هدایت شده از یاد شهدا
8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 فیلمی کوتاه از آموزش غواصان گردان حمزه سیدالشهدا شهرستان اندیمشک، لشکر ۷ ولیعصر «عج» در بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در محل پلاژ اندیمشک جهت عملیات والفجر ۸
🔸 در فیلم فرمانده لشکر، سردار عبدالمحمد رئوفی و فرمانده گردان غواص، شهید عبدالحمید صالح نژاد و فرمانده گروهان غواص، شهید مسعود اکبری و سایر شهدای غواص این عملیات مشاهده می شود.
https://t.me/andimeshkpic
هدایت شده از یاد شهدا
🍃🌺🌸💠🌸🌺🍃
https://t.me/yadshohada/1079
💠 می روم مهمان دعوت کنم...
🔹چند روز مانده به مراسم عروسی مان؛ مشغول تدارک و خرید بازار بودیم که حمید گفت: می خوام برم پیش بی بی هاشمی، احوالی ازش بگیرم و برا عروسیم دعوتش کنم.
بی بی هاشمی یک زن مومنه، محجوب و مهربان بود. یکی از پسرانش تازه شهید شده بود حمید خیلی به مادران شهدا احترام می گذاشت.
🔹در مراسم عروسی مان بی بی در جمع مهمان ها حضور داشت و به ما تبریک گفت.
بعد از شهادت حمید؛ بی بی به خانه مان آمد. بعد از کمی که در کنارم نشست؛ بهم گفت: می دونستی حمید برا مراسم عروسیش دعوتم کرده بود؟گفتم: آره؛ چطور مگه؟!
🔹گفت: یه روز حمید؛ مثل همیشه اومد بهم سر زد، حال و احوالم رو پرسید. بعد منو دعوت کرد برا عروسیش و گفت: بی بی! حتماً باید توی مراسم عروسیم باشی. خودم میام دنبالت.
خداحافظی کرد و رفت. چند روز بعد صدای زنگ در بلند شد. در خونه رو که باز کردم حمید با یه شلوار سبز سپاهی و یه پیرهن سفید که رویش انداخته بود با من سلام کرد و گفت: بی بی اومدم دنبالت ببرمت عروسیم. حضورت برامون برکت داره. آماده شو دم در منتظرتم.
🔹رفتم و آماده شدم. به همراه حمید آمدم خانه شان جایی که مراسم آنجا بود. توی راه مدام به خودم می گفتم: این پسر! خوب سر قولش موند.
بی بی آهی کشید و گفت: فکر نمی کردم یه داماد؛ شب عروسیش، حواسش به قولی که چند روز پیش داده بود؛ باشه!!!
گفتم: حمید همیشه همین طور بود. البته احترام شما رو هم خیلی داشت.
✔️راوی: خانم نعیمی همسر فرمانده گردان #شهید_حمید_صالح_نژاد
نویسنده: سیده رقیه آذرنگ
برگرفته از مصاحبه با راویان جنگ در دزفول
@yadshohada
2.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مثل شهیدان زندگی کنید ولی فعلا خداکنه شهید نشید!
امام زمان
سلامبرشهیدان
اللھمعجللولیڪالفࢪج
بنام خدا
بوی پیراهن یوسف⁉️
🔹یک روز صبح وقتی که جهت فریضه نماز صبح از خواب بیدار شدم با سر و صدای پدرم سریع بر بالینش رفتم و با صحنه ای عجیب و باور نکردنی مواجه شدم .
سمت چپ بدن پدرم از بالا تا پایین ،فلج شده بود و زبانش به سختی می چرخید. وقتی او را به پزشک متخصص رساندم دکتر گفت: سکته ی مغزی کرده و باید هر چه زودتر بستری و تحت عمل جراحی قرار گیرد.
هزاران فکر به ذهنم خطور کرد، آیا پدرم سلامتی خود را باز می یابد و دوباره روی پای خود راه می رود؟
دنیا به نظرم تیره و تار شده بود.
دکتر به من گفت:
درفلان تاریخ ،او را بیاورید بیمارستان تا عمل جراحی شود.
👈از آنجاییکه پدرم بشدت از اطاق عمل و بیهوشی و تیغ جراحی خوف داشت چیزی به او نگفتم ، چند روز بعد کم کم به او گفتم که یک عمل کوچک جراحی دارید و فردا باید برویم بیمارستان، دکترها گفته اند چیزی نیست فوری مرخص می شوی.
ولی او زیر لب چیزهایی می گفت و اشکهایش چون دانه های مروارید روی گونه هایش جاری می شد.
کمی بعدگفت: مرا روی مزار پسر شهیدم، ببرید.
گفتم: پدر تو که نمی توانی راه بروی..... کجا برویم؟
از اینجا فاتحه ای بخوان.
👈دوباره گفت: همان که گفتم ،
مرا روی مزار پسرم ببرید.
دلم نیامد حرفش را زمین بگذارم،بنابراین او را بغل کرده و سوار ماشین کردم و به گلزارشهدای بهشت علی بردم.
روی مزار شهید فخرالدین نشست. سلام کرد،
فاتحه ای خواند، گریه و استغاثه کرد،
لحظاتی بعد هر دو دستش را روی خاک های مزار کشید و به صورت خود مالید. گفت: مرا به خانه ببر....
او را به خانه بردم. به مادرم گفتم:
فکر کنم بعد از درد و دل کردن با فخرالدین، سبک شده و آماده ی عمل جراحی باشد.
فردا صبح که میخواستم او را به بیمارستان ببرم، دیدم داخل اتاقش نیست ،دلنگران شدم. گفتم خدایا...
پدرم چه شده؟ کجاست !؟
به مادر گفتم: پدرم کجاست؟
گفت، رفت...⁉️.
گفتم: کجا رفت؟ گفت: صبح زود رفت بیرون، با دوچرخه ی خودش.
به دنبالش رفتم با صحنه ای تکان دهنده و عجیب روبرو شدم. پدرم سلامتی کامل خود را بدست آورده بود، مثل روزهای قبل از بیماری،
پزشک معالج ، از دیدن پدرم مات و مبهوت مانده بود و فقط الله اکبر می گفت.
🔹پدرم از شهید خواسته بود از مولایش ابا عبدالله الحسین(ع) بخواهد خودش مرا شفا دهد.
🌴 فخرالدین درسال ۱۳۴۴متولدو درسال ۱۳۶۳درعملیات بدر بشهادت رسید.
🔸قسمتی ازصیتنامه شهید؛
حق ولی فقیه رامحترم بشماریدکه این
دژمستحکم اسلام ومسلمین است.
🌹روحش شاد/ یادش گرامی باد🌹
راویتگر: محمدعلی دبیرالدینی برادر شهیدفخرالدین دبیرالدینی
ثبت خاطره: غلامحسین سخاوت
خلاصه نویسی:مسعودامیدیفر
📡 گروه شهدای بی سیم چی و
پیشکسوتان مخابرات ل۷ولی عصر
هدایت شده از یاد شهدا
12.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای کنگره ملی شهدای سبزوار و نیشابور(۱۴۰۲/۰۳/۱۱):
🔻 حفظ یاد شهید و شهیدپرور جهاد است
🔻 شناسنامههای شهر خودمان را به جوانهایمان بشناسانیم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🔸 عزاداری رزمندگان گردان حمزه سید الشهدا لشکر۷ولیعصر(عج)اسفند ماه ۱۳۶۶ -کردستان -عملیات والفجر۱۰
3️⃣
🔺 @yadshohada
هدایت شده از عکس رزمندگان اندیمشکی
💠 این عکس رو اگر متعلق به هر کس که هست دوست دارم .....واقعا یک صلابت و قدرتی توی عکس هست که بغیر از حالت استغاثه و دعا مومنانه محکمی و جنگجویی را نشان میدهد.....بگذریم
🔻https://t.me/andimeshkpic/2858
10.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام لطفا توجه فرمائید،،،،مدیر مدرسه از جمع آوری عکس شهید میگوید الله اکبر ،،،،،
23.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🔺روایتی از شهید مصطفی صدرزاده*
🔹تصاویری کمتر دیده شده از شهیدی که رهبری در سخنرانی امروز از او نام بردند
هدایت شده از خیمهگاه ولایت
19.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سیدابراهیم_صدرزاده، شهیدی که امروز رهبر انقلاب به ایشان اشاره کرد را بهتر بشناسیم. سردار سلیمانی میگوید: آن زمان در دیرالعدس دیدم یک صدای خیلی برجستهای می آید، سید ابراهیم صدرزاده خیلی صدای مردانهای داشت مثل داش مشتیهای تهرانی. من او را نمیشناختم وقتی از پشت بی سیم حرف میزد گفتم او کیست که از تهران آمده و در تیپ فاطمیون جای گرفته است. حسین گفت: سید ابراهیم!
وقتی از دیرالعدس برمیگشتیم، از حسین سئوال کردم این سید ابراهیم کیست که با این صدای بلند و مردونه صحبت میکرد؟! سید را نشان داد گفت: این! یک جوان رشید باریک که خیلی تودلبرو بود و آدم لذت میبرد که نگاهش کند، من واقعا عاشقش بودم.
🌹شهیدی که امروز، رهبری به ایشان اشاره کرد جانباز فتنه شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده که در فتنه ۸۸ دو بار مجروح شدند, بار اول ۲۵ خرداد با پنج ضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی دست چپ آسیب دید، با آن همه جراحت، فتنه گران اجازه نمی دادند که آمبولانس به آنها کمک کند و تهدید به آتش زدن آمبولانس کردند و مصطفی با تمام این جراحت و خونریزی از ساعت ۵ بعدازظهر تا ۱۲ شب کف خیابان در میدان آزادی تهران افتاده بود، بعد از هفت ساعت خونریزی به بیمارستان منتقل شد. خونریزی آنقدر شدید بود که تا ۲ روز توان ایستادن نداشت.مجروحیت بعدی وی در روز ۱۶ آذر از ناحیه انگشت دست بود که دچار شکستگی شد. بعدها همین اقا مصطفی در نبردی دیگر با تکفیری ها در سوریه با سمت فرماندهی گردان عمار. به عنوان مدافع حرم به شهادت رسید.
◀️ به پایگاه خبری تحلیلی #خیمهگاهولایت بپیوندید👇👇
➡️ https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff