 @Ancients ⏳
۱۱۲۳ سال پیش، امیر اسماعیل سامانی كه به تجديد حيات زبان فارسی و فرهنگ ايرانی كمک فراوان كرد، در سال ۸۹۲ ميلادی از رياضيدان های خراسان خواست كه تقويم ساسانی را دوباره نويسی كنند تا «نوروز» در ساعت درست و هنگام عبور خورشيد از استوا آغاز شود و حلول سال دقيق باشد.
اين آرزو سالها بعد توسط «عمرخيام» تحقق يافت و تقويم هجری خورشيدی و لحظه دقيق حلول سال نو تهيه و تنظيم شد. جلال الدين ملکشاه سلجوقی كه عمر خيام نيشابوری در دوران حکومت او تقويم خورشيدی را تنظيم کرده بود از همان زمان دستور رعايت آن را داد که طبق قانون مصوب مجلس، از قرن چهاردهم هجری نوشتن تاريخ مكاتبات در ايران با تقويم خورشيدی رسمی شد.
🗞 @Ancients ⏳
نزدیک به 170 سال پیش از این " ویش قرتسوف " بزرگترين تاجر كشور روسيه تزارى سماوری با یک دست چای خوری برای امیرکبیر تحفه فرستاد. امیركبير اندیشید که صنعت گران زبردست ایرانی می توانند نظیرش را بسازند.
امّا سال ها بعد در ایّام نوروز جمعی در باغ چهل ستون اصفهان به تفریح نشسته بودند. در این بین گدایی پیش آمد و درخواست کمک نمود و گفت : " من واقعأ گدا نیستم. سرگذشتی دارم كه اگر حوصلهٌ شنیدن دارید، برای تان تعریف کنم.
سپس گفت : " در زمان صدارت میرزا تقى خان امیر کبیر یک روز حاکم اصفهان صنعت گران شهر را احضار کرد و گفت : آیا می توانید کسی را که در میان شما از همه استادتر است معرّفى کنید ؟ صنعت گران مرا معرّفى کردند. حاکم گفت : امیر کبیر برای انجام کار مهمّى تو را به تهران خواسته است.
بعد از آن من در تهران به حضور امیركبير رسیدم. سماوری نزد امیر بود. او سماور را آب و آتش نمود و تمام اجزاى سماور را بیان کرد و گفت : مى توانى سماوری مانند این بسازی ؟ من تا آن زمان سماور ندیده بودم. جلو رفتم و پس از ملاحظه گفتم : بله، می توانم. امیر گفت : این سماور را ببر، مانندش را بساز و بیاور.
من سماور را برداشتم و مشغول شدم و پس از اتمام کارم، سماور ساخته شده را نزد امیركبير بردم كه مورد پسند او واقع شد. امیر پرسید: این سماور با مُزد و مصالح به چه قیمت تمام شده است ؟ من عرض کردم : روی هم رفته پانزده ریال. امیر دستور داد تا امتیاز نامه ای برای من بنویسند که صنعت سماور سازی به طور کلّى برای مدّت 16 سال منحصر به من باشد و بهای فروش هر سماور را
هم بیست و پنج ریال تعیین کرد.
پس از صدور این فرمان گفت : به حاکم اصفهان دستور دادم که وسایل کارت را از هر جهت فراهم نماید. در بازگشت به اصفهان به سرعت مشغول کار شده و چند نفر را نیز استخدام کردم و مجموعأ مبلغ دويست تومان خرج شد.
امّا هنوز مشغول کار نشده بودم که از طرف حکومت به دنبال من آمدند و من را همچون دزدان نزد حاکم بردند ! تا چشم حاکم به من افتاد، با خشونت گفت : میرزا تقی خان امیر کبیر از صدارت خلع شده و دیگر کاره ای نیست. تو باید هر چه زودتر مبلغ دويست تومان را به خزانهٌ دولت برگردانی ! در آن هنگام من پولی نداشتم.
پس دستور مصادرهٌ اموال من صادر شد. با این وجود بیش از صد و هفتاد تومان فراهم نشد. برای سى تومان دیگر مرا سرِ بازار برده و در انظار مردم چوب زدند تا این که مردم ترحّم کرده و سکّه های پول را به سوی من که مشغول چوب خوردن بودم، پرتاب کردند. سرانجام آن سى تومان هم پرداخت شد، امّا به خاطر آن چوب ها و صدمات بدنی چشم هایم تقریبأ نابینا شده و دیگر نمی توانم به کارگری مشغول شوم، از این رو به گدایی افتادم!
🗞 @Ancients ⏳
یک نما،140 سال اختلاف
بالا: کاخ ناصری در روستای شهرستانک البرز با حضور ناصرالدینشاه
پایین: همان کاخ 140 سال بعد
🗞 @Ancients ⏳
تصویری تاریخی از بلیت زائران ، برای شرکت در مراسم حج در سال ۱۳۲۷
هزینه رفت و برگشت و زیارت حج در آن موقع ۲۹۵۰ تومان بوده است.
🗞 @Ancients ⏳
عکسی کمتر دیده شده از مجازات مجرمین در ایران دوره محمد على شاه قاجار در سال 1288 هجرى
آویزان کردن بر دروازه شهر برای عبرت گرفتن مردم!
🗞 @Ancients ⏳
عالیجناب #صادق_هدایت که معتقد بود «شرح حال من هیچ نکتهٔ برجستهای در بر ندارد نه پیشآمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشتهام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بودهام بلکه بر عکس همیشه با عدم موفقیت روبهرو شدهام.»
🗞 @Ancients ⏳