هدایت شده از قلم،پارو
بسم رب الشهدا و الصدیقین
از این به بسم الله دلم میخواهد از خودم بگویم، از منِ قبل از کرمانم ، منی که بسیار دچار روزمرگی شده و ظواهر و اعتباریات برایش اصل شده بود همان منی که گول بازی های فریبنده ی دنیایی رو خورده بود و بازی های دنیا را کاملا جدی گرفته بود وقتی فهمیدم دانشگاه میخواهد کرمان ببرد ، نفس مطمئنه ام به من اطمینان داد که: خواجه سلام علیک گنج وفا یافتی
دل به دلم نه که تو گمشده را یافتی
هم تو سلام علیک هم تو علیک السلام
طبل خدایی بزن کاین ز خدا یافتی
پس مهیای سفر شدم تا گمشده ی خود را پیدا کنم ، وقتی به ورودی مزار رسیدم آنچنان هوای اربعینی مستم کرد که ناخودآگاه چشمانم را بارانی کرد ، آرام قدم برمیداشتم در اندیشه ی خود فرو رفته بودم که به راستی حاج قاسم تو چه گونه حیاتی برگزیدی که بعد از مرگت هم تا این اندازه زنده ای؟ و من که جسمم روی زمین حرکت میکند تا این حد و اندازه مرده ام؟ و راه میرفتم و میرفتم تا به عمود۲۸ ، موکب معجزه ی مقاومت رسیدم ، روایتگری هایشان را گوش کردم تا به غرفه ی آخر رسیدم ، یعنی بچه های شرکت بهیار صنعت و در آنجا بود که معجزه ی مقاومت برایم تجلی شد، نه اینکه فقط بخواهم بگویم چون پیشرفت در ساخت و تجهیزاتشان چشمگیر بود به این معجزه دست پیدا کردم ،نه ... بیشتر به خاطر آدم هایی بود که در این شرکت، جهاد گونه کار میکردند یکی از کارکنان این شرکت میگفت ما گاهی میشود که ۶ماه حقوق نمیگیریم و برای خدا و کشورمان کارمان میکنیم ، دوباره به خودم برگشتم چقدر برای خدا کار کرده ام؟ اصلا این ها چگونه انسان هایی هستند؟ مگر در این راه چه میبینند که ۶ماه حقوق نگرفتنشان را هم از عنایت خدا میبینند؟ چقدر این ها زنده اند حتی دستگاه هایی که ساخته بودند انگار که از من حیات بیشتری داشتند ...از موکب که بیرون آمدم حال دیگری داشتم ، خب مگر نه که من هم معلمم و رسالتی را برگزیده ام که پیامبران خدا عهده دار بوده اند؟ مگر نه که یک وظیفه ی تاریخی به دوش من است؟ مگر نه که ادعای به دوش کشیدن بار فرهنگی جامعه را دارم؟پس چرا هروقت کمی رفاهم کم شد انقدر غر زدم؟چند بار تا به حال شأن معلمی را پایین آوردم و از کسورات دانشگاهی حرف زدم؟ از حقوق کم گفتم؟ جوری حرف زدم که انگار در یک کارخانه ی ربات سازی مشغول به کارم و من هم کارفرما ی آنجا هستم و وظیفه ی من فقط این است که صبح به مدرسه بروم و ظهر طبق ساعت به خانه برگردم و کلی منت هم بر سر مملکت داشته باشم که من معلمش هستم، پس عشق من کو؟ اخلاق پیامبرگونه ی من کو؟ محبت و اخلاص و برای خدا کار کردن من کو؟ در همین احوال به آسمان کرمان نگاه کردم آن هم بدجور بغض کرده بود، احساس میکردم در های آسمان در حال گشودن است ، آری در های آسمان داشت باز میشد اما من وارد آسمان نشدم چون بدجور پاگیر زمین بودم ...
و اما تو ای فائزه ی رحیمی ، خواهر شهید من ...
تو وارد شدی ، فائزه جان میشود از مقاومت هایت برایم بگویی؟ میشود از آن حیات برتر بگویی که در این زمین پیدا کردی و از آسمانی ها شدی؟ چه به حاج قاسم گفتی که برگزیده شدی برای درس دادن مکتبش؟ خواهر جان برای من هم دعا کن زیرا که بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می کند...
#فاطمه
@ghadr_e_aviny
هدایت شده از قاب هشت
39.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇵🇸 مجموعه روایتهای مصور ندای قدس
🔺 قسمت دوم: دست خدا
🎞 نشانی فایل با کیفیت:
https://www.aparat.com/v/E6rGY
#جبهه_روایت_قدس
#روایت_مصور
🆔 @Jebhe_revayate_Quds
🆔 @ghabe_hasht
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم او
درمانده ام
اما دوست ندارم آن را جار بزنم
یا ببینم
اما
خبر ها گه گاه می رسد به گوش هایم
میدانی
خبر ها هستند همیشه
گوش عالم را پر کرده اند
این منم که بی خبرم
آه
هرچند دلم به نوشتن نیست
و نمی داند چرا می نویسد
در پی تغییر کسی نیستم
نمی خواهم حرفی بزنم و تخاطبی کنم
انگار نمی توانستم بگذرم
یعنی اگر میگذشتم
انگار همه چیز را تمام کرده بودم
انگار مرده بودم
نمی دانم
دیندار نیستم
حتی می ترسم بگویم العجل
سخت می ترسم
نام او را هم نمی برم
می ترسم
از خودم...
خدایا مرا ببخش برای این فیلم
هدایت شده از فرصت…
🎙«ما و انقلاب اسلامی»
نشست اول:
پیرامون بازخوانی و نگاهی دوباره
به رخدادِ تاریخیِ انقلاب اسلامی
با نظر به سر آغاز و اکنون و افق و آینده پیش روی نسل ما
📆دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۲
⏰ ساعت۱۹:۰۰
📍سرای هنر و اندیشه (سها)
جلسه حضوری است و امكان حضور مجازی در آن نيز از طريق لينك زير فراهم است.
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom
#دهه_فجر
#ایام_الله_انقلاب
#ما_و_انقلاب_اسلامی
#باشگاه_دانشجویی_فرصت
@forsat_soha
هدایت شده از فرصت…
🎙«ما و انقلاب اسلامی»
نشست دوم:
بازخوانی و نگاهی دوباره
به رخدادِ تاریخیِ انقلاب اسلامی
با نظر به سر آغاز و اکنون و افق و آینده پیش روی نسل ما
با حضور حجتالاسلام امیر نجات بخش
📆 سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۲
⏰ ساعت ۱۷:۰۰
📍سرای هنر و اندیشه (سها)
جلسه حضوری است و امكان حضور مجازی در آن نيز از طريق لينك زير فراهم است.
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom
#دهه_فجر
#ایام_الله_انقلاب
#ما_و_انقلاب_اسلامی
#باشگاه_دانشجویی_فرصت
@forsat_soha
@soha_sima
﷽
💠 فلسفه به چه کار میآید؟
طرح این پرسش همان گام نهادن در ساحت فلسفه است.
این فلسفه است که می پرسد جهان امیدوار
چرا امیدش را از دست داد؛
آیا به مقصد و پایان راه رسید؟
یا به پایان و به مراد نرسیده بی امید شد؟
اکنون نه فقط فیلسوفان،
بلکه سیاستمداران و جامعه شناسان و معلمان اخلاق،
ناگزیرند که به این معانی بیندیشند!
این قبیل پرسشها را فیلسوفان جعل نمی کنند
که بگوییم اگر آنها نباشند مشکل های فلسفی هم نیست.
این پرسشها در جهان وجود دارند و چون هستند،
کسانی آنها را در زبان طرح می کنند.
🔸برگزاری نشست دانشجویی
🔹با محوریت مقالات علمی
🔸دعوت از علاقه مندان فلسفه، به ویژه دانشجویان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب
🕧 زمان:
۲شنبه ۳۰بهمن| ساعت ۱۲:۳۰
🏢مکان:
دانشکده ادبیات
طبقه دوم کلاس۲۵
🆔 @andishkade_zoha_ir
هدایت شده از فرصت…
🎙«ما و انقلاب اسلامی»
نشست هفتم:
«ما و هنرِ انقلاب اسلامی»
👤 با حضور حجتالاسلام
امیر نجات بخش
📆 دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۲
⏰ ساعت ۱۸:۴۵
بعد از نماز مغرب و عشا
📍سرای هنر و اندیشه (سها)
جلسه حضوری است و امكان حضور مجازی در آن نيز از طريق لينك زير فراهم است.
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom
#دهه_فجر
#ایام_الله_انقلاب
#ما_و_انقلاب_اسلامی
#باشگاه_دانشجویی_فرصت
@forsat_soha
@soha_sima
هدایت شده از فرصت…
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گویا انتخابات پیش رو. هر چند که از جزئیات و کاندید ها اطلاع چندانی ندارم ولی با انتخابات دیگر سالها متفاوت است
گویی لازم است ما بالغ شویم
من از کودکی خاطراتی از انتخابات و حواشی اش در ذهنم دارم
چالش هایی که در هر دوره مطرح بوده است
مسئله جناح های سیاسی
و امیدهایی که مردم و ملت ما داشتند
عجیب این سرزمین به خود اتفاق و زیر و زبر دیده است ...
گویی اکنون تجربه هایی را گذرانده و باید وارد مرحله جدیدی شویم
دیگر مسئله تفاوت نگاه در رویارویی با آمریکا و اصلاح اقتصاد با سازش و برجام و.. نیست
دیگر مسئله آوردن یک مربی خارجی نیست
دیگر مسئله واردات نیست
انگار مسئله بود و نبود این انقلاب و جمهوری است...
انگار خیلی حیاتی تر و ریشه دار تر دارد این غربالگری شکل میگیرد
یادم هست سال ها پیش با خانواده برای رای دادن رفتیم با خانوادهام رای دادیم هر چند آن موقع سن قانونی برای رای نداشتم، ولی حال و هوا خوشحال و امیدوار بود
اما انگار اکنون فرق کرده
و تو یا باید باشی و با تمام وجود باشی
یا قطع کنی بودنت رو ...
و چشمانت را بر هرچه هست ببندی
بر تیم فوتبال
بر اتفاقات جهانی
بر فلسطین
و حتی بر ضعیفان و ستم دیده ها ...
و حتی بر ظالمان ...
تو فکر میکنی با نبودنت مقابل یکمشت روحانی و به اصطلاح خودشان آخوند ایستاده ای اما...این رای ندادن حذف بودن است...
و تو وقتی نباشی نمیتوانی، مسئولانه انتظار داشته باشی ، طلب کنی ، دعوا کنی ، بجنگی و بسازی و به جلو حرکت کنی...
راستش عجیب در دلم احساس اطمینان دارم که این انقلاب به این سادگی ها نه از یاد بلکه از صحنه روزگار و تاریخ گم محو و تضعیف نمیشود
و این اطمینان گاه موجب میشود کمتر بخواهم با اطرافیانم برای رای دادن چالش کنم
و بیشتر از همه نگران خودشان هستم
که گاه آدمی وقتی آنجا که باید حاضر نشود خودش را و تاریخش را گم میکند و گویی خود را گم کرده ...
مانند پترسی که اگر انگشتش را مانع خروج آب نمیکرد
شاید نه تنها شهری بلکه خودش هم دیگر نبود...
#نوشته_از_یک_دوست
🔸 تفکر یعنی فقر را دوباره درک کردن و از دانایی رد شدن...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🎙 حجتالاسلام نجات بخش (پادکست حضور در مقام تفکر)
هدایت شده از ๛ وارستگی ๛
🔸 یکی از بدترین اوضاع فکر این است که حتی اهل حُسن نیت و خیرخواهان نیز قبلاز آنکه بدانند چه باید کرد و شرایط و آثار تصمیم و کار خود را در نظر آورند، به این عنوان که -بههرحال- باید کاری کرد، به بیهودهکاری بپردازند.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
📗 گفتگوهایی با سایهام
✍🏻 دکتر داوری اردکانی
🔖 صفحه ۸
با خودم فکر میکردم بر چه اساسی باید به یک نماینده مجلس رای داد
و چگونه انتخاب شکل میگیرد؟
من در فضای شهر یک رخوتی احساس میکنم که شاید از نداستن است اینکه نمیدانیم با شرایط و وضع کنونی چه کنیم...
و گاها با حرفهایی روبه رو میشویم که شبیه یک آبنبات دل خوش کننده است و دیگر انقدر آبنبات خورده ایم که میلی نداریم...
اینکه یک نماینده از شهر اصفهان همچنان میآید و مسئله آب را مطرح میکند و تو جوان به خود میگویی از آن موقع که به دنیا آمدم این رودخانه را خشک دیدم و حتی نماینده های قبلی هیچ پاسخی از نشدنها و علتش نمیگویند و تو میمانی و کارهایی که جلو نرفته است...
راستش مسئله کشور و شهر و روستا و مردم ما شاید مسائل بسیار اساسی تری است
شاید باید یک نماینده مجلس خودش را هم افق با امام ببینید
و همانطور که امام آنقدر بلند نظر بودند که آینده کشور را به صورت جهانی و در امتداد فتح قدس میدیدند، نماینده مجلس نیز افق پیشروی این شهر را در راستای بسیار بلند نظرانهای ببیند، که در کنار کارهای بزرگ مسائل دیگر جامعه حل میشود.
شاید لازم است یک نماينده افقی حیاتی تر از غذا و آب پیشروی مردم بگذارد، و خودش نیز فراتر از آب و نان برایش مسائل مطرح باشد...
و در نظرم لازم است ریش سفیدها جوانان را برای این ریسک های بزرگ به جلو فرستند.
من دلممیخواهد به یک جوان شهرم رای بدهم تا اگر لازم به تجربه است تجربه کند.
برخی از این نماینده ها آنقدر سن دارند که نه تنها تجربه های خود را کردهاند، بلکه اگر کاری از دستشان بر میآمد دیگر انجام دادهاند و چه بسا لازم است این تجربه ها را انتقال داده و از شدن ها و نشدنهایشان بگویند ....
اما حیف در نظامی هستیم که بی نظم و توسعه نیافته ...به این روال ها فکر نشده و در سکوت همه چیز در حال سپری است.
دلممیخواهد برخیزمو به عنوان بخشی از مردم طلب کنم. از آنکه این سالها نماینده بود و پرسش کنم از آنچه کرده و نکرده ...
و جویای تمام آنهایی شوم که امیدی برای تغییر این وضع در دل خود دارند...
به قول آقای طاهرزاده مردم حضورشان را در تاریخ با انتخابات درک میکنند...
برایم سوال است چقدر یک نماینده خودش را نماینده مردممیداند؟
چه میزان در میان مردم هست...حضور دارد؟
دلم نمیخواهد در ادبیات سیاسی و جدال از یک نماینده پرسش کنم، دلم آرامشی میخواهد، پر از فهم...
شاید در سالهای قبل انتخابات در شلوغی جدالها و دعوی جناح ها تعریف میشد. اما اکنون سکوتی است که اجازه تامل میدهد، اجازه نشستن و گوش فرا دادن
شاید اکنون وقت آن است که به هم گوش دهیم
یک نماینده به مردم گوش دهد و پای آنها بایستد و در مقابلش نیز یک مردم به نماینده خود گوش فرا داده و پای کار او بایستند...
شاید اکنون وقت شنیدن یک دیگر است...
و از شنیدن فهم حاصل میشود. به نظرم تا زمانی که نمایندهای مردم را نشنود نمیتواند تدبیر کند...و این راهکار های از پیش تعیین شده وقتش سر آمده ....
#نوشته_ای_از_یک_دوست
#آ_ی_ن_د_ه_...