1.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 میلاد حضرت عیسی مسیح علیهالسلام مبارک باد
🎥 حکایت آزادی شهر مسیحی نشین به دست حاج قاسم و دیوار نویسی زن مسیحی برای حاج قاسم
انا لله و انا الیه راجعون
🔷🌹 #آقاسید_رضی_موسوی از فرماندهان مقاومت و یار و همرزم شهید حاج قاسم سلیمانی ساعتی پیش در منطقه زینبیه در حومه دمشق به دست دژخیمان رژیم صهیونیستی آسمانی شد.....
@alvaresinchannel
12.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#سال1365
#عملیات_کربلای4
خاطرات تنها بازمانده از #شهدای_غواص عملیات کربلای4
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی
#راهشان_پر_رهرو
حماسه ساز اروند، شهید حسن پام
💦 غواص ۱۸ ساله از نیروهای گردان ولیعصر (عج) لشکر۳۱ عاشورا و از شهدای «عملیات کربلای۴»
او در آبهای اروند به شدت مجروح شد اما برای اینکه صدایش دَرنیاید و بعثیها متوجه حضور ایرانیها در اروند رود نشوند، درحالیکه حضرت زهرا سلاماللهعلیها را صدا میزد سرش را زیر آب کرد ...!
دوران جنگ تحمیلی
او سرش را زیر آب کرد تا عملیات لو نرود!!
به روایت «همرزم شهید»👇
یکی از غواصان که جلوتر از من حرکت میکرد، شهید «حسن پام» بود. حدوداً ساعت ۱۱ شب، تیر دشمن به سمت چپ او اصابت کرده بود. خون زیادی از زخمهایش میرفت. من صدای یاحسین (ع) و یا زهرا (س) او را میشنیدم.
او از طرفی بخاطر دردی که میکشید، حضرت زهرا (س) را صدا میزد؛ از طرفی هم نگران لو رفتن عملیات بود. البته آن زمان که ما در اروندرود بودیم، نمیدانستیم عملیات لو رفته است. آتش ریختن دشمن روی اروندرود هم برایمان دور از انتظار نبود.
شدت جراحت و خونریزی شهید پام، طوری بود که نمیتوانست از اروند زنده بیرون بیاید. او در آن موقعیت برای اینکه عملیات لو نرود، سرش را زیر آب کرد. بعد از چند لحظه دیدم که پیکرش روی آب آمد. در آن شرایط تنها کاری که میتوانستم انجام بدهم این بود که پیکر را به جایی منتقل کنم تا بعد از عملیات او را به عقب بازگردانم. به همین خاطر او را به نزدیکی سیمخاردارهای خورشیدی بردم و لباسش را به سیمخاردارها بستم.
در مسیر بازگشت خودم را به سیمخاردارهای خورشیدی رساندم تا پیکر شهید «حسن پام» را به عقب برگردانم، اما با توجه به شرایط جزر و مدی که بر اروند رود حاکم بود، آب بالا آمده بود و نتوانستم پیکر حسن را پیدا کنم...
شهید پام از شهرستان ماکو استان آذربایجان غربی به لشکر عاشورا پیوسته بود که یکبار هم برای ادای احترام، به دیدار مادر این شهید رفتم و نحوه شهادت فرزندش را برایش روایت کردم.
چند سال بعد پیکر حسن در انتهای اروندرود پیدا شد و به آغوش خانواده بازگشت.
راوی : «محمدباقر برزگر»
از نیروهای غواص از گروهان یک
گردان ولیعصر (عج) لشکر۳۱ عاشورا
38.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 تنی چند از پرستوهای که در چنین روزی پرکشیدند🕊🕊
۴ دیماه
سالگرد عملیات کربلای چهار
دوران جنگ تحمیلی
3.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 فیلم/ ورود غواص ها به رودخانه 💦
📌عملیات کربلای ۴
صحنه نبرد:: غرب اروند رود و ابوالخصیب
⌛️ ۳ الی ۵ دی ماه ۱۳۶۵
📌هدف: تصرف ابوالخصیب و محاصره نیروهای مستقر در شبه جزیره فاو و تهدید بصره از جنوب
تهدید جاده صفوان - بصره و شهر بصره
🌴 دوران جنگ تحمیلی
ا💦🌱💦🌱💦🌱💦🌱💦
┄──┄──┄──┄─ا
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
11.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌗 شب عملیات کربلایی ۴
🎥 #فیلم | لحظات وداع رزمندگان در عملیات کربلای چهار
ورود به نهر خین 💦
🌷 🕊🕊🕊 شهدای کربلای ۴
💦 سوم دی ماه 1365 -سالروز عملیات کربلای چهار
🌴 دوران #دفاع_مقدس
🌷 #شهید #سید_اسدالله_لاجوردی
برای مأموریتی، به یکی از استانها رفته بودیم. استاندارش شیفتهی لاجوردی بود. برای همین، در مدت حضور کوتاهش در استان، مثل پروانه دور او میچرخید. البته چندین بار مورد اعتراض لاجوردی قرار گرفت که خیلی صریح به او میگفت: مگه تو کار نداری که همهاش با من هستی؟
در زمان بازگشت و در کنار پلکان هواپیما، به من و لاجوردی و آقای جولایی، پلاستیکی محتوی هدیهای تحویل داده شد. من، بستهها را گرفتم، و از بدرقهکنندگان خداحافظی کردیم. پس از مدتی بنا به حس کنجکاوی به بستهی لاجوردی نگاه کردم. دیدم یک بستهی دوکیلویی میگو و یک قوطی ارده شیره است. چیزی نگفتم تا به تهران رسیدیم. صبح روز بعد به محل کارش رفتم و به شوخی گفتم: حاجی، میگوها رو خوردی؟ متعجب گفت: کدوم میگوها؟ متوجه شدم که وقتی بسته را تحویل گرفته و به منزل برده، فکر کرده وسایل شخصی خودش است. تا قضیه را فهمید، فوری به مسئول دفترش گفت که تلفن استاندار را بگیرد.
مکالمهی عجیبی بود! از لحن قاطع لاجوردی احساس میکردم که طرف در آن سوی خط در حال لرزیدن است. به او میگفت: تو به چه حقی هدیه میدی؟ اگه مال خودته، که به زن و بچهات ظلم میکنی، و اگر هم مال دولته، تو مجوز شرعی نداری. دست آخر هم شماره حساب استانداری را گرفت و وجه آن را به حساب واریز کرد.
به نقل از کتاب #حکایت_فرزندان_فاطمه