#یادداشت_راهبردی
از "ربط" تا "ولایت": چگونه «نخِ نامرئیِ» حاکم بر عالم را کشف کنیم؟
✍️ #پژوهشکده_لبیک
وقتی به دنیایِ اطرافمان نگاه میکنیم، با انبوهی از «اجزایِ پراکنده» روبرو میشویم: انسانها، اشیاء، رویدادها. یک نگاهِ سطحی، تنها همین «کثرت» را میبیند. اما یک «ذهنِ تحلیلگر»، به دنبالِ کشفِ آن «نخِ نامرئی» است که این اجزایِ پراکنده را به یک «کُلِ معنادار و متحرک» تبدیل میکند. «فلسفهی نظامِ ولایت»، دقیقاً «علمِ کشفِ» همین نخِ نامرئی است.
این فرآیندِ کشف، یک «سفرِ تحلیلیِ سهمرحلهای» از «ظاهر» به «باطن» است:
مرحله ۱: از «کثرت» به «ربط» (مشاهدهی اولیه)
در اولین گام، ما متوجه میشویم که این اجزایِ به ظاهر پراکنده، در «ارتباط» با یکدیگر هستند. هیچ چیزی در عالم، یک «جزیرهی تنها» نیست. یک دانشجو با کتابش در «ربط» است، یک راننده با ماشینش، و یک مادر با فرزندش. این، اولین لایهی تحلیل است: کشفِ «شبکهی روابط».
مرحله ۲: از «ربط» به «تعلق» (کشفِ جهتگیری)
در گامِ دوم، سوالِ عمیقتری مطرح میشود: "منشأ این «ربطها» چیست؟ چرا یک فرد، با «مسجد» ربط برقرار میکند و دیگری با «کازینو»؟"
اینجاست که به یک لایهی عمیقتر، یعنی «اصالتِ تعلق»، میرسیم. ما میفهمیم که این «ربطهایِ» بیرونی، محصولِ «تعلقات و کششهایِ» درونیِ افراد است. این «تعلقاتِ قلبی» است که به روابطِ ما «جهت» میدهد. این، دومین لایهی تحلیل است: کشفِ «نظامِ تعلقات».
مرحله ۳: از «تعلق» به «ولایت» (کشفِ سرچشمهی اصلی)
و اما در آخرین و عمیقترین گام، به این سوالِ بنیادین میرسیم: "خودِ این «تعلقات» و «کششها» از کدامین چشمه سیراب میشوند؟ چگونه کشش یک انسان به «عدالت» و کشش دیگری به «ثروت» به تصرف در عالم میانجامد؟"
اینجاست که به «ریشهی نهاییِ» تمامِ حرکات، یعنی «اصالتِ فاعلیت و ولایت»، میرسیم.
"جایی که پایِ حرکت سفت میشود، ولایت است."
این، نقطهی پایانیِ تحلیل است. ولایت الهی، آن «نخِ نامرئی» و آن «ارادهی محوری» است که هم کششهای «جبهه حق» و هم کششهای «جبهه باطل» را امداد میکند و هیچ ارادهای بدون امداد آن اراده محوری هیچ تصرفی در عالم نمیتواند داشته باشد.
نتیجهگیری
با این «دستگاهِ تحلیلیِ مادر»، تکلیفِ ما در میدانِ عمل، کاملاً روشن میشود:
۱. تحلیلِ خود: ما جدای از تحقق «تعلقات» و «کششهایمان» باید این تعلقات را تحلیل کنیم تا بفهمیم در هر لحظه، در کدام جبهه هستیم.
۲. مهندسیِ جامعه: «ولایت الهی» کششها و تعلقات هر دو جبههی حق و باطل را در جهت توسعه اجتماعی این دو جبهه به فراخور حکمت امداد خواهد کرد و ما باید با شدت بخشیدن به کششها و تعلقات ایمانی خود امداد الهی را در توسعه اجتماعی توحید و تحول ساختارهایِ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جلب نماییم.
۳. حرکتِ آگاهانه: تکلیفِ ما، نه فقط «حرکت کردن»، که «حرکتِ آگاهانه» است. یعنی فهم فعالانهی «حق» و تلاشِ مجاهدانه برای «تنظیمِ» تمامِ ربطها و تعلقاتِ زندگیمان بر اساسِ آن.
این نگاه همان «عینکِ توحیدی» است که به ما قدرتِ «تحلیلِ ریشهایِ» عالم و «مهندسیِ هدفمندِ» حرکت را میبخشد.
#فلسفه_حرکت
#تحلیل_ولایت_محور
🌐 @andisheyelabbayk | پژوهشکده لبیک
#یادداشت_راهبردی
از انرژیهای پراکنده تا پیکرهی واحد: مهندسیِ «هماهنگی» در میدان
✍️ #پژوهشکده_لبیک
چرا گاهی با وجود نیتهای خالص و تلاشهای بیوقفه، یک مجموعه درجا میزند و حرکتش به همافزایی نمیرسد؟ کلیدواژهی گمشده، «هماهنگی» است. اما هماهنگی چیست؟ یک دستورالعملِ مدیریتی نیست؛ «هماهنگی، وصفِ برایند ارادهها است». یک مجموعه هماهنگ است، اگر و تنها اگر، ارادههای افرادش «کوک» شده باشند.
این «اراده»، یک حقیقتِ یکپارچه با سه «حیث» (وجه) جدانشدنی است:
۱. حیثِ روحی: آیا قلبها و تعلقاتِ ما به یک مبدأ واحد گره خورده است؟ این، سوختِ محوری اراده است.
۲. حیثِ ذهنی: آیا نگاه و تفکر ما برای فهمِ میدان و طراحیِ مسیر، از یک «عقلانیتِ واحد» سیراب میشود؟ این، نقشهی راهِ اراده است.
۳. حیثِ عینی: آیا ابزارها، مهارتها و قدرتِ تصرفِ ما در میدان، مکمل یکدیگرند؟ این، دست و بازویِ اراده است.
منشأ هر ناهماهنگی، آفتی در یکی از همین سه حیثِ اراده است.
ظاهر کردنِ «باطن» با «ساختار»
برایندِ ارادههای ما باید حول یک مرکز به هماهنگی برسد و آن مرکز، «ولایت» است. ولایت، آن حقیقتِ باطنی و آن خورشیدی است که به تمام ارادهها جهت و گرما میبخشد. اما این حقیقتِ باطنی، خودبهخود در میدانِ عمل، ظاهر نمیشود.
این تکلیفِ ابدیِ ماست: ما موظفیم آن «ولایتِ باطنی» را با «ساختارسازی» از پس پرده غیبت در بیاوریم. وظیفهی ما، کنار زدنِ آن ابر «ساختارهایِ اجتماعیِ» مزاحم از مقابلِ «خورشیدِ ولایت» است تا نورِ آن بر پیکرهی جامعه بتابد.
«ساختار»، کانالی است که آن حقیقتِ باطنی را در عالمِ واقع، جاری میکند.
نتیجهگیری:
یک سرپرستِ حکیم، صرفاً به «توصیه به وحدت» بسنده نمیکند؛ او یک «معمارِ ساختارهایِ هماهنگکننده» است.
او نمیگوید «همدل باشید»، بلکه «میدانی» طراحی میکند که در آن، اخوت و همدلی، تنها راهِ پیروزی است.
او نمیگوید «مثل هم فکر کنید»، بلکه «بستری برای تفکر» میسازد تا عقلانیتِ حرکت، در افراد «شکل» بگیرد.
او نمیگوید «با هم کار کنید»، بلکه «فرآیندی» را مهندسی میکند که در آن، توانمندیهای فردی، در کنار یکدیگر تکمیل میشوند.
رسالتِ ما، نه تلاش برای تغییر مستقیمِ باطنِ افراد، که «معماریِ هوشمندانهی ساختارهایی» است که بسترِ جاری شدنِ آن باطنِ نورانی در ظاهرِ حرکت باشد.
#فقه_حرکت
#مهندسی_اراده
#ظهور_ولایت_در_ساختار
🌐 @andisheyelabbayk | پژوهشکده لبیک
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
در «منطقِ قرآن»، در میدانِ نبردِ حق و باطل، گزینهی «بیطرفی» وجود ندارد. سکوت، به معنایِ «رضایت» است و کنار کشیدن، به معنایِ «سربازیِ ناخواسته» در جبههی دشمن. این همان «اسلامِ خنثی و بیخطری» است که در لحظهی نیاز، «ولیّ» خود را تنها میگذارد و راه را برای حاکمیتِ طاغوت، هموار میسازد. «هزینه ندادن» برای حق، در دستگاهِ محاسباتیِ خدا، گرانترین هزینهای است که یک فرد یا یک جامعه میتواند بپردازد؛ هزینهای به قیمتِ «از دست دادنِ هدایت» و سقوط در وادیِ «ظلم».
#اسلام_آمریکایی
#سکوت_خواص
@andisheyelabbayk | پژوهشکدهلبیک
#یادداشت_راهبردی
چگونه دشمن، "ارادهی" یک ملت را فلج میکند؟
✍️ #پژوهشکده_لبیک
در تحلیلِ «تهاجمِ» دشمن، اغلب، تمامِ تمرکز تحلیلها بر رویِ سطح درگیری دشمن میرود و تحلیلها از عمق تهاجم پردهای بر نمیدارد.
«عمق تهاجمِ تمدنیِ» دشمن، یک «عملیاتِ ترکیبی و یکپارچهی سهبعدی» است که به صورتِ همزمان، هر سه «حیثیتِ ارادهی» یک ملت را هدف قرار میدهد تا آن را از اساس، «فلج» و «بیخاصیت» کند.
فهمِ «عمق تهاجمِ سهبعدی»، پیشنیازِ هرگونه «استراتژیِ دفاعی و تهاجمیِ» کارآمد از سویِ جبههی حق است.
۱. جبههی اول:مهندسیِ تعلقاتِ الحادی
این، آشکارترین و شناختهشدهترین جبههی نبرد است که تمرکز تحلیلها در این جبهه بیشتر روی توسعه گرایشها و شهوات جنسی است. در حالی که هدفِ اصلیِ دشمن، «تغییرِ جهتِ گرایشها» و «دستکاریِ نظامِ تمایلاتِ» جامعه به سمت دنیا طلبی و «پرستش دنیا» و «سجده بر ماده و آثار ماده» است و تیر زهرآگین این تهاجم حتی به قلب بسیاری از مدعیان ایمان اصابت کرده است.
تاکتیکِ دشمن: او با «بمبارانِ رسانهای»، «الگوسازی از طریقِ سلبریتیها» و «ترویجِ سبکِ زندگیِ لذتمحور»، تلاش میکند تا «تعلقاتِ دنیوی» (شهوتِ پول، شهرت، شهوت جنسی و...) را جایگزینِ «تعلقاتِ الهی و توحیدی» نماید.
نتیجهی راهبردی: جامعهای که «جهتِ» ارادهاش به سمتِ دنیا بچرخد، حتی اگر پایبندی به «مناسک دینی» داشته باشد، انگیزهی لازم برای «جهاد و هزینه دادن» در مسیرِ حق را از دست خواهد داد.
۲. جبههی دوم: مهندسیِ تفکراتِ الحادی
این، لایهی «نخبگانی» و «عمیقترِ» تهاجم است که عموما در سطح تولید شبهات تحلیل میشود. در حالی که عمق تهاجم در اینجا، نه «تولیدِ شبهه» که «تزریقِ علوم ذاتا مسموم انسانی» به «مغزِ» جامعه، یعنی دانشگاهها است.
تاکتیکِ دشمن: او با «ترجمهی انبوهِ علومِ انسانیِ غربی» و «ترویجِ مبانیِ فکریِ اومانیستی و سکولار»، تلاش میکند تا «عینکِ تحلیلیِ» نخبگان و مدیرانِ جامعه را تغییر دهد.
نتیجهی راهبردی: ملتی که «نظامِ فکریاش» الحادی شد، حتی اگر شبانه روز نماز بخواند و هر روز روزه بگیرد، تمامِ «نقشههایِ راه» و «راهحلهایی» که برای مشکلاتش طراحی میکند، ناخواسته، در چارچوبِ همان «عقلانیت مادی» خواهد بود و جامعه را به سمتِ همان «بنبستهایِ تمدنِ غرب» هدایت خواهد کرد.
۳. جبههی سوم: مهندسیِ توانمندیهای بردهپرور
و اما این، «پنهانترین» و در عین حال، «فلجکنندهترین» لایهی تهاجم است که عموما در تحلیلها به لزوم ارتقاء سطح و مدل آموزش در مدارس و دانشگاهها اکتفا میشود. در حالی که چالش محوری در اینجا، لزوم ایجاد تحولی بنیادین در نظام تعلیم و تربیت و آموزش عالی است که «توان و ظرفیتِ عمل» یک ملت را به بند اسارت کشیده است .
تاکتیکِ دشمن: او با به پذیرش اجتماعی رساندن «نظامهایِ آموزشیِ غیر بومی، غیر کاربردی و غیر دینی»، از طریق همفکران داخلی خود و غفلت نخبگان، به صورتِ سیستماتیک، بردگان توانمند متناسب با نیاز و بوم جهانی خویش را تربیت میکند و جلویِ حرکت جامعه در راستای اهداف تمدنی را میگیرد.
نتیجهی راهبردی: ملتی که در «ساحتِ توانمندیهای علمی» بردگانی متناسب با نگاه و نیاز دشمنش را تربیت کرد، هیچ «خروجیِ ملموسی» مطابق نگاه و نیاز خودش نخواهد داشت. این، همان «پارادوکسِ فعالیت-اثر» است که جبههی ما را رنج میدهد.
نتیجهگیری:
«دفاعِ تمدنی»، باید به اندازهی «تهاجمِ تمدنی»، «یکپارچه و سهبعدی» باشد. ما نمیتوانیم فقط در یک جبهه بجنگیم.
تکلیفِ ما به عنوانِ حلقههای میانی، «معماریِ یک حرکتِ تهاجمیِ سهساحتی» است.
پیروزیِ نهایی، از آنِ جبههای است که بتواند یک «ارادهی متوازن و قدرتمند» را در هر سه حیثیتِ «تعلق، تفکر و توانمندی» متناسب با اهداف خودش، معماری کند.
#جنگ_ترکیبی
#تهاجم_سهبعدی
🌐 @andisheyelabbayk | پژوهشکده لبیک
#یادداشت_راهبردی
چرا "سیرهی کتابخوانیِ" رهبری، یک "نقشهی راهِ" تمدنی است؟
✍️ #پژوهشکده_لبیک
در عصرِ «جنگِ روایتها» و «بمبارانِ اطلاعاتِ سطحی»، شاید هیچ تصویری تکاندهندهتر و در عین حال، «راهبردیتر» از تصویرِ «فرماندهی کلِ جبهه» در قامتِ یک «کتابخوانِ حرفهای و خستگیناپذیر» نباشد. سیرهی کتابخوانیِ حیرتانگیزِ «امام خامنهای»، نه یک «علاقهی شخصی»، که یک «درسِ عملی» و یک «نقشه کامل» برای تمامِ مجاهدانِ جبههی فرهنگی است.
کالبدشکافیِ این سیره، به ما نشان میدهد که «کتابخوانیِ تراز»، نه یک «تفریح»، که یک «جهادِ دائمی، نظاممند و کاملاً مهندسیشده» است.
کالبدشکافیِ یک «جهادِ معرفتیِ» تمامعیار:
اگر «کتاب» را «سلاح» و «میدانِ اندیشه» را «میدانِ جنگ» بدانیم، سیرهی رهبری، هنرِ «بهکارگیریِ این سلاح» را به ما میآموزد:
۱. جهادِ «بهروز بودن» (رصدِ دائمیِ میدان):
ایشان با «بهروزخوانی» و مطالعهی تازهترین آثار، همواره «نبضِ» میدانِ فرهنگیِ خودی و رقیب را در دست دارند. یک فرمانده، نمیتواند با نقشههایِ قدیمی، در جنگِ امروز پیروز شود.
۲. جهادِ «دقیق و عمیق بودن» (اشرافِ بر جزئیات):
ایشان با «دقیقخوانی» و «عمیقخوانی»، به جزئیترین لایههایِ یک متن نفوذ میکنند. این نگاهِ موشکافانه، به ایشان «قدرتِ تحلیلِ» بیبدیلی میدهد؛ قدرتی که میتواند از دلِ یک «صفحهی کتاب»، پتانسیلِ یک «فیلمِ سینمایی» را استخراج کند.
۳. جهادِ «مداوم بودن» (نبردِ بیوقفه):
«مداومخوانی» و استفاده از «کوتاهترین فرصتها» برای مطالعه (حتی فاصلههایِ دهدقیقهای)، نشان میدهد که در نگاهِ ایشان، «جهادِ معرفتی» تعطیلبردار نیست. این یک «نگهبانیِ شبانهروزی» در «سنگرِ اندیشه» است.
۴. جهادِ «فعال خوانی» (گذار از مصرف به جریانسازی):
ایشان یک «مصرفکنندهی منفعلِ» کتاب نیستند. با «فعالخوانی»، یعنی «نقدِ» کتابهایِ ضعیف و «تقریظنویسی» بر آثارِ قوی، خود به یک «جریانسازِ فرهنگی» و «تنظیمکنندهی» حرکتِ جبههی نشر تبدیل میشوند.
نتیجهگیری
این سیرهی حیرتانگیز، یک «حجتِ کامل» برای تکتکِ ماست.
اگر «فرماندهی» این جبهه، با آن همه مشغلهی تمدنی، اینچنین «سربازوار» در میدانِ جهادِ کتابخوانی حاضر است، «عذرِ» ما برای «کمکاری» و «غفلت» در این عرصه چیست؟
تکلیفِ فردی: ما باید «کتاب» را از یک «امرِ حاشیهای»، به یک «ضرورتِ روزمره» در زندگیِ خود تبدیل کنیم و با اقتدا به «هنرِ کوتاهخوانیِ» ایشان، بهانهی «وقت ندارم» را برای همیشه از خود دور سازیم.
تکلیفِ تشکیلاتی: ما به عنوانِ «افسرانِ» این جنگِ نرم، باید با «دقیقخوانی»، «بهروزخوانی» و «فعالخوانی»، خود را به «متخصصانی» تبدیل کنیم که نه تنها «مصرفکنندهی» اندیشه، که «تولیدکننده و جریانسازِ» فکر در جامعهی خود هستند.
#امام_کتابخوان
#جهاد_کتابخوانی
🌐 @andisheyelabbayk | پژوهشکده لبیک
یک وصیت دارم ...
و آن عاشق مردم بودن است؛
از این طریق به خدا میتوان رسید.
شهید حاج عباس ورامینی
رئیس ستاد لشکر ۲۷ حضرترسولﷺ
🌐 پژوهشکده لبیک
@andisheyelabbayk
#یادداشت_راهبردی
چگونه با "سلامِ نماز"، انگیزههایِ خود را تاریخی کنیم؟
✍️ #پژوهشکده_لبیک
خطرناکترین آفتِ هر حرکتِ جمعی، «بُت شدنِ خودِ آن جمع» است؛ جایی که «موفقیتِ گروهِ ما»، نگاه ما را از «موفقیتِ کل جبهه» غافل میکند. این «اَنانیتِ جمعی»، ریشهی بسیاری از رقابتهایِ پنهان و فرسایشهایِ درونی است.
راهِ درمان، یک «جهشِ هویتی» است: اتصالِ «ما»یِ کوچکِ خودمان، به «ما»یِ بزرگ و تاریخیِ جبههی حق.
«سلامِ نماز»: رزمایشِ روزانهی اتصال
ما هر روز در نماز، این جهش را تمرین میکنیم:
۱. «السلام علیک أیها النبی...»: اتصال به «فرمانده کلِ تاریخ» و اعلام سربازی یک «جبهه تاریخی».
۲. «السلام علینا و علی عبادالله الصالحین»: اتصال به همرزمان «تاریخیِ خودمان»؛ «ما» در اینجا، یعنی تمامِ صالحانِ تاریخ.
۳. «السلام علیکم و رحمة الله...»: اتصال به «نیروهایِ پشتیبانیِ غیبی» (ملائکه) و دیدنِ خود در یک جبههی عظیمِ زمینی و آسمانی.
نتیجهگیری:
ما همیشه «در محضر و حرمِ» این جبههی بزرگ هستیم، اما گاهی در «توهماتِ گروهِ کوچکِ» خود غرق میشویم.
انگیزهی حقیقی، باید از «احساسِ شیرینِ سربازی در یک جبههی تاریخیِ پیروز» تغذیه کند، نه از موفقیتهایِ مقطعیِ گروهِ ما. وقتی هویتِ ما در آن «ما»یِ بزرگ حل شد، دیگر «شکستِ ظاهریِ» گروه، ما را ناامید و «پیروزیِ» آن، ما را مغرور نخواهد کرد. ما فقط سربازیم.
#فقه_هویت
#شرک_تشکیلاتی
🌐 @andisheyelabbayk | پژوهشکده لبیک
فصل سرما و شیوع آنفولانزاست و توصیه میکنیم بزرگواران برای سفارش عسل مطمئن و طبیعی زنبورداری لبیک در کانال زیر عضو شوند.
🌐 @mookebelabbayk
#یادداشت_راهبردی
فیزیک «اراده»؛ چرا «جمع» ما کافی نیست و باید «ضرب» شویم؟
✍️ #پژوهشکده_لبیک
در تحلیلِ مهندسیِ حرکت، بنیادیترین عنصر، نه پول است و نه امکانات؛ بلکه «اراده» است. اراده، آن «نیروی محرکهی نامرئی» است که به جهان شکل میدهد.
اما در منظومهی فکری توحیدی، اراده قوانینی دارد که اگر آنها را نشناسیم، دچار «اسراف اراده» میشویم.
۱. آناتومیِ اراده (ساختارِ سهلایه):
یک ارادهی کامل و اثرگذار، باید در سه ساحت «بلوغ» یابد:
ساحتِ روح (تعلق): موتورِ اراده است. «حب و بغضِ» انسان کجاست؟ اگر تعلق به خدا باشد، اراده «جهتِ حق» میگیرد.
ساحتِ ذهن (تفکر): فرمانِ اراده است. آیا نقشهی راه دارد؟ اگر نداشته باشد، اراده کور است.
ساحتِ عین (تصرف): بازویِ اراده است. آیا «مهارت و توانمندی» دارد؟ اگر نداشته باشد، اراده عقیم است.
۲. تراژدی «اسراف اراده»:
مشکل اصلی جبههی حق، کمبود اراده نیست؛ «هدررفت اراده» است.
وقتی هزاران مؤمنِ باانگیزه ، بدون نقشهی دقیق و بدون مهارت تخصصی، هر کدام به سویی میدوند، ما با پدیدهی دردناک «اسراف اراده» مواجهیم. انرژیها یکدیگر را خنثی میکنند و خروجیِ سیستم، نزدیک به صفر میشود. (مثل لامپهایی که روشناند اما نورشان متمرکز نیست).
۳. از «جمع جبری» به «ضرب هندسی»:
در منطق تشکیلات ولایی، ما به دنبال «جمع آدمها»نیستیم. ما به دنبالِ «ضرب ارادهها» هستیم.
وقتی ارادهها حول محور «ولی خدا» همجهت میشوند و در یک «ساختار شبکهایی» به هم گره میخورند، قدرت آنها تصاعدی بالا میرود.
اینجاست که یک گروه کوچک متشکل، میتواند بر ارادهی یک امپراتوری عظیم غلبه کند.
نتیجه:
تکلیف امروز ما، «سرپرستی اراده» است. باید ارادههای پراکندهی خود را از «جزیرهها» جمع کنیم و در «ساختار ولایت» ضرب کنیم. تنها در این صورت است که میتوانیم در برابر ارادهی تمدن غرب، «تصرف» کنیم.
#مهندسی_اراده
#تشکیلات_توحیدی
#ضرب_ارادهها
🌐 @andisheyelabbayk | پژوهشکده لبیک