26.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽فیلم/
🇮🇷 دانشآموزان کرجی در اردوی راهیان نور، به موزه دفاع مقدس خرمشهر، نگین مقاومت ایران قدم نهادند.
#راهیان_نور #بسیج_دانشآموزی #ناحیه_امام_سجاد_علیهالسلام
#خبرگزاری_بسیج_البرز
🌐 @basijalborz110
23.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️ورود سامریها در همین حوالی
⬅️غربال های شدیدی در راهه، بیدار بشیم!!
19.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹شب عملیات شد ...
✅روایتی از اردوی راهیان نور دانش آموزی نسل ایثار کرج
#خبرگزاری_بسیج_کرج
📌با ما همراه باشید :
🔻🌐@Basijnewsir_Karaj
🕊 فرشته بیگناه
▫️ به مناسبت #روز_پرستار
شهیده فوزیه شیردل،
در نوجوانی وارد بهداری شد
و بمدت ۲ تا ۳ سال خدمت کرد
او به یکی از بیمارستانهای پاوه منتقل شد،
پیرو خط امام بود
و آشکارا این را اعلام میکرد.
در روز ۲۵مرداد۱۳۵۸ در سن ۲۰سالگی در جریان
حمله گروهک ضد انقلاب دموکرات
و در حالیکه درگروه شهید چمران
و در همان بیمارستان یاریرسان بود،
هنگام کمک به سوار شدن مجروحان به هلیکوپتر،
مورد اصابت گلوله قرار گرفت
و پس از ۱۶ساعت تحمل درد،
هلیکوپتری که پیکر ایشان و چند تن دیگر را حمل میکرد،
مورد حملهی ضدانقلاب قرار گرفت و سقوط کرد
و فوزیه و چندین نفر دیگه به شهادت رسیدند...
شهید چمران
در وصف شهیده فوزیه شیردل:
《دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود
خون، لباس سفیدش را گلگون کرده بود،
۱۶ساعت مانده بود
و خون از بدنش میرفت
و پاسداران هم که کاری از دستشان بر نمیآمد گریه میکردند.
این فرشته بیگناه،
ساعاتی بعد در میان شیون
و زاری بچهها جان به جان آفرین تسلیم کرد.》
🌱 زنی که به انسانها زندگی میبخشید و از نفسانیات و خودخواهی ها آزاد بود
💠 خاطرات پرستار دوران جنگ، سرکار خانم "مریم کاتبی"
🔹بر عکس بانوانی که به صورت داوطلبانه و با شجاعت به جبهه می رفتند اصلا شجاع نبودم. با آغاز تحرکات ضدانقلاب در کردستان شهید دکتر فیاض بخش(وزیر کابینه شهید رجایی) از من خواست که به سنندج بروم اما من قبول نمی کردم و دکتر تصمیم گرفت که این مساله را با مرحوم مادرم در میان بگذارد.
🔸مادرم به من اصرار کرد که به استان کردستان بروم اما من باز هم سز ناسازگاری گذاشتم چرا که اصلا دوست نداشتم به آنجا بروم و حتی به او گفتم: تو می خواهی من را به کشتن بدهی. با تمام این ناخرسندی ها من به کردستان رفتم در آنجا با شهید محمد بروجردی ملاقات کردم. او از من پرسید که دوست داری به پاوه بروی یا مریوان؟ من که از قبل می دانستم اوضاع شهر پاوه بسیار خطرناک است بی درنگ گفتم مریوان!
▪️دیدن صحنه هایی از شجاعت ، ایثار و مظلومیت رزمندگان باعث شد تا آخرین روز جنگ در جبهه بمانم و در آخر هم بعد از عملیات «مرصاد» با اشک جبهه را ترک کردم.
🔺پس از ختم غائله کردستان و با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان «ماما» به جبهه جنوب رفتم و در بیمارستان شهید «کلانتری» اندیمشک حضور یافتم. در ماه رمضان سال 1362 در پی عملیات «والفجر» دشمن چند پاتک به ما زد که در آن تعداد زیادی از رزمندگان مجروح شدند. از جمله رزمندگانی که در این پاتک ها به شدت مجروح شده بودند می توان به نیروهای گردان تخریب استان فارس اشاره کرد چرا که آنها بر اثر انفجار «مین»، از ناحیه دست و پا دچار آسیب دیدگی شده بودند.
▫️در آن سال من مسئول بخش «ریکاوری» بودم و با پایان یافتن کارم در این بخش به اتاق های دیگر سر می زدم. با ورود به بخش «ارتوپدی» به همراه دوستانم مجروحان را پانسمان می کردیم. بعد از پایان کارهای این بخش نیز باید غذای مجروحان را آماده می کردیم و به آنها می دادیم.
🔹وقتی به آشپزخانه بیمارستان رفتم تا برای مجروحان غذا بیاورم متوجه شدم که ناهار آنها قورمه سبزی است و از آنجایی که روزه بودم و بسیار قورمه سبزی را دوست داشتم گفتم: «وای خدا چند ساعت دیگر باید تا افطار صبر کنم؟» ─ پرستاران، مسئول غذا دادن به مجروحان بودند. در میان آنها رزمنده ای بود که هر دو دست و پاهایش شکسته بود به همین دلیل باید من به او غذا می خوراندم. با هر قاشقی که به دهان او می گذاشتم اشک می ریخت تا اینکه به قاشق ششم رسید.از او پرسیدم: «چرا اشک می ریزی؟» چیزی نگفت دوباره پرسیدم تا اینکه گفت: خدا من را بکشد ، شما باید در حالی که روزه هستید به من غذا بدهید. از قورت دادن آب دهانتان معلوم است که با هر قاشق که من می خورم شما نیز دلتان می خواهد از این قورمه سبزی بخورید!
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
💠 خاطره دیگر: در ماه رمضان سال 1360 برق اندیمشک بر اثر موشک باران عراق قطع شد. در آن زمان آب بیمارستان ها از طریق پمپ هایی که با برق کار می کردند تامین می شد. هوا به شدت گرم بود و هیچ وسیله خنک کننده ای نداشتیم. برای آنکه بتوانیم گرما را تحمل کنیم بر روی کاشی های بیمارستان می خوابیدیم تا کمی از حرارت بدنمان کاسته شود و چون احساس می کردیم که شاید کاشی ها بر اثر ریختن خون مجروحان نجس شده باشد خدا خدا می کردیم که برق تا زمان افطار وصل شود.
🔹ماه رمضان سال های 59،60،62 به دلیل شرایط سخت از جمله ماه هایی بود که به سختی روزه گرفتیم اما این روزه داری عاملی بود تا دامنه صبر و استقامتمان را در برابر مشکلات افزایش دهیم.