💢 آدم مُرده ترس نداره؛ از شهید میترسن چون شهید زندهست..... و تأثیرگذار ..
#حاجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔼 🌹 دستور فرمانده مسلمین جهان..
🔴 امام خامنه ای :قضیه فلسطین کلید رمزآلود گشوده شدن درهای فرج به روی امت اسلام است...
#نوید_ظهور
#بشارت_ظهور
💚💚💚💚💚💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 زمین کارزار ما تلاویو است نه تهران
#نیروی_قدس
هدایت شده از آلبوم خاطرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: ما گفتیم ۲۵ سال دیگر را نمیبینید خودشان عجله کردند، زودتر میخواهند :))
#نیروی_قدس
سلام عملیات غرور آفرین رزمندگان اسلام در سرزمینهای اشغالی رو تبریک عرض میکنم
🌟انتشارات روایت فتح برگزار می کند؛
💎 دوره آموزش محقق و نویسنده ادبیات پایداری(دامون)
📋سرفصل ها؛
🔸آشنایی با وقایع دفاع مقدس
🔹روش تحقیق و پژوهش
🔸سوژه یابی و مراحل تبدیل ایده و سوژه به پروژه در مستندنگاری
🔹تکنیک های ارتباط گیری و حفظ ارتباط در مصاحبه و روانشناسی مصاحبه
🔸کارگاه عملی و نظری مصاحبه
🔹کارگاه انتقال تجربه اساتید پایداری
و ...
💼اساتید:
✅دکتر یحیی نیازی
✅مرتضی قاضی
👈با حضور اساتید میهمان
💡از برگزیدگان این دوره جهت همکاری در انتشارات دعوت به عمل می آید.
🔴لینک ثبت نام 👇
🆔@revayatfathpub
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 نماهنگ
#روایت_فتح
هدایت شده از آلبوم خاطرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 دیده بانان هور
ابتکار در دکلهای سیار در هور
عملیات خیبر
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
خداحافظ سالار (2).mp3
14.4M
📚 #کتاب_گویا | #شهید_همدانی
.: خداحافظ سالار :.
▫️قسمت دوم
🔸 کتاب صوتی «خداحافظ سالار» خاطرات پروانه چراغنوروزی؛ همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی است که در 10 قسمت تهیه شده.
➕هر روز ساعت هشت صبح از کانال ستاد مرکزی راهیان نور 👇
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 پیشبینی سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی: انقلاب اسلامی مختص ایران نیست. جنگهای ما به جنگ های خاکی و کوهستانی ختم نمی شود. ما باید در مقابل کفر بجنگیم. چه در آسمان، چه در خشکی و چه در آب و در سواحل اسرائیل
جزیره مجنون / ۱۳۶۳
🍂 کارشناسان صهیونیست اینترنشنال:
تاکنون چنین حملهای علیه اسرائیل سابقه نداشته، نیروهای مقاومت با موتور و ماشین به داخل اسرائیل آمدند؛ ایران همیشه میگفت که از چند جهت شما را محاصره کردیم.
صبحتان بخیر 👋
امروزتان با پیروزی 👋
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
📌قسمتی ازوصیت نامه شهید به مناسبت سالگرد شهادتشان
سپاس خدای را که نعمت های فراوانی بر ما ارزانی داشت وفراوان شکرکه درعصرخمینی (ره)حیاتمان راقرارداد،همه پدران و مادران مادرآرزوی این دوران بودندوندیدند اما مادیدیم.دوران احیای اسلام عزیز و عزتمندی ملت های مسلمان،عصر تحول و شکوه و عظمت در جهان اسلام،عصر بیداری ملتها،عصرزوال طاغوتها،عصرفروپاشی قدرتهای استکباری وعصر برگشتن به خویشتن.
خدا را هزاران شکربه خاطرنعمتهایش،نعمت زندگی درهشت سال دفاع مقدس،زندگی بامجاهدینی که محبوب خدا بودند و میهمان خدا شده اند.
زندگی در کنار ملتی که خوش درخشیدند ودرمقابل همه توطئه ها و فشارهای سنگین دشمنان تسلیم نشدند و مدل شدند،نمونه شدند دربین ملتها
مگر می توان از شکر نعمت بزرگی که خدای مهربان به ما داده برآییم. نعمت ولایت فقیه. امام بزرگوارمان، آن پیر جمارانی و نعمت جانشین خلف آن، علی زمانمان که ادامه دهنده ی همان راه است و کاروان انقلاب را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنه ها و کمین ها عبور می دهند؛ اما نه؛ باید بیش از این شاکر باشیم نه زبانی، بلکه عملی و مثل شهیدان لبیک بگوییم.
🥀بنده ی حقیر،حسین همدانی،شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می کنم که وظایف خودم رابه خوبی انجام ندادم وبعضی مواقع این نفس سرکش سراغ من می آمدومراگول میزد؛وسوسه میشدم،نق میزدم،دردرونم اعتراض ایجادمیشد اما خدامراکمک میکردوبعدمتوجه میشدم،پشیمان میشدم توبه می کردم وازخدا طلب عفووبخشش می کردم و مرا می پذیرفت و این اواخرهم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود.خدا کندکه درموقع جان دادن خدای مهربان راضی باشدو من به رحمت اوامیدوارهستم نه به عملکرد خودم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #موشن_گرافیک | مرد جنگ
🔻 روایتی از شهید نادر مهدوی و همرزمانش که هیمنه آمریکا را در هم شکستند...
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری | #نادر_مهدوی
🔻مقام معظم رهبری: اگر نادر مهدوی متعلق به کمونیست ها بود از او یک چگوارا می ساختند.
🇮🇷۱۶مهر سالروز شهادت نادر مهدوی گرامی باد🇮🇷
➕به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشدار جدی و صریح سید حسن نصرالله به سران رژیم صهیونیستی
@Afsaran_ir
mehr:
که من به ديدار خدا ميروم!
عصر پنجشنبه 15 مهر 1361
از جادۀ آسفالتۀ سومار و رودخانۀ کنار آن گذشتيم. يکي از نيروها دم ميداد و بقيه در جوابش ميخواندند:
دسته جلویی ميخواندند:
کربوبلا مدرسۀ عشق و شهادت
حماسۀ خون شهيدان، استقامت
بگو تو با الله
پيام ثارالله
که من به ديدار خدا ميروم
به جمع پاک شهدا ميروم
دسته بعد در جواب می گفتند:
ما همه سرباز وفادار خمینی
از دل و جان پیرو افکار حسینی
بگو تو با دشمن
بریز تو خون من
که من به ديدار خدا ميروم
به جمع پاک شهدا ميروم
در ادامه هم بهشوق شرکت در عمليات ميخوانديم:
حسين حسين حسين جان
جانها همه فدايت
ما ميرويم از اينجا
به سوي کربلايت
چادرهاي گردان سلمان، در کنار چادرهاي تيپ عاشورا، آن طرف آب، در محوطهاي بسيار باز قرار داشتند. حدود 10 چادر پر از نفرات، کنار هم بهچشم ميخوردند.
فرمانده بلندگوي دستي قرمزي بهدست گرفت و تا گفت:
- بسم الله الرحمن ...
ناگهان صداي سه انفجار شديد، همهمان را ميان زمين و هوا معلق کرد. تا آن زمان چنان انفجار مهيبي نديده بودم. بدجوري ترسيدم. مانده بودم چه شده!
در صورتم سوزشي عجيب احساس کردم. گوشهايم درد شديدي داشتند و مدام زنگ ميزدند. خواستم دستم را روي گوشم بگذارم که متوجه شدم چيزِ خيسي کف دستم است. کمي که گرد و خاک و دود کنار رفت، باوحشت ديدم مغز يکي از بچهها روي دستم پاشيده.
چادرها در آتش ميسوختند. نالۀ مجروحان، از هرطرف بهگوش ميرسيد. چشمانم را که به اطراف چرخاندم، وحشت سراپاي وجودم را گرفت. بسياري از آنهايي که تا لحظاتي قبل اطرافم نشسته بودند، به شديدترين وجه ممکن تکهتکه شده و روی زمين پراکنده بودند.
ناگهان بهياد آن که لحظاتي قبل ما را به چادرشان دعوت کرد، افتادم. جلويم دَمرو درازکش شده بود روی زمين. خودم را بالاي سرش رساندم. با دست که بر شانهاش گذاشتم تا رويش را برگردانم، از ترس بدنم بهلرزه افتاد. صورتش از وسط بيني به بالا، کاملا رفته بود. دوستش را که بغلش افتاده بود، برگرداندم؛ سر او هم کاملا از گردن متلاشي بود. تازه فهميدم آن مغزي که کف دستم پاشيده بود، مال يکي از اين دونفر بود.
هواپيماهای عراقی منطقه را بمباران کرده بودند. آنهايي که در چادرها سينهزني ميکردند، در آتش ميسوختند و فقط فرياد و ضجهشان بهگوش ميرسيد. مهمات داخل چادرها که قرار بود براي حملۀ آن شب استفاده شود، منفجر ميشد و به کسي اجازۀ نزديک شدن نميداد.
همه جا پر بود از خون و تکههای بدن. ناگهان از جمع شهدا يکنفر برخاست و به طرفمان آمد. قد بلندي داشت و زيرپيراهن سفيدش، از خون سرخ بود. هردو دستش از کتف قطع شده و رگ و پيهايش آويزان و خونريزان بود. جلو رفتم تا کمکش کنم. با حرکاتش سعي کرد خود را از دستم بربايد. با لهجۀ غليظ آذري، با پرخاش و عصبانيت گفت:
- من که چيزيم نيست ... بريد سراغ اونايي که اون جلو هستند.
و با چشم اشاره به چادرها کرد و با طمانينه بهطرف آمبولانس رفت. يکي از بچهها در را برايش باز کرد و او با خونسردي سوار شد؛ بي آنکه ذرهاي درد در چهره و صدايش پیدا باشد.
آن روز، بیش از 150 نفر از بچه ها ارباً اربا شدند.
📚 نقل از کتاب "دیدم که جانم میرود" ✍️نوشته حمید داودآبادی - نشر شهید کاظمی