14.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تفحص
📽 کشف پیکر مطهر پاسدار شهید در منطقه عملیاتی والفجر یک در تاریخ ۱۲ مرداد ۱۴۰۲
هدایت شده از یاد شهدا
💠۲۶ مرداد سالگشت بازگشت شکوهمندانه آزادگان عزیز مبارک باد
🔻 آزاده شهید علیرضا عطار زاده
https://t.me/yadshohada
💠 *تصویری ويژه به مناسبت سالروز ورود آزادگان به ميهن*
🌸 اندك اندك جمع مستان می رسند...
🔶عکسی ديده نشده از ورود آزادگان اندیمشکی به شهرستان
🌐 مکان تصویر میدان بسیج فعلی اندیمشک
https://t.me/andimeshkpic
هدایت شده از یاد شهدا
💠راه مقابله با جنگ ترکیبی دشمن استمرار راه شهدا است
رهبر معظم انقلاب اسلامی:
🔷 ما با #شهدا معاصر بودیم و #جهاد و #ایثار و #شهادت و #گرهگشاییها و #ایستادگی آنان در مقابل قدرتها را دیدیم اما نسل جوان، این موضوع را با وضوح و بِداهتی که ما متوجه شدیم، نمیبیند، بنابراین هریک از علما، روشنفکران، دانشگاهیان و صاحبان مناصب دولتی، باید به تناسب جایگاه خود نقشآفرینی کنند.
راه مقابله با دشمن
استمرار راه شهدا و عمل به درس آنان
یعنی #مجاهدت، #ایستادگی و #مقاومت
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
🔴 https://telegram.me/yadshohada
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 قطعه ای از فیلم آموزش غواصی رزمندگان گردان حمزه سیدالشهدا اندیمشک لشکر ۷ ولیعصر (عج) جهت عملیات کربلای چهار
در تصاویر شهیدان ماشاالله ابراهیمی پور-جانمحمد جاری-کریم سرابی-کوروش نیازی -شهرام کیخا-نورعباس ماکنالی-جهان مالزیری- جهانگیر پاپی-علیمحمدطاهری و مسعود رومی پور دیده می شوند
🔸https://t.me/yadshohada
( عملیات کربلای ۴ )
سوم دی ۱۳۶۵، عملیات کربلای ۴ شروع شد. این عملیات تنها دو روز (به طور دقیقتر ۳۶ ساعت) طول کشید و نهایتاً در پنجم دی به اتمام رسید. متن زیر خاطراتی از این عملیات در گفتوگوی « روزنامه جوان » با پرویز پورحسینی از رزمندگان حاضر در کربلای ۴ است. پورحسینی در مؤسسه فرهنگی- هنری غدیر اندیمشک به ثبت خاطرات دفاع مقدس و یادگاریهای آن دوران میپردازد. خاطرات کربلای ۴ او به شهید حسین نیازی و لحظات آمادهسازی این عملیات میپردازد که شما را دعوت به خواندنش میکنیم.
گروهان حدید
پاییز سال ۱۳۶۵ که شروع شد، دستور رسید گروهان حدید جمعی گردان حمزه سیدالشهدا هرچه سریعتر به فرماندهی شهید عزتاله حسینزاده نیرو بگیرد و آموزشهای غواصی را شروع کند. ابتدا دو دسته از گروهان نیرو گرفت و بعد از چند روز تعدادی نیروی باسابقه و چند جوان تازه وارد، سومین دسته گروهان را تشکیل دادند تا گروهان حدید تکمیل شود. شهید حسینزاده فرمانده گروهان بود و برادر جمالیفر جانشین ایشان بودند. برادر رحیم چگله فرمانده دسته یک، شهید علیمحمد طاهری فرمانده دسته دو و شهید ماشاءالله ابراهیمی فرمانده دسته سه بودند که به آموزش غواصی در رودخانه دز پرداختند. آب دز حتی در تابستان هم سرد بود.
چهره معصوم
در بین نیروهای دسته ۳ جوان کم سن و سالی بود که با بدن نحیف، لاغر و چهره معصومی که داشت توجه آدم را به خودش جلب میکرد. اولین بار بود که به گردان آمده بود. بعد از اندکی آشنایی، متوجه شدم اسمش کوروش نیازی معروف به حسین است. برادر بزرگترش را تقریباً میشناختم. ایشان در عملیات والفجر ۸ با گروهان غواص وارد عملیات شد و مجروحیت یافت. در آن مقطع هم دوران نقاهتش را سپری میکرد. بعد از آشنایی با حسین (کوروش) سر صحبت باز شد و از اینکه برای چه به جبهه آمده پرسیدم. در جواب گفت به خاطر فرمان امام، رضای خداوند و همچنین اسلحه برادرم به زمین نیفتد به جبهه آمدهام.
آموزش غواصی
آموزشهای غواصی هر روز انجام میشد و بچهها هر روز با تجربهتر و ورزیدهتر میشدند و حسین هم از این قضیه مستثنی نبود. هر روز کنار آمادگی بدنی روح خودش را هم آماده عملیات میکرد. روز بیستم آذر گروهان حدید از محل پلاژ آموزشی رودخانه دز به اروندکنار رفت و بعد از استقرار در منازل روستا این بار مانور و آموزش در اروند خروشان شروع شد. در رودخانه اروند محل عملیات والفجر ۸ چند مانور انجام دادیم تا آمادگی بچهها برای عملیات اصلی بیشتر شود. نهایتاً روز اول دی از اروندکنار به محل فرودگاه آبادان نقل مکان کردیم و آنجا بعد از استقرار کمبودهای تسلیحاتی را تهیه کرده و نسبت به موقعیت خط دشمن و نحوه آرایش حمله توجیه شدیم. قرارمان این بود که ابتدا دسته اول بعد از باز شدن معبر، سرپل گرفته و دسته دوم به سمت چپ معبر و دسته سوم به سمت راست معبر بروند و برای پاکسازی خط، با دشمن درگیر شوند. سنگرها را یکی بعد از دیگری پاکسازی میکردند و سپس بهوسیله چراغ قوه به قایقهایی که در ساحل خودی مستقر بوده علامت میدادند و قایقها به طرف ساحل دشمن جهت ادامه عملیات حرکت میکردند.
نماز ناب
روز سوم دی ۶۵ از اول صبح غلغلهای بین بچهها بود و هرکسی در گوشهای آخرین وصایای خودش را روی کاغذ میآورد و وسایلش را جمع میکرد تا تحویل تعاون گردان بدهد. من هم در گوشهای در حال وصیتنامه نوشتن بودم که حسین نیازی با آن چهره معصومش نزدیک آمد و گفت خودکار داری میخواهم وصیتنامه بنویسم! لبخندی زدم و گفتم به این شرط خودکار میدهم که اگر شهید شدی مرا هم روز قیامت شفاعت کنی. تبسمی زد و گفت کو تا شهادت، همین که در عملیات شرکت میکنم برایم زیاد است. تو دعا کن که موقع شروع عملیات نترسم که آبروی داداش صادقم نرود. (صادق برادرش در والفجر ۸ مجروح شده بود.) در جواب گفتم خیالت راحت خدا کمک میکند تا در این عملیات موفق شویم. غروب آن روز از فرودگاه به سمت جزیره مینو حرکت کردیم و در خانههای گلی مستقر شدیم. بعد از گفتن اذان مغرب بچهها شروع به نماز خواندن کردند، عجب نمازی، از اول تا آخر نماز سراسر اشک و ناله و استغاثه به درگاه خداوند متعال بود. قنوتها طولانی شده بود. سجدهها که قابل وصف نبود.
گره امام زمان!
بعد از نماز و پوشیدن لباسهای غواصی لحظه وداع با همدیگر بود. هرکس رفیقی را در آغوش گرفته و گریه میکرد و حلالیت میطلبید. بوی عطر یاحسین (ع) و یازهرا (س) با نم گل ساختمانها درهم آمیخته بود. بعضیها عقد اخوت میبستند. بعد از وداع بچهها ستون یک از کنار نهری حرکت کردند تا به ساحل اروند رسیدند. اروند در این ساعت از شبانهروز در حال جزر حداکثری با سرعتی بالغ بر ۷۰ کیلومتر در ساعت بود که این حالت شط معروف به ببر وحشی است. ستون بعد از رسیدن به ساحل اروند وارد چولانهای (نیزارهای حاشیه رودخانه) شد و در میان چولانها شروع به پوشیدن فینهای غواصی کردیم.