#اندکی_تامل
♻️الحمدلله قسمت شد امروز صبح مجلسی بودم که آن خانه 150 سال قدمت روضه خوانی داشت.. خطیب مجلس گفت پریشب در جلسه ای دکتری بهم گفت حاجاقا چندشب دیگه بساط امام حسین شمااا به راه میشه.. ما هم یه روزی اهل مجلس و روضه و گریه بودیم ولی دیگه امام حسین گذاشتیم کنار و افتادیم به نجس خواری 🍷.. بنده عرض کردم باید میگفتید آقای دکترررر 2دقیقه بشین فکر کن تو امام حسین رو گذاشتی کنار .. یا امام حسین تورو گذاشت کنار و از سر سفره اش بلندت کرد ..حاج آقا گفت بهش گفتم هر راهی میری برو فقط هرجا پرچم امام حسین دیدی دستت بلند کن بگو سلام آقا ؛ اگر روزی امام حسین خواست شفاعت کنه وقتی میگه هر کس برای ما دستی تکون داده بیاد، تو هم شاملش بشی.. میگفت با این حرفم بغض دکتر ترکید یکساعت گریه کرد..
@andaki_tamol
🔰دستورالعملی برای #دهه_اول_محرم ازآیت_الله_کشمیری
🔻توسّل به سالار شهیدان علیه السلام به ویژه در دهه ی اول ماه محرم از اهمیت بسیاری برخوردار است.
🔰 مرحوم آیت الله کشمیری در این باره می فرمود:سزاوار است انسان از اول محرم تا سیزدهم محرم در ساعت و مکان مشخص، زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام و دعای علقمه بخواند و آن را ترک نکند.
💠 اگر کسی در طول سال، بیش از این ایام را موفق به خواندن زیارت عاشورا شد، هنیئاً له (گوارایش باد)
🍃وگرنه حداقل این است که در هر سال، خواندن زیارت عاشورا در این ایام را از دست نده
@andaki_tamol
✅علامه طباطبایی: کاش مرثیهخوان بودم!
یک بار شخصی به محضر علامه آمده بود، اما ایشان را نمیشناخت و به همین سبب سخنان ناپسندی گفـته بود. وقـتی فهمید شخصی که روبهروی وی نشسته، علامه طباطبائی است، اظهار شرمندگی و عذرخواهی کرد و به ایشان گفت: «من گمان نمیکردم که شما حضرت علامه طباطبائی باشید و از ظاهرتان این گونه تصور کردم که یک مرثیهخوان (امام حسین) هستید!»
علامه فرمود: «ای کاش بنده یک مرثیهخوان حضرت سیدالشهدا علیهالسلام بودم! همه سالهایی که سرگرم درس و بحث بودهام، با یک مرثیهخوانی امام حسین برابری نمیکند !
📚کتاب عرفان علامه / ص 267
#علامه_طباطبایی
#مرثیه
@andaki_tamol
📌حالا که فرهنگ سگ گردانی را از غرب وارد کرده ایم و کسی هم عرضه مقابله با آن را ندارد، لااقل فرهنگ و آداب و ادبش را هم بیاموزیم:
▪️ورود سگ به اماکن عمومی، رستوران، فروشگاهها، و مکان هایی از این دست حتی در خود غرب هم ممنوع است.
▪️سگ گردانی در پارک ها قواعد خودش را دارد. سگ اگر در پارک مدفوع کند صاحب سگ موظف است مدفوع را با کیسه زباله جمع کند. سگ حق نزدیک شدن به محوطه بازی کودکان را ندارد. سگ گردانی بدون قلاده جرم است.
▪️حق اعتراض را برای آنان که از سگ می ترسند یا نسبت به آن کراهت دارند محترم بشماریم. همه مثل شما از سگ خوششان نمی آید.
▪️اینها اصول اولیه این سبک زندگی است. اگر برای دیگران احترام قائلید به ابتدائیات توجه کنید.
#کودک
#سگ_گردانی
#حقوق_شهروندی
#انسانم_آرزوست
@andaki_tamol
🌹 دوست هیئتی سلام ✋
🏴ماه محرم و برپایی تکایا و محافل عزاست شاید این نکات رو بهتر از من درک میکنی اما خواستم یه یادآوری بهت بکنم که بیشتر احتیاط کنی
▪️طبق فرهنگ اشتباهی که توی جامعه ما راه افتاده مبنی بر اینکه تا اتفاقی میفته دوربین ها بالا میاد و بعدش فضای مجازی پر میشه از فیلمبرداریهای جور واجور پس حواست باشه اگر توی هیئت هستی یه وقت کاری نکنی که فیلم ازت بگیرن و برا تخریب شیعه و عزای اباعبدالله(ع) ازش استفاده کنن
▪️آقای مداح پشت میکروفن اگر رفتی هر چیزی رو به زبون نیار قبلش فکر کن که باعث تمسخر نشی و باز فاجعه داره میریزه به بار نیاد
▪️آقای سخنران قبل از سخنرانی مطالبت رو مرور کن یه سری حرفها هست که دیگه جامعه نمی پذیره ، جوان دهه ۸۰ نمیپذیره تو سعی کن هر مطلب بی سندی رو بیان نکنی
▪️آقای رییس هیئت لازم نیست حتما اسمت روی بنر نوشته بشه و همه بفهمن شما خرج هیئت دادی همین که اباعبدالله ببینه دنیاوآخرتت تضمینه ولی اگر ریا اومد وسط انگار هیچ کاری نکردی
▪️آقای مداح و سخنران به همه بفهمون طِی کردن اشکال شرعی داره و مداح هیچ وقت حسین فروشی نمیکنه و برا پول نمیخونه
▪️واسه پخش غذا همهمه نکنیم که بعد فیلم بگیرن بگن اینا عزادارای خورش قیمه هستن بزارید نصیب نیازمندش بشه
▪️خواهرم وقتی واسه تماشای هیئت میری آرایشت رو کمتر کن و سعی کن باعث گناه دیگران نشی طبق آمار صف آرایشگاه ها و خرید لوازم آرایشی توی این مدت بیشتر از عیدنوروزه پس بیا بخاطر زینب(س) قداست عزاداری رو زیر پا نزار
▪️دوست زنجیرزن و طبل زن و سنج زن و سینه زن و طبق و علامت کش ، این توی ذهنت باشه حسین بن علی داره نگاهمون میکنه پس برا جلب توجه عزاداری نکن
▪️آقای مداح، از کسی تعریف و تمجید نکن چون چاپلوسی فقط درِ خونه خدا جایزه و پشت میکروفن وقتی یه پولدار و یه چهره سرشناس رو میبینی نگو جناب فلانی زینت بخش مجلس شدن به این نکته فکر کن که حضرت زهرا و اهلبیت توی مجلس حضور دارن و چون زینت بخش مجلس خود حضرت زهرا (س) و اهلبیت(ع) هستن پس داخل مجلس شاه و گدا یکیه
▪️دشمن واسه تخریب شیعه و عزاداری امام حسین(ع) دست به هر کاری میزنه یه وقت آب تو آسیاب دشمن نریزی
✅حواست باشه یه وقت کنار شمر و شبث و سنان و عمر سعد شمشیر به بدن امام حسین و سیلی به صورت مهدی (عج) نزنی.
#محرم
#ادب_حضور
#مجلس_عزا
@andaki_tamol
با #شهدا
به نام او
من به مزار شهید زیاد می رفتم، یک شب حمید به خوابم اومد وگفت :(خانم خیلی دلم برات تنگ شده پاشوبیامزار). معمولا عصرها برسر مزارش می رفتم اما آن روز صبح که از خواب بیدار شدم، راهی گلزار شدم و چند شاخه گل نرگس ویک جعبه خرماهم خریدم، همین که نشستم و گلها را روی سنگ مزار می چیدم دختری آمد وبا گریه من را بغل کرد. هق هق گریه به او امان صحبت کردن نمی داد ، کمی که آرام شد😭😭😭
گفت : ( عکس شهیدتون رو تو خیابون دیدم و به شهید گفتم شنیدم شماهابرای پول رفتید، حق نیستید، باهات یه قراری میزارم فردا صبح میام سر مزارت اگه همسرت رو دیدم می فهمم اشتباه کردم، تواگه به حق باشی از خودت به من یه نشونه میدی😔😔)
همسرشهید: خوابی رو که دیشب دیدم رو برا دختر خانم تعریف کردم وگفتم من معمولا غروب ها میام اینجا،ولی خود حمید دیشب به خوابم اومدوخواست که من اول صبح بیام سرمزارش )
از آن به بعد با آن خانم دوست شدم ، خیلی رویه زندگیش عوض شد تازه فهمیدم که دست حمید برای نشان دادن راه خیلی باز است.
راوی: همسر شهید حمید سیاهکالی مرادی
شهدا زنده اند......
📚 یادت باشد.
@andaki_tamol
بسم الرحمن الرحیم
#پارت_1
در زدم و اجازه ورود خواستم،با صدای بیا تو دستگیره رو، رو به پایین فشار دادم و وارد اتاقی شدم که هر روز میدیدمش اما هر بار زیبایی هاش برام جذاب و جدید بود،آکواریومی ۴*۳ با ماهی های رنگارنگ،درخچه و سنگ های مصنوعی و طبیعی خیلی خوب خودنمایی میکرد،نقاشی های به دیوار چسبیده که صحنه های گوناگون روزگار رو به تصویر کشیده بودن و فرش هایی که نقش جنگل های جهان رو به نمایش در آورده بودن چشم هر آدمی رو به خود مشغول میکرد
_تا کی میخوای سرپا وایسی؟نمیخوای بگی چیکار داشتی؟
با صدای بابا چشمامو از زیبایی های اتاق به سمتش بردم و به طرفش قدم برداشتم
_سلام بابا
_سلام
_(با لبخند دندون نمایی و با ذوق تمام)یه خبر خیلی خوب براتون دارم که بابتش باید مشتلق خوبی بهم بدین
_(بی اهمیت حتی سرشو از تو گوشی در نیاورد)بگو!
_شاید از شنیدنش تعجب کنید ولی خب...
پرید وسط حرفم
_بگو ببینم چیه الکی طولش نده
_باشه میگم،تو دانشگاه تهران قبول شدم
نگاه تحقیر آمیزی بهم کرد
_دوباره شروع کردی؟کی میخوای دست از این بچه بازیات برداری؟
_نه جان مامان(مامان بنده خدا همیشه جونش وسط ما بود)بیا اینم برگه قبولیم خودتون نگاه کنید
سریع از دستم گرفت و شروع به خوندن کرد،هر چند لحظه یه باری نگاه پرتحیری بهم میکرد،معلوم بود باور نمیکنه،اما کم کم لباش به لبخند پهنی باز شد و با ذوق نگاهم میکرد.چند لحظه ای بینمون به سکوت گذشت تا بالاخره بابا با همون لبخندش لب با کرد:
_نمیدونم چی بگم.خیییلی خوشحالم کردی پسرم،تو همینجا بشین الان مامانتو صدا میزنم
خواست بلند بشه که دستشو گرفتم
و تعجب زده نگاهم کرد
_نه بابا صبر کنید،خودم میخوام مامانو خبر کنم
_(لبخندی زد) باشه هر طور خودت میخوای
از بابا خدافظی کردم و رفتم سمت مامان که تو آشپزخونه مشغول بود،بین راه به خودم میگفتم:بابا حتما خیلی خوشحال شد چون بابا هم لفظ پسرم رو بعد از چندین سال ازش شنیدم و هم خودش میخواست خبرو به مامان بده.
رسیدم کنار مامان
دم گوشش با صدای خش داری گفتم:
_مامان یه چیزی میخوام بگم ولی میترسم سکته کنی
اینقد که آروم میومدم میترسوندمش دیگه براش عادی شده بود و همونطور که مشغول بود لب زد:
_امین!بگو ببینم چی میخوای؟این ادا ها چیه در میاری
_(سرمو آوردم عقب)باشه من به فکر خودت بودم!دانشگاه تهران قبول شدم
_(پوزخندی زد)پس منم آکسفورد قبول شدم
برگه قبولیم رو نشون مامان هم دادم و اونم اولش باورش نمیشد اما وقتی فهمید راست گفتم خیلی خوشحال شد
ادامه دارد.....
✍ط،تقوی
@andaki_tamol