سلام و صبح بخیر از ...

‌ کف اتوبووووس🤣✌️🏽🦦 .

‌ • با رفقای باحال اصفهانیمون اتوبوس هارو برای رفتن بچه ها به مناطق آماده کردیم و بعد از بدرقه‌ی خادم‌های قدیم .. . ♥️🔗. Bakhsh neiasar !

‌ با خاد‌م‌ها نشستیم روبروی این ویو 👀 . . ♥️🔗. Bakhsh neiasar !

سلااااام عزیزاان😁 مدیردون دارِد میمیرِد . (لهجه اصفهانی گرفتم :)🤣.

‌ صبح ساعت ۵ بیدار باش زدیم و بعد از نماز و صبحانه و راهی کردن بچه‌ها به سمت طلاییه، ما به تمیز کردن خوابگاه پرداختیم .. بعد از اومدن دختر‌ها و غذا و نماز خوشگلا رو بدرقه کردیم سمت اروند رود اونم برای ۲۴ ساعت ... ــــ ــ ــــــ •📍. خرمشهر، اردوگاه شهید باکری، ساعت ۶:۵۶ ⛅️ . . ♥️🔗. Bakhsh neiasar !

چقدر من فعالم . سلاام🦦✨!

بچه‌ها من دیشب زائر داشتم😔😂 بشدتتتت پر بودم

‌ • با بچه‌های خادم بعد از تمیز کردن اتاق‌ها و کلی کارهای جذااب به زائرهاییکه از اروند اومده بودن خوش آمد گفتیم و بعد از نماز و نهار رفتیم تا آماده بشیم برای پذیرش زائر جدید.. اونم چه زائرایی، اخ نگم از زائرایی که با منن، یکی از یکی مهربون‌تر و عشق‌تر منم که کوچکترین خادم و دارای بیش فعالی 😂. خلاصه که با دخترا آشنا شدیم و یکی‌یکیشون رو راهی کردم توی تخت هاشون .. . ♥️🔗. Bakhsh neiasar !

‌ شب بود و وقت خواب.. چند تا از بچه ها گفتن نمیخوایم بخوابیم منم گفتم اشکال نداره و خودمم در حد ۲۰ دقیقه میتونم باهاشون بیام بیرون دوتاشون اصرار داشتن که باهم بریم بیرون منم گفتم رو چشم، خاموشی رو زدم و باهاشون رفتم ‌داخل سنگر کوچیک محوطه،از هر دری حرف ‌زدیم و کم کم.. جمعیت از ۳ نفر شد ۳۰ نفر .. آخ نگم از حال و هواش، بچه‌ها اولش از اسم و رشته تحصیلی شروع شد ولی آخرش رسید ‌به معجزه‌هایی‌ بچه ها دیده بودن و مربوط به خودشون بود.. در آخر یهویی یه رزق از دست شهدا رسید به دستمون و نمک‌تبرک شده‌ی دست‌شهدا قسمت خوشگلامون شد .. و اونشب دخترا نه تنها آب اتاق خودمون که از تمامی اتاق‌ها بهترین شب رو برای ما ساختن 🥺✌️🏽♥️! ـــــــــــــــــ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ــــــــــــــ پ.ن: عکس مربوط به وقتی هستش که هنوز تعداد کمه . . ♥️🔗. Bakhsh neiasar !