هدایت شده از یاسر نامه
«بسم رب الزهرا»
میدانی گمکرده ام؛
چه چیز را؟
همه بود و نبودم را
نسبت هایم را
وجودم را
و حتی شاید درد هایم را…
میدانی شاید اصلا قصه ما همین فراموشی است
و مگر نگفت او ۚ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ ۗ
فراموش کردند و خدا فراموششان کرد
ما قصه مان را فراموش کرده ایم
و به تب تاب افتاده ایم
قصه را که فراموش کنی دیگر برایت در راه بودن معنی ندارد
آری خط پایان برایت مهم میشود...
آری یاد کن قصه ات را
نسبتت با امام مولایت را
نسبتت با برادرانت را
نسبتت با مادر و، اُمَت را
نسبتت با سیر سیل آسای هروزگی ات را
راستی را کجا میشود پیدایش کرد؟؟
آری قصه و نسبت هایت را.
دل تنگم دل تنگ قصه گویی
که برایم قصه بخواند و بنشینم و اشک بریزم و یاد کنم سرآغازم را
درد هایم را چشمانم را
عزم های رفته بر بادم را
دوستان گمشده ام را
گرمای سرد شده ام را
چشمان کورَم را
گوش های کَرَ
و دستان بی قرارم را
°شور عشق جوانی و نوجوانی از دست رفته ام را
خدایم را
امام غایبم را
رهبر تنهایم را
عزم های کورم را
و اشک های خشک شده ام را
کجایی ای قصه گو ؟؟؟
که پیدایت کنم دلتنگم وجودم پریشان و آشفته است...
او که خوب میداند و خوب ما را راه میبرد
ماییم که فراموش کرده ایم
بهر چه آمده ایم و از کجا آمده ایم و به کجا میرویم…
کجاست آن مصحف و قاری گم شده ما
کجاست مُحَمّد مصطفی و ندای قلب نوازش؟
کجاست آوینی جبهه های ما؟
بیا و بار دیگر قصه ما بخوان و از یادمان مَبَر
که بهر چه آمده بودیم و چرا گم شده ایم
و چون اسبی که چشمانش را بسته اند در بیابان تاریک میتازیم
بیا که نمیدانیم به کجا می رویم
و کی می رسیمـ…
هدایت شده از یاسر نامه
بیا و چشمانِمان را باز کن
دستی بر قلب های سردْ ما بزن
و بخوان بنام زهرای مرضیه و حسین و حسن
و ما را بیاب و جان ده
که سرمای مرگ چه نزدیک است
و وه که چه ترسناک و هولناکـ
بیا و شور عشق خالصانه بچه بسیجی های خمینی را در ما زنده کن
چه جایت خالیستْ
ای قصه گوی بیابانِ تاریک ما
چه خوش گفت آن فیلسوف پیر
«که وجودَت را فراموش میکنند ولی عَدَمتْ را هرگز»خدایا چشمانمان را باز و قلبمان را پاکْ و دستانمان را پرتوان و از پرتوی نور خویش بر چشمانمان بتاب که قصه گوی تو باشیم و برای تو باشیم و قصه فراموش شده نسل مان را دوباره بخوانیم بلند با بانگی بلند و رسا «آمین یا رب العالمین» یاسر @yaser_name
﷽
در چه وضعی به سر می بریم؟
این پرسشی است که این روزها ذهن بسیاری از ما را به خود مشغول کرده است و با دیدن مشکلات و مسائل گوناگون در اطرافمان این پرسش جدیتر میشود.
باید مجالی برای تامل بر وضعیت کنونی جهانمان بیابیم...
شاید بگویی این تامل به چه کار میآید؟
تامل در وضعیت، انسان را از نزاع و جدل بیرون میکشد و به جای آنکه به دنبال مقصر اوضاع باشد، آماده برعهده گرفتن مسئولیت میشود.
💠سلسله جلسات گفتگوی دانشجویی
⏰ دوشنبه، ساعت ۱:۰۰
۲۰آذر ماه
📍مکان: حسینیه واقع در طبقه فوقانی مسجد شجره، کنار درب ورودی خواهران
(جنب مصلی الغدیر)
#گفتگوی_دانشجویی
#در_چه_وضعی_به_سر_می_بریم؟
🆔 @andishkade_zoha_ir
«کوره راهی در افقِ توحید ربوبی»
سلام علیکم:
نمیدانم چرا میخواهم با شما غزلی از جناب مولوی را در میان بگذارم که مدتها با آن بهسر میبردم.
گویا جناب مولانا در این غزل قصه
«دولتیافتنِ جانش»را با ما در میان میگذارد. ولی بنا شد از همه چیز، خود را آزاد کند.
اینطور میگوید:
«مرده بدم زنده شدم، گريه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم
گفت كه ديوانه، نهاي، لايق اين خانـه نهاي رفتم و ديوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفتكهسرمست نهاي، روكه ازاين دست نهاي رفتم وسرمست شدم وزطرب آكنده شدم
گفت كه توزيرككي، مست خيالي و شكي گولشدم، هول شدم وزهمه بركندهشدم
گفت كه تو شمع شدي، قبلة اينجمعشدي جمع نِيَم، شمع نِيَم، دود پراكنده شدم
تابش جان يافت دلم، واشد و بشكافت دلم اطلس نو يافت دلم، دشمن اين ژنده شدم
زهره بدم، ماه شدم، چرخ دو صد تاه شدم يوسف بودم، زكنون يوسفزاينده شدم
از توام ايشهرهقمر، در من و در خود بنگر كز اثــر خنــدة تو، گلشـن خندنده شدم.»
آیا سرآغازی که مطرح کردید که روبهروشدن با آیندهای نو میباشد؛
در دلِ چنین حضوری نیست که جناب مولانا را در برگرفته؟
که حقیقتاً بیش از یک کوره راه نیست؟
چه اندازه این امر مهم است که اگر بنا میباشد به میدان درخشش خورشید در گستره میان جنگل انبوه رسید،باید به کوره راهی که مقابل ما گشوده شده،فکر کرد.کوره راهی بس امیدبخش.
وگرنه هرچه هست نیستانگاری میباشد.
حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» در زمان خود برای عبور از آنچه باید عبور میکرد به خوبی متوجه آن کورهراه شد.
و حال ما نیز با نظر به افقی که هیچچیز نیست، ولی همه چیز است؛باید از کوره راهی که توحید ربوبی مقابلمان گشوده است،غفلت نکنیم.
موفق باشید.
✍استاد طاهرزاده
#باشگاه_دانشجویی_فرصت
@forsat_soha
﷽
💠 فلسفه به چه کار میآید؟
🔸برگزاری نشست دانشجویی
🔹با محوریت مقالات علمی
🔸دعوت از علاقه مندان فلسفه، به ویژه دانشجویان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب
🕧 زمان:
شنبه ها | ساعت ۱۲:۳۰
🏢مکان:
زیر زمین دانشکده ادبیات، دفتر سینما فلسفه
🆔 @andishkade_zoha_ir
•●اندیشکده ضُحىٰ●•
﷽ 💠 فلسفه به چه کار میآید؟ 🔸برگزاری نشست دانشجویی 🔹با محوریت مقالات علمی 🔸دعوت از علاقه مندان ف
⭕️ اطلاعیه: جلسه در طبقه فوقانی مسجد شجره (حضرت زهرا) برگزار میگردد.
﷽
در چه وضعی به سر می بریم؟
این پرسشی است که این روزها ذهن بسیاری از ما را به خود مشغول کرده است و با دیدن مشکلات و مسائل گوناگون در اطرافمان این پرسش جدیتر میشود.
باید مجالی برای تامل بر وضعیت کنونی جهانمان بیابیم...
شاید بگویی این تامل به چه کار میآید؟
تامل در وضعیت، انسان را از نزاع و جدل بیرون میکشد و به جای آنکه به دنبال مقصر اوضاع باشد، آماده برعهده گرفتن مسئولیت میشود.
💠سلسله جلسات گفتگوی دانشجویی
⏰ دوشنبه، ساعت ۱۲:۳۰
۲۰آذر ماه
📍مکان: حسینیه واقع در طبقه فوقانی مسجد شجره، کنار درب ورودی خواهران
(جنب مصلی الغدیر)
#گفتگوی_دانشجویی
#در_چه_وضعی_به_سر_می_بریم؟
@andishkade_zoha_ir
﷽
💠 فلسفه به چه کار میآید؟
🔸برگزاری نشست دانشجویی
🔹با محوریت مقالات علمی
🔸دعوت از علاقه مندان فلسفه، به ویژه دانشجویان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب
🕧 زمان:
شنبه ها | ساعت ۱۲:۳۰
🏢مکان:
زیر زمین دانشکده ادبیات، دفتر سینما فلسفه
🆔 @andishkade_zoha_ir
﷽
...قسم به آن لحظه...
آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من!
مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو میکند، دود میکند و میسوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه... چقدر این منظره زیباست.
خدایا! ۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتادهام. زخمها برداشتهام، واسطهها فرستادهام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم.
حاج قاسم سلیمانی
لحظه ها متعلق به اوست،
به دیدار او می رویم...
از امشب
۲دی ماه،ساعت۱۹
گلستان شهدا اصفهان
#قسم_به_آن_لحظه
#حاج_قاسم
#گفت_و_گوی_دانشجویی
@soha_sima
@forsat_soha
@andishkade_zoha_ir
هدایت شده از سیمای هنر و اندیشه/ سُها
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
...قسم به آن لحظه...
آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من!
مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو میکند، دود میکند و میسوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه... چقدر این منظره زیباست.
خدایا! ۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتادهام. زخمها برداشتهام، واسطهها فرستادهام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم.
حاج قاسم سلیمانی
لحظه ها متعلق به اوست،
به دیدار او می رویم...
امشب
۳ دی ماه،ساعت۱۹
گلستان شهدا اصفهان
#قسم_به_آن_لحظه
#حاج_قاسم
#گفت_و_گوی_دانشجویی
@soha_sima
@forsat_soha
@andishkade_zoha_ir