eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
284 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4هزار ویدیو
327 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 خاطره ای از دوران جنگ ▫️چند روزی از عید ۱۳۶۵ می‌گذشت. پس از مجروحیت سخت در عملیات والفجر ۸ در فاو، از بیمارستان به خانه آمده بودم. مادرم تُشکی گوشه‌ی اتاق، رو به حیاط پهن کرده بود که آن‌جا استراحت می‌کردم. در را هم باز کرده بود تا نسیم بهاری بهم بخورد. به‌قول خودش، این نسیم مُرده را زنده می‌کرد. از بس آب‌میوه و غذاهای مقوی به‌خوردم داده بود و مدام استراحت می‌کردم، مثل جوجه‌های جلوی آفتاب بهاری، چُرت می‌زدم. تلفن که زنگ خورد، مادرم گوشی را برداشت و سپس به من گفت: بیا مثل این‌که رفیقای تو هستند. گوشی را که گرفتم، فهمیدم علی اشتری است. گفت می‌خواهند با چندتا از بچه‌ها به ملاقاتم بیایند. مادرم از صبح خانه را جمع‌وجور کرده بود. تا گفتم: "رفیقام دارن میان" چایی را دم کرد و ظرف میوه و پیش‌دستی‌ها را آورد گذاشت کنار تشک من. نیم ساعتی نگذشت که زنگ خانه به‌صدا درآمد. خواستم بلند شوم بروم در را باز کنم که مادرم مانع شد و گفت: - مثلا تو زخمی هستی و اینا اومدن ملاقاتت! با دیدن جمشید مفتخری، علی اشتری و حسین کریمی، کلی ذوق کردم و خوشحال شدم. از روزی که در فاو زخمی ‌شدم، اینها را ندیده بودم. دست اشتری یک کادوی بزرگ بود. تعجب کردم. این اخلاق اصلا به این بچه‌ها نمی‌آمد. نگاهی به مادرم انداختم که ذوق‌زده، داشت به کادو نگاه می‌کرد. اشتری گفت: - ببخشید دیگه، قابل شما رو نداره. خواستیم یه جعبه شیرینی بگیریم، دیدیم این بهتره. واسه همین این رو شریکی باهم خریدیم. کلی از آنها تشکر کردم. جمشید اصرار کرد کادو را باز کنم. حسین کریمی، محجوب سر به‌زیر انداخته بود. به‌خواست علی کادو را باز کردم. شانس آوردم مادرم رفته بود توی آشپزخانه. کاغذ کادو را که باز کردم، با جعبه‌ی بزرگی مواجه شدم. با خود فکر کردم حتما ظروف کریستال و از این چیزها باشد، ولی آن‌قدر سنگین نبود. در جعبه را که باز کردم، با چند بسته پفک‌نمکی مواجه شدم. چشمانم چهار تا شد. بین‌شان را گشتم، هیچی نبود جز دو سه تا پفک‌نمکی. اشتری داشت از خنده می‌ترکید. حسین جلوی خنده‌اش را گرفته بود و جمشید هم پِقی زد زیر خنده؛ آن‌چنان که مادرم با تعجب، وارد اتاق شد. مانده بودم چه بگویم. مادرم نگاهی به داخل جعبه انداخت و با نگاهش بهم فهماند: بفرما، رفیقات هم مثل خودت بی‌مزه هستند. اشتری با نگاه مادرم، از خجالت آب شد. حسین که مثل لبو قرمز شده بود؛ ولی به ‌یک‌باره همه باهم زدیم زیر خنده. (حمید داودآبادی) ┄┅☫🇮🇷 دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
خیلی وقت‌ها شکم خودشان را با یک تکه نان بیات و پنیر سیر می‌کردند گاهی هم نان خالی !! ولی با جان و دل جنگیدن .... صبحتون شهدایی📿 @khademin_alborz
🍂 🔻 شاهد عینی عملیات غیوراصلی خاطرات غلامرضا رمضانی ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ ✍ در این عملیات شهید غیور اصلی مرا یاد آیات قرآن که خداوند در باره جنگ به پیامبر صلی الله علیه وآله نازل کرده بودند می‌انداخت . مخصوصا در سوره انفال، آیه ۱۷ که در این آیات خداوند می‌فرماید (ای مؤمنان) نه شما بلکه خدا کافران را کشت و (ای رسول) چون تو تیر افکندی نه تو بلکه خدا افکند (تا کافران را شکست دهد) و یا در آیه ۶۵ انفال می‌فرماید اگر بیست نفر از شما صبور و پایدار باشند بر دویست نفر غالب خواهند شد.. هیچ کدام‌مان تا آن موقع، نه آرپی جی زده بودیم نه نارنجک تفنگی. یک مقدار من در زمان خدمت در لشکر ۹۲ زرهی اهواز بصورت تئوری آموزش دیده بودم و بر اثر استمرار در ورزش تا حدودی قدرت بدنی خوبی داشتیم. از ظهر آنروز که در محل عملیات سپاه نهار خوردیم تا ظهر روز بعد در فعالیت بودیم و نه آب خوردیم ونه غذا. قبل از سوار شدن به اتوبوس یک نفر با فریاد گفت، یکی از برادرهای اینجا که قبلاً در منطقه دزفول با آرپی جی شلیک کرده به شما یاد می‌ده چطور با این سلاح شلیک کنید. اون شخص کسی نبود جز محمود مراد اسکندری که نمی‌دونم با زبان لری یا دزفول چگونگی شلیک را آموزش داد. این بود تمام دوره با آرپی جی ما برای این هفت عدد آرپی‌جی که ظاهراً تازه از تهران آمده بود و هنوز آغشته به گریس بود در صندوق. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد
۲۳ مهرماه ۱۳۶۱ -- سالروز شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی، بدست گروهک تروریستی منافقین
شهید آیت الله عطاءالله اشرفی ‌اصفهانی نماینده امام و امام جمعه کرمانشاه (باختران) در کرمانشاه به رغم فشار‌ها و اختناق شدید دستگاه طاغوتی آیت‌الله شهید اشرفی که رابط و انتقال دهنده اصلی پیام امام (ره) به مردم این خطه بود مجلس بزرگداشت شهادت آیت‌الله حاج سیدمصطفی خمینی فرزند بزرگوار امام امت را در سال ۵۶ در کرمانشاه برگزار کرد. با گسترش اعتراضات، آیت‌الله اشرفی در تمام راهپیمایی‌ها و تظاهرات‌ها پیشاپیش مردم کرمانشاه حضور داشتند که این مسئله خود قوت قلبی برای مردم این دیار به ویژه مبارزین بود. ایشان پس از پیروزی انقلاب از سوی حضرت امام به عنوان نماینده تام الاختیار ایشان در منطقه غرب و امام جمعه کرمانشاه منصوب شد. و مدت ۳۸ ماه به اقامه نمازجمعه پرداخت و در این مدت مساجد، ابنیه و مدارس علمیه متعددی به همت ایشان در خمینی شهر و استان کرمانشاه بازسازی و ساخته شد. از آغاز دفاع مقدس تا روز شهادت همواره مسئله جنگ تحمیلی و بسیج مردم به منظور کمک به جبهه‌ها و حضور پرشور رزمندگان در جبهه‌های غرب و جنوب را در راس مسایل کشور می‌دانست و در این راه لحظه‌ای آرام نبود و به طور مرتب و مستمر در جبهه‌ها حضور می‌یافت. منافقان کوردل وقتی خود را در مقابله با انقلاب اسلامی و فرزندان بسیجی امام امت، عاجز و زبون یافتند، تصمیم گرفتند یاران امام را به شهادت برسانند، از این رو با توجه به محبوبیت این بزرگوار در کرمانشاه و از طرفی محوریت این استان در غرب کشور به ویژه در بحث پشتیبانی از رزمندگان و جبهه‌ها بار‌ها قصد ترور این شهید را داشتند و در این راستا دو بار اقدام به ترور ایشان کردند که هر دو توطئه با شکست مواجه شد. سرانجام در روز جمعه ۲۳ مهر ماه سال ۶۱ آیت‌الله عطاء الله اشرفی اصفهانی در سن ۸۰ سالگی در مسجد جامع کرمانشاه و در سنگر نماز جمعه به دست منافقی کوردل در حالیکه نارنجکی در کمر خود تعبیه کرده بود با حمله به این روحانی مجاهد و انفجار آن این اسوه جهاد و مبارزه را به شهادت رسانید. حضرت امام خمینی (ره) در پیامی که به مناسبت شهادت این بزرگوار صادر کردند، فرمود:: "شهید اشرفی اصفهانی از شخصیتهای والا مقامی بود که اینجانب بیش از ۶۰ سال بود که این بزرگوار را می‌شناختم. "
‏۲۵ مهرماه ۱۳۶۰ --- در چنین روزی، منافقین خلق در شیراز جنایتی دیگر رقم زدند. روزنامه ها درباره این جنایت نوشتند: « ۲ کودک خردسال در این واقعه به شهادت رسیده‌اند که از جسد یکی از این ۲ کودک بیش از قطعه زغالی باقی نمانده است.»
۲۲ مهرماه ۱۳۶۲ --- سالروز شهادت امیر سرافراز ارتش، حسن اقارب‌پرست معاون لشکر ۹۲ زرهی اهواز
🌷شهید حسن اقارب‌پرست معاون لشکر ۹۲ زرهی اهواز ظ 🌱 زاده ۱ اردیبهشت ۱۳۲۵ در اصفهان 🕊🕊 شهادت: ۲۵ مهر ۱۳۶۳ در جزیره مجنون (سرهنگ زرهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران) در سال ۱۳۴۳ در رشته ریاضی دیپلم گرفت و وارد دانشکده افسری ارتش شد. وی دوره سه ساله دانشکده افسری را در کنار افرادی مانند یوسف کلاهدوز با موفقیت طی کرد، با پایان یافتن این دوره در سال ۱۳۴۷، راهی شیراز شد. اقارب‌پرست به پیشنهاد سیدموسی نامجوی که در آن زمان در دانشکده افسری استاد نقشه‌برداری بود، به عضویت یک سازمان مخفی نظامی درآمد و آموزش‌های لازم را در درون تشکیلات دید. وی در سال ۱۳۵۰ ازدواج کرد که حاصل این پیوند چهار پسر بود. وی در سال ۱۳۵۰ برای گذراندن دوره تانک چیفتن عازم انگلیس شد و ۲ سال بعد به آمریکا اعزام شد و دوره جنگ‌های شیمیایی را گذراند و در بازگشت «بخش جنگ شیمیایی - میکروبی (ش- م- ر)» را در مرکز زرهی شیراز پایه‌گذاری کرد. در سال ۱۳۵۳ به آمریکا اعزام شد و در بازگشت به کشور عراق رفت و مخفیانه در شهر نجف به دیدار آیت الله روح‌الله خمینی رفت. در آستانه پیروزی نهضت، در بهمن سال ۵۷ به مدرسه رفاه - ستاد استقبال از امام - پیوست و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمیته انقلاب در ستاد مشترک ارتش حضوری فعال داشت. پس از انسجام اولیه ارتش به «اداره دوم ستاد مشترک» منتقل شد و با شروع جنگ ایران و عراق داوطلبانه به «لشکر ۹۲ زرهی» در خرمشهر پیوست. در جریان حمله عراق به ایران وی در خرمشهر حضور داشت و از ناحیه گلو مجروح و به تهران منتقل گشت. وی پس از سقوط خرمشهر و بهبودی زخمش، به آبادان رفت و گردان المهدی را با همکاری بسیجی ها سازماندهی کرد. با وجود اینکه کاندیدای فرماندهی ستاد مشترک ارتش و تصدی پست وزارت دفاع بود، با انتخاب خود به نیروی زمینی پیوست و معاونت عملیات لشکر ۹۲ زرهی اهواز را بر عهده گرفت. در اوایل سال ۶۲ پس از دو سال خدمت در تهران، دوباره به جنوب بازگشت. در هنگام بازدید از جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شدت مجروح و در ۲۵ مهرماه ۱۳۶۳ به شهادت رسید. مزار شهید: تهران -- قطعه ۲۴ بهشت زهرا (س)
شهید حسن اقارب‌پرست