🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
❇️ آیا شهدا پشت سرشون رو نگاه میکنند
.. چرا که نه...
اسیر نگاهتونیم.
#شهید_ابوالفضل_رمضانی...
#شهید_حسن_مقدم
#شهید_سید_حسین_نوراللهی هم داره نگاه میکنه
خدا کنه همین اینور و هم اونور هوای ما رو داشته باشن
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️سالروز اغتشاش داخلی ۱۸ تیر ۷۸
🎥 ای سید و مولای ما! پیش خدا گواهی بده که ما در راه خدا تا آخرین نفس ایستادهایم. بزرگترین آرزوی بنده این است که در این راه جان خودم را تقدیم کنم....
اللهم احفظ قائدا الا امام خامنه ای
به برکت صلوات برمحمد وال محمد
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُم
🇮🇷#لحظه_ای_باشهدا
@lahzaei_ba_sh
🍂 فالله خیره حافظا
زهرا شمس
┄┅┅┅❀🌴❀┅┅┅┄
🔹 خرمشهر آزاد شده بود. قرار بود یک ماشین آجیل به خرمشهر برود. با حاج بی بی علم الهدی همراه هدیه،سوار ماشین شدیم. وقتی رسیدیم با شوق و ذوق پیاده شدیم تا خودمان هدیهها را به دست رزمندهها بدهیم۰ یکی دو نفر از رزمندهها دویدند سمت ما و گفتند:
- شما چرا اومدین اینجا؟ خیلی خطرناکه. هر آن ممکنه هواپیما بیاد و بمبارون کنه.
حاج بی بی گفت:
- بابا چتونه؟ این همه مرد ها شهید میشن بذار یک زن هم شهید بشه. من به آنها گفتم ایشون حاج بی بی علم الهدیست. تا شنیدند خیلی ذوق کردند و همه به سمت بی بی میآمدند. همان موقع یک دفعه سر و کله هواپیماهای عراقی پیدا شد. شروع کردن به بمباران. مرتب داد میزدند بخوابین روی زمین. ما هم سریع خوابیدیم تا رفتند. خدا را شکر هیچکس آسیب ندیده بود. بچهها آمدند و رو به بی بی گفتند:
- سریع برگردین خطرناکه
- خطرناک نیست فالله خیره حافظا
•┈••✾○✾••┈•
از کتاب زنان جبهه جنوبی
#خواهران_رزمنده
#اهواز
به مناسبت سالگرد شهادت شهید
سیدجمال قریشی
شهیدسیدجمال قریشی در سال ۱۳۴۲ در روستای برغان از توابع ساوجبلاغ به دنیا آمد.
شهیدسیدجمال پنجمین فرزند خانواده بود،بعداز پیروزی انقلاب اسلامی جذب سپاه شد.
با شروع شدن جنگ تحمیلی عازم جبهه های حق علیه باطل شد،ایشان
بیشتر زمان خود را در جبهه حاضر بود و کمتر به مرخصی می رفت.شهید سیدجمال مدرک دیپلم داشت و متاهل بود.
سرانجام در عملیات کربلای یک در سحرگاه ۱۷ تیر ۱۳۶۵ به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود رسید.
#خبرگزاری_بسیج_البرز
22.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻#استوری | #ما_متحدیم
#یادمان_شهدای_پاوه 🌱
🌐 باشگاه خبرنگاران راهیان نور کشور
جهاد رسانهای شهید رهبر
🆔 @Rahianenoor_press
🍂
🍂 خورشید مجنون ۱۷
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
ساعت حدود دوازده شب شده بود. غلام پور جلسه ای تشکیل داده بود و عده ای از فرماندهان محورها و بچه های قرارگاه حضور داشتند. آخرین وضعیت گزارش شد. کسی حال حرف زدن نداشت. خود غلام پور حالش از همه بدتر بود. از بچه ها پرسیدم: «از علی چه خبر؟» هیچ کس چیزی نمیدانست. نمیدانستم چه کار باید بکنم. به هر حال کارها تقسیم شد. از یگانها خواسته شد روی جاده شهید همت تا هرجا که میشود جلو بروند و خط تشکیل بدهند. منظور این بود در نزدیکی مرز مشترک مستقر شوند و روی سیل بند شرقی نیرو مستقر کنند و مواظب منطقه بستان و چزابه باشند.
بعد از جلسه با یگانها نشستی با غلام پور و چند نفر از برادران قرارگاه داشتیم. آن شب عبدالله طرفاوی خیلی گریه میکرد. خود من هم بغض گلویم را گرفته بود، اما نمیشد گریه کنم. بعد از علی همه بچه ها نگاهشان به من بود. نباید روحیه آنها را تضعیف میکردم. باید تظاهر میکردم چیزی نشده است؛ جنگ است و جنگ هم سختیهای خاص خودش را دارد. غلام پور گفت: «از همین امشب به فکر باشید که چند گروه را آماده کنید و اگر تا فردا خبری از علی هاشمی و دیگر بچه ها نشد جست وجو را شروع کنید.» همان شب لیستی از نیروهای بومی آشنا به منطقه تهیه کردم و گفتم: «برای فردا این افراد آماده شوند.»
تعداد مفقودان ما زیاد بود اما عده ای از آنها همان شب برگشتند. سردار قنبری، فضل الله صرامی قاسم باوی و تعدادی دیگر، از کسانی بودند که برگشتند؛ اما علی هاشمی مهدی نریمی، بهنام شهبازی، حسن بهمنی، محمود نویدی، حسین اسکندری، گرجی زاده، هوشنگ جووند، محمد درخور، و چند نفر دیگر مفقود ماندند. روزهای بعد بهنام شهبازی و محمد درخور هم برگشتند اما از بقیه همچنان خبری نبود. حدود ساعت دوی شب تصمیم داشتم به منطقه برگردم که غلام پور گفت: «با خانه تماس بگیر!» واقعاً نمی توانستم. یعنی برایم سخت بود که در چنین اوضاعی، آن هم زمانی که از علی هاشمی خبری نداشتم با منزل تماس بگیرم؛ اما غلام پور گفت: حتماً با خانه تماس بگیر تا از حالت مطلع شوند. با اکراه با منزلمان تماس گرفتم. همسرم گوشی را برداشت. همین که صدای مرا شنید، زد زیر گریه. ترسیدم گفتم: «چه شده؟ چرا گریه میکنی؟؟ رادیو عراق مرتب پیام می.دهد و میگوید: «ما همه فرماندهان ایرانی را در هور کشته یا اسیر کرده ایم. از صبح روز گذشته تا الان کارمان گریه بوده است! خیلی کوتاه با همسرم صحبت کردم.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
از کتاب قرارگاه سری نصرت
#قرارگاه_نصرت #شهید_هاشمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻دعوت خادمین شهدا برای شنیدن مجاهدت های خاموش
خادمین شهدای یادمان والفجر۴ از مردم سراسر ایران برای حضور و شنیدن مجاهدت های خاموش شکل گرفته در این یادمان دعوت می کنند.
| دریافت فایل باکیفیت |
#خبر
#راهیان_نور
#یادمان_شهدای_والفجر۴
🌐 باشگاه خبرنگاران راهیان نور کشور
جهاد رسانهای شهید رهبر
🆔 @Rahianenoor_press
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻حضور زائرین شهدا در یادمان شهدای باشگاه افسران
یادمان شهدای باشگاه افسران سنندج همزمان با ایام اوج راهیان نور غرب و شمالغرب هر روز میزبان زائرین شهدا از سراسر کشور است.
| دریافت فایل باکیفیت |
#خبر
#راهیان_نور
#یادمان_شهدای_باشگاه_افسران
🌐 باشگاه خبرنگاران راهیان نور کشور
جهاد رسانهای شهید رهبر
🆔 @Rahianenoor_press
20.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔼 روایتگری سردار حاج جعفر جهروتی
بنیانگذار گردان تخریب لشکر ۲۷ حضرت رسول«ص»
از عملیات الی بیتالمقدس
آزاد سازی خرمشهر
13.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 موشن گرافی
حماسه ماندگار پد خندق
رزمندگان تیپ ۴۸ فتح
کهگیلویه و بویراحمد
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #پد_خندق
#موشن_گرافی
16.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویر کمتر دیده شده از لحظات نفس گیر در عملیات رمضان در تیر ماه ۱۳۶۱ و حضور فرماندهان ارشد جنگ در خط مقدم و مجروحیت و شهادت رزمنده ی بیسیم چی
#عکس | #کردستان
سفری در زمان
به ارتفاعات یادمان دالانی که سفر می کنی، در نقطه ای میایستی که روزی
جای پای قدم های متوسلیان و یارانش بوده.
چشم که می اندازی شهر خورمالِ حلبچه و سد دربندیخان هنوز هم خودنمایی می کنند.
دقیقا همان جا...
همان قاب!
تو انگار در نقطه ای از تاریخ ایستاده ای که زمان متوقف شده و تو را به فکر فرو می برد.
گویی امروز ما هستیم و شهدا رفته اند...
اما اگر کمی تامل کنی در مییابی
"حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند..."
______________
📌موقعیت ثبت عکس: ارتفاعات دالانی، دزلی، کرستان،
عکس اول: پاییز 1359 ،در حال شناسایی ارتفاعات قبل از آزادسازی دزلی
عکس دوم: تابستان 1395، غروب آفتاب حین بازدید کاروان های راهیان نور از یادمان دالانی
قاب هایی از ناب ترین لحظات مهمانی شُهـــدا در مرکز عکاسان راهیـان نـور
🎙 #کلیپ_صوتی | ماندگار؛ مثل میثم تمّار
✏️ روایت رهبر انقلاب از علل ماندگاری نام افرادی مانند جناب میثم تمار
🌷 سالروز شهادت میثم تمّار از صحابی امیر المؤمنین
🎧 بشنوید👇
🔷 قابل توجه مسئولین گزینش کشور!
🔹خودش را «کامران» معرفی می کرد، کراوات می بست و به فلسفه غرب علاقه مند بود. به گفته خودش ریش پرفسوری و سیبیل نیچه ای می گذاشت و کتاب «انسان موجود تک ساحتی» هربوت مارکوزه را بـی آنکه خوانده باشد طوری دست می گرفت که دیگران جلد آن را ببینند.
🔹کامران خوش قلب و خلیفه اللهی قصه ما وقتی با امام خمینی (ره) و اندیشه های ایشان آشنا شد، از این رو به آن رو شد. روزها را روزه می گرفت و بدون وضو بر سر کارهایش حضور پیدا نمی کرد!
🔹بعداً شد سید مرتضی آوینی. خیلی ها در حقیقت او را بعد از شهادتش و زمانی که رهبر معظم انقلاب در مراسم تشییعش حاضر و لقب «سید شهدای اهل قلم» را به او داد شناختند.
♦️رهبر معظم انقلاب و شهید آوینی: «یکی از مدیران دستگاههای فرهنگی درباره یک نفر از همین چهرههای معروف فرهنگیِ خوب که امروز جزو شهدای عالی مقام ماست و من خیلی به او علاقه داشتم و همیشه به دستگاه های مختلف فرهنگی توصیه می کردم که از وجودش استفاده کنید چند عکس به من نشان داد که مربوط به قبل از انقلابِ او بود.
♦️آن آقا به من گفت: بفرما! این همان کسی است که شما این طور از او تعریف می کنید! من عکس ها را که نگاه کردم گفتم ارادتم به این شخص بیشتر شد چون او در این محیط بوده و حالا این گونه شده است؛ حتماً باید از ایشان استفاده کنید!»
🔸منبع: دیدار با مسئولان سازمان صدا و سیما، ۱۳۸۱/۱۱/۱۵
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
14.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مستند کوتاه| حقایقی از گورهای دستهجمعی و تجاوز به هزاران زن در اروپا
حدود ۳۰ سال پیش قتلعامی فجیع تمام دنیا را شگفتزده کرد. مسلمانان بوسنی قربانی بزرگترین نسلکشی پس از جنگ جهانی شدند و به هزاران زن و دختر تجاوز شد. در مستند «قتلعام در سربرنیتسا» گورهای دستهجمعی بوسنی را شکافتهایم تا ببینیم در آن چه گذشته است.
@Farsna - Link
🍂
🍂 خورشید مجنون ۱۸
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
اصلا حال خوشی نداشتم. تا آن لحظه هنوز چیزی نخورده بودم. یعنی میل به غذا نداشتم؛ فقط از فلاسک آب یخی که در ماشین گذاشته بودند هرچند دقیقه یک تکه کوچک یخ در دهانم میگذاشتم. احساس میکردم داخل شکمم می سوزد. صورتم سیاه شده بود؛ چشمانم قرمز بود و سوزش داشت. سرفههای تندی داشتم و گاهی نفسم می گرفت. از هویزه به طرف منطقه حرکت کردم. مقداری از سیل بند شرقی هور را، که نیرو روی آن مستقر شده بود دیدم. به شط علی و از آنجا از طریق جاده امام حسن(ع) به طرف مرز رفتم.
بچه ها در نزدیکی مرز یک قرارگاه تاکتیکی دایر کرده بودند. احتمالاً برادران سید محمد مقدم و عبدالامیر جاسم پور در آنجا بودند. در قرارگاه پیاده شدم. بچه ها با دیدنم شروع به گریه کردند. سراغ علی هاشمی را می گرفتند. جوابی برایشان نداشتم. یک ساعتی در آنجا بودم. نماز صبح را همان جا به جای آوردم. نمیدانم چطور شد که از شدت خستگی خوابم برد.
با روشن شدن هوا، قبل از طلوع آفتاب بیدار شدم. برای دیدن خط جدید که بنا بود روی نقطه صفر مرزی ایجاد شود جلو رفتم. قرار بود تیپ ۵۱ حضرت حجت (عج) روی مرز روی جاده و داخل هور یعنی چپ و راست جاده خط و کمین تشکیل دهد. نزدیک مرز چند سنگر در چپ و راست جاده امام حسن(ع) به طول پنجاه تا صد متر زده شده بود که در آنها نیرو مستقر بود. کمی ایستادم و با این خیال که روی نقطه صفر مرزی هم نیرو مستقر است به جلو رفتم. کمی مانده به جایی که جادۀ ترابه از جاده امام حسن(ع) منشعب می شود به آینه بغل ماشین نگاه کردم و متوجه شدم یک ماشین با سرعت پشت سرم می آید و مرتب چراغ میزند. ابتدا اهمیت ندادم، اما چون مستمر این کار را انجام میداد به راننده گفتم: «ماشینی پشت سرمان می آید. احتمالاً با ما کار دارد.»
در این لحظه به محل انشعاب جاده که تقریباً سر مرز بود، رسیده بودیم. ماشین پشت سرما ایستاد و راننده با عجله و ترس و لرز گفت:
- کجا می روید؟
- مگر نیروها جلوتر مستقر نیستند؟
- نه ! ما هیچ نیرویی در جلو نداریم!
او سید جوانی بود به نام نزاری که احتمالاً از اهالی شادگان یا رامشیر بود. مرتب اصرار میکرد و می گفت «حاجی برگردید عراقی ها جلوتر هستند! اینکه تیراندازی نکرده اند، حتماً میخواهند شما را اسیر کنند، چون ماشین شما
جیب فرماندهی است و آنتنهای بیسیم شما هم از دور پیداست.» حدود صد متر جلوتر روی جاده دو چادر اجتماعی نصب شده بود. اینها را شب گذشته دیده بودم و فکر میکردم در آنجا هم نیرو داریم. جاده نیز حدود دویست متر جلوتر کمی پیچ میخورد و دید را کم میکرد. سید راست میگفت؛ اگر جلوتر می رفتیم و به پیچ دوم میرسیدیم کشته یا اسیر می شدیم. مشیت الهی براین بود که زنده بمانیم.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
از کتاب قرارگاه سری نصرت
#قرارگاه_نصرت #شهید_هاشمی
19.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻اعزام سومین بازه خادمین شهدا به یادمان های دفاع مقدس غرب و شمالغرب
سومین بازه اعزام خادمین به یادمان های غرب و شمالغرب کشور در قرارگاه های سنندج، بانه و کرمانشاه انجام شد.
| دریافت فایل باکیفیت |
#خبر
#راهیان_نور
#یادمان_شهدای_غرب_و_شمالغرب
🌐 باشگاه خبرنگاران راهیان نور کشور
جهاد رسانهای شهید رهبر
🆔 @Rahianenoor_press
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 برشی زیبا و انسان ساز از مستند «روایت فتح» با صدای آسمانی شهید آوینی
♦️«دشمن در پناه آهن است و پنداشته است که راه ما با آتش بسته می شود.»
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
۲۱ تیر سالروز قتل عام و کشتار بیش از ۲۰۰۰ نفر از مردم ایران توسط رضا پالان حرامی در حمله به مسجد گوهرشاد.
@Afsaran_ir
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 #نماهنگ| #راهیان_نور_غرب
.: گنج جنگ :.
🔸کولهات رو بردار که یک سفر جذاب پیش رو داریم....
نماهنگ گنج جنگ، ماجرای سفر نوجوانان دهه هشتادی به یادمان شهدای زریوار است.
⬇️دریافت نسخه باکیفیت
⬇️دریافت صوت نماهنگ
🎞تهیه شده در مرکز رسانه نور
🍂 شط علی کجاست؟
شطعلی نام آبراه، جاده، اسکله و روستایی در هورالهویزه و در شرق پاسگاه کیاندشت است و جاده ۲۰ کیلومتری شطعلی پس از عبور از جنوب آبراه شطعلی به مرز دو کشور منتهی میشود.
اسکله شطعلی در زمان جنگ و در زمان عملیات در هور به عنوان یکی از نقاط حرکت قایقها و همچنین بهعنوان محور اصلی شناسایی و کسب اطلاعات از دشمن مورد بهرهبرداری قرار میگرفت. قرارگاه سری نصرت به فرماندهی شهید علی هاشمی مدتها در این منطقه برای شناسایی عملیات در هور فعالیت میکرد.
محور شطعلی یکی از محورهای هجوم قرارگاه نصر در عملیات خیبر نیز بود و رزمندگان لشکر ۵ نصر، نبرد خود را از این منطقه آغاز کردند. در این منطقه آموزش غواصان و نیروهای اطلاعات و عملیات یگانها نیز انجام میگرفت. در جریان بمباران شیمیایی گسترده مناطق عملیاتی خیبر و بدر، اسکله شطعلی اولین نقطهای بود که مورد حملات سنگین شیمیایی گسترده مناطق عملیاتی یگانهای دشمن قرار گرفت و جمع زیادی از رزمندگان در این منطقه مصدوم و یا به شهادت رسیدند.
•┈••✾✾••┈•
#شطعلی
#هور