باید خودمون و جامعه به این مرحله برسیم که وقتی محصولات حامی رژیم صهیونیستی رو دیدیم، انگار داریم به یه ماده نجس نگاه می‌کنیم، انقدر متنفر باشیم و ازش دوری کنیم!

‌ متاسفانه فکر می‌کنیم با خریدن یدونه از هر محصول، اتفاقی نمیوفته، درحالی که همین یدونه یدونه ها میشه میلیوووون ها!

‌ این نکته رو هم بگم که صرفا نوشابه ها (کوکاکولا و پپسی) موضوع بحث من نیستا، یه سرچ توی اینترنت بزنین متوجه میشید چه محصولاتی حامی رژیم صهیونیستی هستن...

پس بدان با هر سختی آسانی است :) #تلنگر | #بدون_تعارف • @andak_sokhan

وقتى جوان بودم، قايق‌سوارى را خيلى دوست داشتم. در يک شب آرام، درون قايقی نشستم و چشم‌ هايم را بستم تا آرامش پیدا کنم؛ در همين زمان، قايق ديگرى به قايق من برخورد كرد؛ عصبانى شدم چشمانم را باز کردم و خواستم با شخصى كه با كوبيدن به قايقم، آرامش مرا به‌ هم زده بود دعوا كنم! اما در کمال تعحب ديدم قايق خالى است! كسى در آن قايق نبود كه با او دعوا كنم و عصبانيتم را نشان دهم. حالا چطور مى‌توانستم خشم خود را تخليه كنم؟ هيچ كارى نمى‌شد كرد! دوباره نشستم و چشم‌ هايم را بستم. در سكوت شب به فكر فرو رفتم. قايق خالى براى من درسى شد؛ بعد از آن موقع اگر كسى باعث عصبانيت من شود، پيش خود مى‌گويم: اين قايق هم خالى است! و چه آرامش و روح بزرگی بر من حاکم‌ شد... #داستانک | #تلنگر • @andak_sokhan

‌ خیلی وقت ها توی زندگی هامون برای چیزایی عصبانی می‌شیم که ارزشی نداره! با چیزایی می‌جنگیم که وجود ندارن! مطالبی فکرمون رو درگیر می‌کنن که پوچ هستن!

-

هرجایی هستیم توی هر پست و مقامی، هر شغل و پیشه ای توی هر سن و سالی، باید هدف اولمون رضایت خدا و حل کردن مشکلات مردم باشه، بعد درآمد، حقوق و... اون وقته که برکت مادی و معنوی رو می‌بینیم! #تلنگر | #بدون_تعارف | #حرف_حساب • @andak_sokhan

‌‌ چند روز پیش به خاطر مشکلی مجبور شدم برم بیمارستان، حدودا از ۸ صبح تا ۲ بعد از ظهر درگیر مسائل مسخره! چرا؟! چون آدم دلسوز کم بود! یا بلد نبودن، یا درست جواب نمی‌دادن، یا آدم رو کَله می‌کردن، یا راهنمایی نمی‌کردن و یا... توی کل بیمارستان که من از این اتاق به اون اتاق می‌رفتم که مشکلم رو حل کنن ۳ ۴ نفر درست جواب منو دادن!

‌ دربان و راهنمای بیمارستان، همچین نشسته بود رو صندلی، انگار رئیسه بیمارستانه! بهش گفتم آزمایشگاه کجاست میگه خط فلان رو بگیر و برو، که اون خطم نصفه بود و کلی باید دقت میکردی که کجا باید بری و... برگشتم بهش میگم خب چیزی ازت کم‌ میشه توضیح بدی؟! میگه اونجا نوشته بخون😐 میگم بله سواد دارم، خوندم، پیدا کردم ولی چیزی از تو کم‌ نمیشد یه توضیحی میدادی که انقدر معطل نشم، میگه به من چه؟! میگم یه کاری کن حقوقت برکت داشته باشه میگه نمی‌خوام داشته باشه(دقیقا حرف خودش)

‌‌ حالا این صرفا یه قسمت از بیمارستان که من کار داشتم و فقط درگیری خودم خودم بود، چه پیرمرد پیرزن هایی که حتی سوادم نداشتن و تو این بیمارستان می‌چرخیدن🤦🏻‍♂ توی بقیه اداره ها هم همین وضعه!