🔘 تشرف در راه مانده ای از زائران امام رضا علیه السلام
(تشرّف شیخ حسین خادم مسجد سهله)
🔰 شیخ آقا بزرگ تهرانی از شیخ حسین، خادم مسجد سهله، نقل میکند:
در سفر اوّلی که با جناب شیخ اعظم، شیخ محمّد طه اعلی اللّه مقامه به مشهد مقدّس مشرّف شدیم؛ نزدیک مشهد یعنی میامی رسیدیم من بر حیوان سواری خود طیّ مسافت میکردم. چیزی از راه را طیّ نکرده بودیم که آن حیوان از حرکت باز ماند و کمکم عقب افتادم بطوریکه اثری از قافله دیده نمیشد. پیاده شدم و قدری پیاده با حیوان راه رفتم؛ ولی حیوان بهخاطر ورمی که در دستش پیدا شده بود، نمیتوانست راه برود و من هم از حرکت عاجز شدم.
در اینجا بارم را فرود آورده و فرشم را بر زمین پهن نمودم و در وسط صحرا مثل اینکه در خانهام باشم، نشستم و مدّت مدیدی در فکر بودم و به حضرت رضا علیه السّلام خطاب مینمودم و عرایضی را عرض میکردم و میگفتم:
🔹 مولاجان من زائر شمایم و از کاروان عقب افتادهام و دست حیوانم شل شده است.
▫️ و امثال این مطالب را ذکر میکردم. ناگاه دیدم شخص عجمی که بر حیوان قویّ سفیدی سوار است، از راه میآید. گفتم:
🔹 لابد این شخص از زوّار است.
▫️ وقتی رسید، سلام کرد. جواب سلامش را دادم. خیال کردم که او هم به واسطه امری از کاروان عقب افتاده است. بعد از جواب سلام، ایشان به فارسی مشغول صحبت شد و من هم فارسی بلد بودم.
مرا به اسم نام برد و گفت:
🔸 ای شیخ حسین، طوری نشستهای مثل اینکه در خانه خودت نشسته باشی آیا نمیدانی اینجا چه جایی است؟
▫️ گفتم:
🔹 بلی؛ امّا قضیه من چنین و چنان است.
▫️ گفت:
🔸 برخیز بارت را روی حیوانت میگذاریم و میرویم شاید خداوند ما را به قافله برساند.
▫️ گفتم:
🔹 آیا نمیبینی که دستش چه شده و نمیتواند راه برود؟
▫️ اصرار کرد. گفتم:
🔹 لا حول و لا قوّه الّا باللّه
▫️ و برخاستم. بار بر روی حیوان قرار گرفت من هم به اجبار او، حیوان را میراندم و ایشان نیز کمکم راه میرفت.
در بین راه گفت:
🔸 ای شیخ حسین، بار من سبکتر از بار تو است؛ بارت را روی حیوان خودم میگذارم و بار خودم را روی حیوان تو.
▫️ گفتم:
🔹 میل خودتان.
▫️ بار مرا گرفت و روی حیوان خودش گذاشت و بار خودش را روی حیوان من و به همین کیفیّت میرفتیم.
گفت:
🔸 ای شیخ حسین، نمیخواهی حیوان خودت را با حیوان من مبادله کنی تا سربهسر شود؟
▫️ گفتم:
🔹 ای برادر، تو عجمی و من عرب؛ گمان میکنی من نمیفهمم که مرا مسخره میکنی! حیوان شما ده برابر حیوان من میارزد؛ با اینکه من در این صحرا در معرض هلاکتم و چارهای ندارم جز اینکه مال و بارم را بگذارم و بروم تا خود را از هلاکت خلاص کنم.
معلوم است که این حرف تو جز برای مسخره کردن من نیست.
▫️ گفت:
🔸 از استهزاء کردن، به خدا پناه میبرم. تو چه کار داری، من میخواهم حیوانم را با حیوان تو معاوضه کنم.
▫️ هرچه میگفتم:
🔹 ای برادر مرا مسخره نکن،
▫️اصرار میکرد، تا اصرارش بحدّی رسید که قبول کردم. گفت:
🔸 پس سوار شو.
▫️ من بر حیوان او سوار شدم دیدم انگار مثل مرغی میپرد.
آن مرد گفت:
🔸 تو به قافله ملحق شو من هم ان شاء اللّه تعالی ملحق میشوم.
▫️ زمان کمی گذشت که دیدم به قافله رسیدهام. آن هم در نزدیکی منزل و مثل آنکه از آن مرد غافل شدم. همینکه به منزل رسیدم، پیاده شده و مشغول رسیدگی به حیوان گردیدم و وقتی کارم تمام شد برای خوردن قهوه خدمت شیخ محمّد طه رسیدم. وقتی داخل شدم، سلام کردم.
فرمود:
🔸 شیخ حسین، چرا امروز در راه با ما نبودی؟
▫️ چون بنای من بر این بود که هر روز حیوانم را جلوی محمل شیخ یک ساعت یا بیشتر راه میبردم و ایشان برای من حکایاتی را نقل میفرمودند.
عرض کردم:
🔹 شیخنا قضیّه من این بود
▫️ و جریان را نقل کردم. فرمود:
🔸 آن مرد کجا است؟
▫️ عرض کردم:
🔹 خودش را به ما میرساند؛ ولی هنوز نرسیده است.
▫️ فرمودند:
🔸 بلکه او قبل از تو رسیده است؛ آیا گمان میکنی که اینطور کارها را در چنین مکانی کسی غیر از ائمّه معصومین علیهم السّلام انجام میدهد؟
▫️ بعد شیخ بهخاطر این جریان قصیدهای در مدح حضرت رضا علیه السّلام انشاء نموده و قضیه را در آن درج نمود.
♦️ جناب شیخ آقا بزرگ تهرانی فرمودند:
▪️ شیخ حسین بعضی از ابیات آن قصیده را برای من خواند؛ ولی من فراموش نمودهام. و گفت:
▫️ آن شخص را هم دیگر ابدا ندیدم و با آن حیوان تا تهران برگشتم. در آنجا مریض شدم و آن را به قیمت گزافی فروختم و در معالجه مرض و مراجعتم، مصرف کردم.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۰۳
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
امیرالمؤمنین علیه السلام:
قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ، وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ؛ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ
ترس (نابجا) با نااميدى مقرون است و کم رويى با محروميت همراه، فرصت چون ابر می گذرد، پس فرصتهای نیکو را غنیمت شمرید (و پيش از آنکه از دست برود، از آن استفاده کنيد)
حکمت ۲۱ نهج البلاغه
#حدیثنا
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
قالَتْ سَیِدتُنا فاطِمَةُ الزَهراء(علیها السلام) لَمّا اجْتَمَعَ اِلَیْها نِساءُ الْمُهاجِرینَ وَ الاَنْصارِ:
وَ لاَوْرَدَهُمْ مَنْهَلا نَمِیراً صافِیاً رَوِیّاً تَطْفَحُ ضَفَتاهُ وَ لا یَتَزَنَّقُ جانِباهُ، وَ لأَصْدَرَهُمْ بِطاناً وَ نَصَحَ لَهُمْ سِرّاً وَ اِعْلاناً.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) هنگامی که زنان مهاجر و انصار خدمت حضرت رسیدند، فرمودند:
[اگر مردان شما تدبیر کار را آنچنان که پیامبر به علی (علیه السلام) سپرده بود، تحویل او می دادند] سرانجام آنها را به سرچشمه آب زلال و گوارا وارد مى ساخت، نهرى که دو طرفش مملو از آب بود، آبى که هرگز ناصاف نمى شد سپس آنها را پس از سیرابى کامل باز مى گرداند و او را در پنهان و آشکار خیرخواه خود مى یافتند.
الإحتجاج (للطبرسي)، ج 1، ص 108
#حضرتزهرا_سلاماللهعلیها
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
📌هدایت بحر العلوم یمنی
مرحوم آیت الله اصفهانی (قدّس سرّه) از آیات ومراجعی بود که بی واسطه به فیض ملاقات حضرت مهدی، صاحب الزّمان - ارواحنا له الفداء - مشرّف شده بود، یکی از آن موارد، قضیه شگرفی است که دانشمند معاصر آقای حاج شیخ محمّد رازی قدّس سره در جلد اول کتاب گنجینه دانشمندان نقل کرده است.
او می نویسد: علاّمه متتبّع آقا حاج سید محمّد حسن میرجهانی طباطبایی (قدّس سرّه)، صاحب تألیف مفید که از خواصّ اصحاب ایشان بودند حکایت کرده اند که:
یکی از علمای زیدیه به نام سید بحر العلوم یمنی وجود حضرت ولی عصر (علیه السلام) را انکار می کرد وبا علما ومراجع شیعه آن روز، مکاتبه کرده وبرای اثبات وجود وحیات آن حضرت، برهان می خواست وآقایان از کتب اخبار وتواریخ عامه وخاصه اقامه دلیل می کردند؛ ولی وی قانع نمی شد ومی گفت: من هم این کتب را دیده ام! تا اینکه برای مرحوم آیت الله اصفهانی نامه نوشت وجواب قاطعی خواست. سید در جواب مرقوم فرمود: جواب شما را باید مشافهة بدهم، شما طی سفری به نجف مشرّف شوید.
بحر العلوم با فرزندش سید ابراهیم وچند تن از مریدان خاصش، به نجف اشرف مشرّف وهمه علما از جمله مرحوم آیت الله اصفهانی از وی دیدن کردند. سید بحر العلوم عرض کرد: من به جهت دعوت شما به این مسافرت آمدم؛ جوابی که وعده فرمودید بدهید. ایشان فرمودند: شب بعد به منزل من بیایید.
شب بعد به منزل سید آمدند وپس از صرف شام ورفتن اکثر میهمان ها وگذشتن نیمی از شب، نوکر خود، مشهدی حسین چراغدار را طلبیده وفرمودند: به سید بحر العلوم وفرزندش بگویید بیایند. ما نیز تا در منزل رفتیم، اما به ما فرمودند: شما نیایید وخودشان به اتفاق سید وفرزندش رفتند وما ندانستیم کجا رفتند. روز بعد که سید ابراهیم یمنی، فرزند بحر العلوم مزبور را ملاقات کردم، از جریان شب پرسیدم.
سید ابراهیم گفت: الحمد لله (بحمد الله) ما مستبصر واثنی عشری شدیم. گفتم:
چطور؟! گفت: برای اینکه آقای اصفهانی حضرت ولی عصر امام زمان (علیه السلام) را به پدرم نشان داد. تفصیل آن را پرسیدم. گفت: ما که از منزل بیرون آمدیم نمی دانستیم به کجا می رویم؛ تا اینکه از شهر خارج ووارد وادی السلام شده ودر وسط وادی، جایی بود که آن را مقام مهدی (علیه السلام) می گفتند. چراغ را از مشهدی حسین گرفته وخود ایشان به اتفاق پدرم ومن وارد آن محیط شدیم، پس آقای اصفهانی از چاه آنجا، آب کشید ووضو تجدید کرد در حالی که ما به عمل او می خندیدیم؛ آنگاه وارد مقام شد وچهار رکعت نماز خواند وکلماتی گفت؛ ناگاه دیدیم آن فضا روشن گردید، پس پدرم را طلبید. وقتی وارد آن مقام شد، طولی نکشید که صدای گریه پدرم بلند شد و صیحه ای زد وبیهوش شد؛ نزدیک رفتم، دیدم آقای اصفهانی شانه های پدرم را مالش می دهد تا به هوش آمد ووقتی از آنجا برگشتیم، پدرم گفت: حضرت ولی عصر حجّة بن الحسن العسکری صلوات الله علیهما را مشافهة زیارت کردم وبا دیدنش، مستبصر وشیعه اثنی عشری شدم.
📚شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج ١، ص ١٢٢.
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
امیرالمؤمنین علیه السلام:
قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ، وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ؛ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ
ترس (نابجا) با نااميدى مقرون است و کم رويى با محروميت همراه، فرصت چون ابر می گذرد، پس فرصتهای نیکو را غنیمت شمرید (و پيش از آنکه از دست برود، از آن استفاده کنيد)
حکمت ۲۱ نهج البلاغه
#حدیثنا
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
امیرالمؤمنین عليه السلام:
كُن أوثَقَ ما تَكونُ بنَفسِكَ، أحذَرَ ما تَكونُ مِن خِداعِها
زمانى كه به نفْس خود بيشترين اعتماد را دارى، از فريب او بيشتر برحذر باش
غررالحكم حدیث۷۱۷۰
#حدیثنا
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
قالَتْ سَیِدتُنا فاطِمَةُ الزَهراء(علیها السلام) لَمّا اجتَمَعَ اِلَیها نِساءُ المُهاجِرینَ وَ الاَنصارِ:
اَمَا لَعَمرِی لَقَد لَقَحَت، فَنَظِرَةٌ رَیْثَما تُنْتِجُ، ثُمَّ احتَلِبُوا مِلاْ الْقَعبِ دَماً عَبِیطاً، وَذُعافاً مُبِیداً، هُنالِکَ یَخسَرُ الْمُبطِلُونَ وَ یَعرِف التّالُونَ غِبَّ ما اَسَّسَ الاَوَّلُونَ، ثُمَّ طِیبُوا عَن دُنیاکُم اَنفُساً وَ اطْمَئِنُّوا لِلْفِتنَةِ جَأْشاً
حضرت زهرا سلام الله علیها هنگامی زنان مهاجر و انصار خدمت حضرت رسیدند، فرمودند:
بدانید به جان خودم سوگند ناقه خلافت باردار شده، منتظر باشید چندان نمى گذرد که نوزاد خود را به دنیا مى آورد [ببینید چه نوزادى آورده] سپس به جاى کاسه شیر، کاسه هاى پر از خون تازه و سم کشنده را بدوشید [و سر بکشید]
«و آن زمان است که طرفداران باطل گرفتار خسران مى شوند»
آرى، سرانجام، دنباله روانِ[بی خبر]عاقبت کارى را که پیشوایانشان پایه گذارى کردند خواهند فهمید [آثار شوم آن را لمس مى کنند]
از این پس به دنیاى خود دل خوش کنید،و از آن راضى و خوشحال باشید، ولى براى امتحان و فتنه پراضطرابى که در انتظار شماست خود را آماده کنید.
الإحتجاج (طبرسي)،ج ۱، ص ۱۰۸
#حضرتزهرا_سلاماللهعلیها
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
یک وقت ابن ابی البغل کاتب مورد غضب ابومنصورِ وزیر قرار گرفت به گونه ای که از ترس وزیر خود را مخفی کرد. وزیر به دنبال او بود و او هراسان و گریزان. شبی به کاظمین رفت و از کلیددار حرم خواهش کرد که شب را اجازه دهد تا در حرم بماند. او هم موافقت کرد. ابن ابی البغل شب در حرم مشغول توسّل و تضرّع بود. با این که درهای حرم بسته بود، ناگهان می بیند کسی وارد شد و مشغول زیارت حضرت کاظم و حضرت جواد علیهما السلام شد و شروع کرد به انبیاء اولوالعزم و ائمه علیهم السلام سلام داد. ولی در خطابات خود به حضرت ولی عصر علیه السلام سلام نداد. با خود گفت: شاید نام حضرت را فراموش کرده است یا از فرقه های منحرفی است که حضرت ولی عصر علیه السلام را قبول ندارند.
آن شخص ناشناس فرمود: چرا از دعای فرج غافلی؟ سپس این عمل را به او تعلیم داد. ابن ابی البغل هم مشغول انجام عمل شد. آن مرد هم رفت. ابن ابی البغل، خادم حرم را صدا زد. خادم از دارالزیت بیرون آمد. از او پرسید: مگر شما درها را نبسته بودید؟ خادم پاسخ مثبت داد. پرسید: پس آن شخصی که داخل روضه آمد، چه کسی بود و چگونه آمد؟ خادم گفت: او مولای ما صاحب الزمان علیه السلام است و او را بارها در مثل این شب در اوقات خلوت دیده ام.
هنوز آفتاب نزده بود که از حرم خارج شد و به مخفیگاه خود رفت. هنوز آفتاب بلند نشده در زده شد. در را باز کرد، عدّه ای از طرف وزیر پشت در بودند و امان نامه ای از طرف وزیر دادند و گفتند که وزیر تو را می خواهد. آیساً من الحیات نزد وزیر رفت. تا وارد شد، وزیر با قیافه ای بشّاش با وی برخورد کرد و گفت: رفته ای و شکایت مرا به حضرت ولی عصر علیه السلام کرده ای؟ سپس تعریف کرد که شب گذشته در خواب صاحب الزمان علیه السلام را دیده که مرا به ملاطفت با تو امر نموده است. ابن ابی البغل نیز حکایت تشرّف شب گذشته را برای وزیر بازگو کرد. وزیر از گناه ابن ابی البغل گذشت و او را از مقرّبین خودش قرار داد.
کیفیت عمل مطابق نقل بحارالأنوار از این قرار است:
دو رکعت نماز بگذار و بعد از آن این دعا را بخوان:
«يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ يَا مَنْ لَمْ يُؤَاخِذْ بِالْجَرِيرَةِ وَ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ يَا عَظِيمَ الْمَنِّ يَا كَرِيمَ الصَّفْحِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ يَا مُنْتَهَى كُلِّ نَجْوَى وَ يَا غَايَةَ كُلِّ شَكْوَى يَا عَوْنَ كُلِّ مُسْتَعِينٍ يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا»
ده مرتبه بگو: یا رَبّاهُ، ده مرتبه بگو: یا سَیّداهُ، ده مرتبه بگو: يَا مَوْلَيَاه، ده مرتبه بگو: یا غایتاهُ، و ده مرتبه بگو: یا مُنْتَهی غایةِ رَغْبَتاهُ.
سپس بگو: «أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ ع إِلَّا مَا كَشَفْتَ كَرْبِي وَ نَفَّسْتَ هَمِّي وَ فَرَّجْتَ غَمِّي وَ أَصْلَحْتَ حَالِي»
سپس حاجت خود را از خدا بخواه.
سپس گونه راست خود را بر زمین بگذار و صد مرتبه بگو: «َ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَاي»، بعد از آن گونه چپ خود را بر زمین بگذار و صد مرتبه بگو: «أَدْرِکْنی» و این را بسیار تکرار کن. سپس آن قدر بگو: «اَلْغَوْثَ، اَلْغَوْثَ» تا نفس قطع گردد.
بعد از آن سر بردار که خداوند به کرم خود حاجت تو را برآورده می کند، ان شاءالله.
📚العبقری الحسان، ج ١، ص ١٧٣
📚 منتهی الامال، ج ٢، ص ٨١٧
📚 برکات حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ص ٢۴٨ .
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
امیرالمؤمنین عليه السلام:
العاقِلُ يَعتَمِدُ عَلى عَمَلِهِ، الجاهِلُ يَعتَمِدُ عَلى أمَلِهِ
خردمند، به عمل خويش تكيه مى كند؛ نادان، به آرزوى خويش تكيه مى نمايد!
غرر الحكم حدیث ۱۲۴۰
#حدیثنا
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
عجب شبی است شب جمعه کربلا غوغاست
شب زیارت مخصوص سیدالشهداست
السلام علیک یا اباعبدالله
وعلی الارواح التی حلت بفنائک
علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت وبقی اللیل
و النهار و لاجعله الله اخرالعهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
هدیه به حضرت زهرا و حضرت ام البنین صلوات
#شب_جمعه
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
معاویه، عمرو بن عاص را با شش هزار تن به مصر فرستاد، در حالى كه محمّد بن ابى بكر عامل و كارگزار على علیه السّلام در مصر بود. عمرو عاص حركت كرده و در نزدیكی هاى مصر فرود آمد. طرفداران عثمان پیرامون او جمع شدند و او در بین آنها اقامت كرد و به محمّد بن ابى بكر چنین نوشت:
"اى پسر ابوبكر، من نمىخواهم كه بر تو چیره شوم. آگاه باش كه مردم این شهرها بر علیه تو جمع گشته اند و همگى متحداً بر تو شوریده اند و از اینكه تو را پیروى كنند، پشیمان هستند. و هرگاه كارد به استخوان برسد، تو را دستگیر می كنند. من تو را نصیحت می كنم كه از مصر خارج شوى والسلام."
همچنین عمرو نامه اى را كه معاویه خطاب به محمد بن ابوبکر نوشته بود، فرستاد. در آن نامه چنین آمده است: "ما كسى را سراغ نداریم كه پیش از تو بر عثمان ستم روا داشته و به او صدمه زده باشد. تو در شمار كسانى هستى كه بر علیه او سخن چینى كرده اى و در ریختن خونش شركت داشتی. آیا گمان دارى كه من این همه را نادیده می گیرم و یا فراموش می كنم... اینك من گروهى را كه تشنه خون تو هستند و بر جهاد در راه كشتن تو، به خدا تقرب می جویند، بسوى تو روانه کردم. ..."
بالاخره عمرو بن عاص و دوستش، معاویة بن حُدَیج، پس از کشتن برخی از یاران محمد بن ابوبکر، از جمله کنانة بن بشر، او را پیدا کردند و به زندانی در مصر بردند. ابتدا از خوردن آب منعش کردند تا تشنگی او را از پا درآورد و سپس او را کشتند و در بدن الاغ مرده ای گذاشتند و آتش زدند!!!
خبر كشته شدن محمّد بن ابوبکر كه به معاویه و یارانش رسید، خیلى شادمانى و خوشحالى كردند و خبر كشته شدن محمّد و شادمانى معاویه را كه به على علیه السّلام رساندند، فرمود:
به همان اندازه كه آنها شادى می كنند، ما اندوهگینیم و از آغاز جنگ تا كنون، من درباره هیچ كس به این اندازه ناله و اندوه نداشته ام. او دست پرورده من بود و من او را فرزند خود می شمردم و این همه حزن و اندوه بی جهت نیست. ... این قربانى را در راه خدا می دهیم.
[پایان]
رضوان خداوند به محمدبنابیبکر و لعنت بر پدرش ابوبکربنابیقحافه
#داستان_و_عبرت
#تبرّی
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
۲۲ جمادی الثانی سالمرگ ابوبکر، اولین غاصب حق امیرالمؤمنین علیه السلام و قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها را خدمت امام زمان علیه السلام تبریک عرض مینماییم