❓آیا در دفن شهدای کربلا #امام_سجاد علیه السلام حضور داشتند؟
✍ طبق برخی از روایات امام سجاد (ع) و بنی اسد اجساد شهدا را دفن کردهاند. قبیله بنی اسد فردای عاشورا پس از رفتن سپاه عمر سعد، عدهای از آنان برای دفن شهدای کربلا آمدند،(۱) و چون سرها را از بدن جدا کرده بودند، اجساد را نمیشناختند، متحیّر بودند. در آن هنگام حضرت سجاد(ع) آمد و پیکر اهل بیت و اصحاب را یک به یک به آنان شناساندند و آنان در دفن شهدا، حضرت را یاری کردند و برای خویش افتخار آفریدند.(۲)
طرفداران این مبنا، در برابر این پرسش که چگونه امام سجاد(ع) که اسیر بود، اجساد را دفن کردهاند؟ میگوید: امام سجاد(ع) با بهرهگیری از امدادهای غیبی به طور معجزه آسا شهدا را دفن نموده است.
💦 مرحوم مجلسی میگوید:
از برخی راویان نقل شده که نزد امام رضا(ع) بودم. علی بن ابی حمزه وابن سراج و ابن مکاره وارد شدند. پس از سخنانی که میان آنان و امام درباره امامتش گذشت، علی بن ابی حمزه گفت: از پدرانت برای ما روایت شده که عهدهدار امر دفن امام، جز امام نمیشود. از امام پرسید: پس بگو حسین بن علی(ع) امام بود یا نه؟ گفت: امام بود. پرسید چه کسی عهدهدار کار او شد؟ گفت: علی بن الحسین(ع). پرسید او کجا بود؟ او که دست ابن زیاد اسیر بود! فرمود: بیآنکه بفمند بیرون آمد و پدرش را دفن کرد و برگشت.(۳)
✅ آنچه که در برخی روایات به صراحت بدان اشاره شده است خارق العاده بودن حضور امام سجاد(ع) در کربلا و همراهی با بنی اسد در تدفین شهدای کربلا است.
-------------------------------
پی نوشتها:
۱. مروج الذهب، ج ۳، ص ۶۳. و مقتل الحسین، مقرم، ص ۴۶۹
۲. جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص ۷۷.
۳. بحار الانوار، ج ۴۲، ص ۱۸۷.
@andaki_tamol
📌 #پــــــــــندانـــهــ
تا زمانی که گیلاس با #بند باریڪش
به درخت متصل است همه عوامل در
جهت #رشـــــدش در تلاشند.
باد باعث طراوتـش میشود آب باعث
رشدش میشود و آفتاب بهاو پختگی
و ڪمال میبخشد.
🌹اما به محض پاره شدن آن بند و
جــدا شدن از درخت آب #باعـــــث
گــــــندیدگی باد باعث پلاسیدگی و
آفـــتاب باعث پــوسیدگی و از بـین
رفـتن طراوتـــش میشــود!
👌 #بــندهبــودن یعنی همـــین یعنی
بند به خــ♡ـدا بودن ڪه اگر این بند
پاره شد، دیگر همه عوامل در فساد ما
مـــؤثر خـــواهند بـــود.
پول، قدرت، شهرت، زیبایی…. تا بندِ
به خـــــداییم برای رشد ما، مفـید و
بسیار هم خوب است اما به مـحض
#جـــدا شدن بـــند بندگی، هـمه آن
عـــوامل باعث تــباهی و فــــساد ما
می شـــــود.
🕊اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
@andaki_tamol
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
آنچه معاویه و یزید بالفعل داشتند، ما بالقوه داریم. خیلی به خود مغرور نشویم. اینطور نیست که آنها از جهنم آمده باشند و ما از بهشت. به خدا پناه میبریم!
📚 رحمت واسعه، ص١٩۴
برای ما امتحان پیش نیامده تا معلوم شود که با حسین علیهالسلام هستیم، یا با یزید.
📚 رحمت واسعه، ص١٧۶
#امام_حسین"ع"
#آیت_الله_بهجت
#معاویه
#یزید
#امتحان
@andaki_tamol
🔸طوفان توئیتری کاربران عرب زبان خطاب به رهبر انقلاب
🔹کاربران عرب زبان منطقه ، پس از سخنرانی #سید_حسن\نصرالله در شب عاشورا ، در حال انتشار پستهایی در فضای مجازی با هشتگ #ما_تركناك_يابن_الحسين خطاب به رهبر انقلاب هستند.
اون وقت ما تو ایران سوار بر موج اصلاحات و ضد انقلاب داریم برای دختر آبی هشتگ میزنیم 😏
#محرم
#امام_خامنه_ای
@andaki_tamol
♦️آزار و اذیت یک دختر ۴ ساله توسط صاحبکار پدرش در کرمانشاه
🔹در پی انتشار خبر آزار و اذیت یک دختر چهارساله، روابط عمومی دادستانی کرمانشاه از قول پیگیری جدی دادستانی خبر داد.
🔹پدر این دختر میگوید: در شرکتی سرایدار بودم و آنجا کار میکردم. یک روز ساعت ۱۲ ظهر، صاحبکار من را فرستاد دنبال کاری. دخترم ظاهراً در حیاط خانه داشته بازی میکرده که صاحبکارم او را سوار ماشین کرده و بیرون برده است.
🔹اینجا یک خانه ویلایی است با دو سه هزار متر حیاط. با خود گفتم که احتمالاً دخترم را با خود به بازار برده است. چون قبلاً هم سابقه داشت و او را بیرون برده بود، اما دفعه قبل به خودمان گفته بود و در جریان بودیم و این بار اصلاً اطلاع نداشتیم.
🔹این پدر میگوید: وقتی بچه برگشت، دیدم تمام بدنش زخمی است. او را پیش دکتر بردیم و مشخص شد ۱۹ زخم روی بدنش است و مورد آزار جنسی قرار گرفته بود ما هم شکایت و پیگیری کردیم. بچه خودش هم میگوید که این آقا لباسهایم را کَند.
🔹این آقا مدیرعامل یک شرکت تولیدی است. به من گفته من آن قدر پولدار هستم که #قانون را با #پول_میخرم و هیچ کاری از دستت برنمیآید./ایرنا
#ابتکاررسیدگی_میکند؟!!!
#پروانه_سلحشور_لال_شده؟!!
#ادامه_راه_نجفی
#پول_قدرت_ظلم_خاتمی
#دختر
@andaki_tamol
کدخدای ده گفت:
اگر با برادرت در افتادی و می خواهی او را بکشی، اول بنشین و چپقت را چاق کن.
چپق اول که تمام شد، متوجه می شوی که روی هم رفته برای خطای انجام شده مجازات سنگینی است و خود را راضی می کنی که تنها با چوب و چماق به جانش بیفتی...!
آن وقت چپق دوم را چاق کن و تمامش کن...
بعد به این فکر می افتی که به جای کتک زدن بهتر است به سختی دعوایش کنی.!
حالا چپق سوم را چاق کن...
وقتی آن را تمام کردی، پیش برادرت
می روی و به جای دعوا کردن، او را در آغوش می گیری!
* نکته:
در واقع آنکس که شما را عصبانی
می کند، شما را فتح کرده...
اگر به خود اجازه می دهید از دست کسی خشمگین باشید و بخش عمده ای از عاطفه و ذهنتان را به او اختصاص دهید، در واقع به او اجازه تصاحب این بخشهای وجودتان را داده اید...! *
"هیچوقت عجولانه تصمیم نگیرید"👌
@andaki_tamol
💢چند ماه پیش #عمار_حکیم، چند شب پیش سید #حسن_نصرالله، سپس #انصارالله، و در روز #عاشورا هم #مقتدی_صدر!
♦️ #خاورمیانه_جدید شکل گرفت اما نه آنگونه که یانکیهای #آمریکایی در خوابهای آشفته خود میدیدند.
بل آنگونه که #علمدار جبهه مقاومت تدبیر و طراحی کرده بود..
حالا #یمن و #عراق و #لبنان همه یک پیام واضح به دنیا مخابره کردند کهـ
#ما_تركناك_یا_ابن_الحسین
و این تازه آغاز ماجراست...
اما ضد انقلاب نمیتوانند این را بر بتابد لذا سریعا سعی میکند وضعیت موجود را تحت الشعاع دروغ پردازی های قرار دهد و این بار دختر آبی را چنان پر و بال دهد که اخبار مهم چنان بازتاب نداشته باشد کما اینکه هنگام دیدار #بشار_اسد ،هنگامی که قرار بود عکس آقا و رئیس جمهور سوریه خبر اول باشد سعی کردند استعفا #ظریف را تیتر اول کنند ...
#حب_الحسین_یجمعنا
#محرم
#سرطان_اصلاحات
@andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_۱۰ حالا دیگه عقربه کوچک ساعت روی عدد ۹ توقف کرده بود و وقت شام رسید،وسایلم رو از تو ماشین آو
#پارت_۱۱
چهرش برام آشنا بود،از توی ذهنم
داده هامو بررسی کردم دیدم همون پسریه که دیروز دم دانشگاه برخورد کردیم،بیخیال شدم و رفتم وارد خونه شدم،صبحونه خوردم طبق برنامه درسی که ریخته بودم برای مرور درسام قبل دانشگاه نشستم پای کتاب و دفترم.
یکی دو روز گذشت و حالا وقت رفتن به دانشگاه شد،کت و شلوار سیاه رنگم رو تنم کردم،موهامو سشوار کشیدم و یه تیپ شخصیتی مثل همیشه زدم،سوار بر رخش به سمت دانشگاه به حرکت در اومدم،یه نیم ساعتی فاصله داشت تا رسیدم،از چند روز پیش شلوغ تر بود و حالا همه به صورت دسته دسته وارد دانشگاه میشدن ، فقط من بودم که تنها قدم بر میداشتم ، یه باره نگاهم خورد به پسری که اونم تنها بود ، همون پسر جوونه بود،همون راهی رو میرفت که من میرفتم تا اینکه وارد اون کلاسی شد که قرار بود من بشم.
روی صندلی نشستم و همه منتظر استاد بودن که بعد از چند دقیقه وارد شد و دانشجو ها به اتفاق همه به احترامش بلند شدن ، بعد از سلام و احوالپرسی رسیدیم به معرفی کردن ، تک تک بچه ها خودشون رو معرفی میکردن هر یکی از شهری اومده بود،اهواز،دهلران،قم.... تا رسید به همون پسر ریشی که گفت:
_به نام خدا سید علی سیدی هستم از شیراز
صداش تیر نگاه تعجب آمیز من رو به دنبال داشت،با خودم میگفتم:
_یعنی میشه خودش باشه؟واقعا ممکنه علی باشه
دیگه توی فضا کلاس نبودم و درگیر کنکاش خودم بودم که صدایی رشته افکارم رو پاره کرد
_خوش تیپ ، آقا ، جناب کجایی؟
استاد بود که من رو خطاب قرار داد،مقداری دست پاچه شدم اما خودمو کنترل کردم.
_ببخشید حواسم نبود،امین عزیزی هستم از چالوس
متوجه شدم علی داره نگام میکنه،تمام وقت کلاس رو به این مشغول بودم که این واقعا میشه علی باشه؟؟
استاد هم فقط یه مقدمه ای گفت و رفت،بعد از اینکه کلاس تموم شد سریع به سمتش رفتم و با ذوقی که سعی در قایم کردنش داشتم لب زدم:
_سلام آقا علی من فکر کنم شما رو میشناسم
_علیک سلام،منم همینطور
_شما اهل کجای شیرازید؟
_محله بالا کفد
_اسم باباتونم حسینه؟و کارشون دکتریه؟
_بله!
همین که آواز صداش به گوشم پیچید محکم بغلش کردم،و بهش گفتم:
_علی منم امین،داداش دوران بچگیت
از هم جدا شدیم،با چشمانی پر از ذوق روبرو شدم،چند لحظه فقط نگاه هم کردیم که علی لب باز کرد:
_داداش نامرد،بی مرام،این همه سال کجا بودی؟
ادامه دارد.....
✍ط،تقوی
@andaki_tamol