🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
🌹
#قرارگاه_لشگر10
#عملیات_کربلای_یک
#جلسه_فرماندهان_عملیات_با_فرمانده_سپاه
7 تیر ماه 65
#فرمانده_سپاه اومده بود تا در جریان طرح مانور فرماندهان #لشگر_10 برای انجام ماموریتشون قرار بگیره.فرماندهان گردان ها و واحدهای پشتیبانی کننده رزم یکی یکی گزارش هاشون رو دادند و نوبت به #فرمانده_تخریب_شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی رسد.میله نقشه رو دستش گرفت و چنان مسلط بر همه ی جوانب کار گزارش داد که همه رو حیرت زده کرد.
گفت: با توکل بر خدا ما آمادگی کامل برای عملیات داریم. راه کار ها و معبر ها به نحو احسن پیش بینی شده.
#بچه های تخریب شناسایی خوبی کردند و اطلاع کامل از آرایش میدون های مین دشمن دارند.
تیم های با تجربه ای رو سازماندهی کردیم تا با زدن معبرها نیروها رو با امنیت کامل از معبرها عبور دهند. و بعد از عبور نیروهای رزمنده از معبر و درگیری با دشمن ، #بچه_های_تخریب برای عبور دادن دستگاههای مهندسی از میدان مین معبر ها رو عریض میکنند تا خدای نکرده بلدوزرها آسیب نبینند.
همه چیز به لطف خدا به خوبی انجام شد و #مهران_آزاد_شد و....
#قلب_امام_شاد_شد
✨🌷 @alvaresinchannel
#شهید_امیر_مسعود_صادقی_یکتا
معروف به صمد صادقی یکتا
فرمانده گردان المهدی(ع) لشگر10 سیدالشهداء(ع)
شهادت : #عملیات_کربلای_یک
10 تیرماه 1365
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امشب_شب_عملیات_است
ساعت 23.30 دقیقه 9 تیرماه 1365
بچه های لشگر10 سیدالشهداء(ع) از نقطه رهایی به سمت دشمن رها شدند..
گردان حضرت علی اصغر(ع) به فرماندهی مهدی قندیل و
گردان المهدی(ع) به فرماندهی شهید صمد یکتا...و ....
لحظه اعلام رمز #عملیات_کربلای_یک توسط..
فرمانده لشگر10سیدالشهداء(ع) حاج علی فضلی
بسم الله الرحمان الرحیم
رزمندگان اسلام.
با رمز یا ابوالفضل العباس(ع)....بپیش....
شنیدید بگوشم.......
@alvaresinchannel
قبل از #عملیات_کربلای_یک #گردان_تخریب تقریبا نیروی کامل گرفته بود و دسته ها تشکیل شده بود و آموزش بچه ها هم در جریان بود.
عزاداری شب های چهارشنبه و دعای توسل رونق داشت
من و #شهید_مسعود_تابش خوننده های گردان بودیم وبین خودمون تقسیم کرده بودیم که چه کسی نوحه بخونه ،یا دعا و روضه بخونه.
خیلی هوای هم رو داشتیم و سعی نمیکردیم توی مداحی رقابت کنیم هر دو رفیق بودیم
یه شب من داشتم توی چادر نوحه میخوندم و یادم نمیاد که بلندگو بود.و شهید تابش میونداری میکرد و بچه ها خیلی پرشور سینه میزدند.
#شهید_مجید_برخورداری که توی عملیات #کربلای_یک شهید شد،قدش ازهمه بلندتر بود وهی وسط نوحه آه میکشید و سرصدا میکرد چند بار هم دستش خورد به فانوس وسط چادر
به #شهید_تابش اشاره کردم که مسعود کنترلش کن
تابش بهش تذکر داد اما اون گوش نکرد
داشت جلسه بهم میخورد
به مسعود گفتم کار خودمه
تو واحد بخون من میرم سر وقتش.
شهید تابش واحد رو شروع کرد و من در کنار #شهید_برخورداری قرارگرفتم وگفتم برادربگذار با هم سینه بزنیم،اون نازنین مودب و عزیز و دوست داشتنی قبول کرد.
خدایی مثل بارون ازچشمهاش اشک میومد
حقش شهادت بود
#جعفر_طهماسبی
🌹
🌹🌹
@alvaresinchannl
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
☑️ #شهید_سوخته_در_کنار_معبر
شهید موسی انصاری
✍️✍️✍️ راوی: #حاج_اصغر_معصومی
چندروزی مانده بودبه #عملیات_کربلای_یک که اعزام انفرادی گرفته و به #مقر_تخریب_لشگر_10_در_قلاجه آمدم
بعد از چند روز با یه مینی بوس به سمت مهران اومدیم و در کنار رودخانه کنجان چم در شیار کوهی مستقر شدیم
یکی دو روز بود که اومده بودیم حالم ناخوش شد
روز دوم به دستور فرمانده تخریب #شهید_آقا_سید_محمد_زینال_حسینی و توسط معاون ایشون #شهید_اربابیان تیم بندی شدیم و بنده در تیم #شهید_حاج_موسی_انصاری که قرار بود معبر عملیات رو بزنه قرار گرفتم اما این توفیق به خاطر مریضی و ناخوشی از من سلب شد و شهید اربابیان یکی دیگه از بچه ها رو جایگزین من کرد.
به شهید اربابیان اعتراض کردم اما ایشون با مهربانی گفت: که ماموریت های دیگری هم داریم و از شما استفاده خواهیم کرد
#شب_عملیات_کربلای_یک با یه تعداد از #بچه_های_تخریب ، طرح عملیات و اطلاعات عملیات ماموریت پیدا کردیم تا بعد از شکستن خط توسط رزمندگان ، معبر رو برای عبور لودر و بلدوزرها عریض کنیم
ساعات پایانی روز 9 تیر ماه سال 65 #عملیات_با_رمز_یا_اباالفضل_العباس(ع) شروع شد و رزمنذگان از #معبری که #بچه_های_تخریب درمیدان مین باز نمودند عبور کرده و خط دشمن شکسته شد.
بچه های گردان ها درحال پیشروی به سمت دشمن بودند که ماموریت ما آغاز شد
قرار براین بود که معبر به پهنای عبور لودر و بولدوزرها از مین و موانع پاکسازی شود
وقتی به معبر رسیدیم از دستگاههای مهندسی پیاده و مشغول خنثی کردن مین ها شدیم.
منورهای دشمن همه جا را مثل روز روشن کرده بود و توپخانه ما به شدت مواضع دشمن رو میکوبید و بعضی از کمین های دشمن که هنوز سرکوب نشده بودند روی معبر آتش میریختند.
هر چند متر که معبر پاکسازی میشد لودر و بلدوزرها هم پشت سر ما وارد معبر میشدند.
هنوز به آخر #میدان_مین نرسیده بودیم که با پیکر چند شهید مواجه شدیم که در حال سوختن بودن .
بالای سر پیکرهای سوخته که رسیدیم زیر نور منور چشمم به یکی از شهدا خیره شد
بله اون #همسنگر_شهیدم_موسی_انصاری بود که دقایقی قبل در حال زدن معبر به شهادت رسیده بود.
یادم اومد که در تقسیم بندی اولیه قرار بود من با شهید انصاری هم تیم باشم.
فرصت گریه و زاری کنار حاج موسی رو نداشتیم اما با قلبی محزون و دلی شکسته پیکر سوخته او و دیگر شهدا رو کنار معبر کشیدیم تا زیر چرخ ها و شنی ها بلدوزر صدمه نبینند و به پاکسازی میدان مین ادامه دادیم.
هر چه جلو تر میرفتیم آتش تیر بارها و آرپی جی های دشمن رو هم روی معبر احساس میکردیم.
با مدد الهی دستگاههای مهندسی سالم به خط درگیری رسیدند و مشغول احداث خاکریز و جانپناه برای رزمندگان شدند.
خط خیلی نابسامان بود میشد فهمید فرماندهی اینجا نیست که بچه ها رو هدایت کند.
بعضی از راننده های لودر بلدوزرها نیاز به روحیه داشتند چون خدایی در فاصله چند متری با دشمن و حتی یه جاهایی جلو تر از رزمنده ها مشغول زدن خاکریز بودند.
روحیه دادن به راننده ها هم وظیفه دیگری برای ما شده بود.
حال من خیلی بد بود
احساس کردم 40 درجه تب دارم و بایستی عقب میرفتم و مداوا میشدم
اما نیاز بود توی خط بمونم و کمک به راهنمایی و سازماندهی بچه های درگیر با دشمن بکنم.
دوشکاهای دشمن ول کن نبودند و بدون توقف آتیش میریختند .
نزدیکی های صبح کمین های دشمن پاکسازی شدند و یک مقدار خط آرام شد و بچه های رزمنده پشت خاکریزها پناه گرفتند.
من هم خودم رو به بهداری رسوندم و اونجا بستری کردند و بعد هم به تهران انتقال دادند و تشخیص این بود که حسبه روده گرفتم.
یاد همه ی اون روزهای خوب و دوستان خوب و شهدایی که خوب رفتند بخیر.
@alvaresinchannel
#معبری_که_با_توسل_به_اهلبیت_باز_شد
#عملیات_کربلای_یک
#آزاد_سازی_شهر_مهران
10 تیرماه 1365
راوی: ✍️✍️✍️ #شهید_زینال_حسینی
فرمانده گردان تخریب لشگر10
یکی از معبرهای ما در شب #عملیات_کربلای_یک ، معبر عبور رزمندگان #گردان_علی_اصغر_علیه_السلام که مسوولیت اون معبر به #شهید_امیر_مسعود_تابش سپرده شده بود.
این شهید تعریف میکرد که شب عملیات نیروها رو در شیاری که نزدیک معبر بود خواباندیم وبا #بچه_های_تخریب به سمت موانع و میدان مین حرکت کردیم.
پای میدان مین که رسیدیم مشاهده کردیم که نگهبان دشمن داره پشت میدان مین قدم میزند و ما هم خود را مخفی کردیم و منتظر موندیم که نگهبان از اونجا دور بشه.
طولانی شدن حضور نگهبان و تاخیر در زدن معبر داشت نگران کننده میشد.
نگهبان عراقی مقابل معبر ما به سمت راست و چپ میرفت و گاهی هم به نقطه ای خیره میشد. انگار از حضور ما اطلاع پیدا کرده بود.
از طرف دیگه هم سر و صدا در اطراف معبر ما زیاد میومد مثل اینکه در نزدیکی معبر ما و داخل میدون مین نیروهای مهندسی دشمن مشغول کار گذاشتن #بشگه_های_انفجاری(فوگاز) بودند.
ساعت داشت میگذشت و ما هنوز معبر رو شروع نکرده بودیم.
شهید تابش میگفت: یه مقدار از معبر فاصله گرفتیم و با #بچه_های_تخریب در یک گوشه ای بدور از چشم دیگر رزمنده ها دقایق کوتاهی متوسل به اهل بیت علیهم السلام شدیم و برگشتیم پشت موانع برای معبر زدن که دیدیم نگهبان عراقی داره از معبر دور میشه و سریع با #بچه_های_تخریب معبر رو زدیم و لطف خدا و عنایت اهل بیت (ع) جوری به مدد ما آمدند که معبر ده دقیقه زودتر از اعلام رمز عملیات به اتمام رسید.
@alvaresinchannel
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹
🌹🌴
#دکتر_دلدار
#دکتر_هم_دکتر_های_قدیم
#دکتر_گردان_تخریب
#مرحوم_حاج_شعیب_میر_ابوطالبی
✍️✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی
#مقر_قلاجه بودیم و تازه از منطقه #عملیات_کربلای_یک اومده بودیم.
نزدیک یک ماه #بچه_ها_ی_تخریب شب و روز مشغول بودند تا منطقه عملیات تثبیت بشه.
بعد از عملیات گردان نیرو گرفته بود و بچه های آموزش هم مشغول یاد دادن #جنگ_مین به نیروهای جدید بودند
غروب دیدم بچه ها توی چادر پچ وپچ میکنند مثل اینکه بو برده بودن که رزم شبانه در کاره.
نماز مغرب و عشا رو توی حسینیه گردان خوندم.. #حاج_شعیب اومد سمتم و گفت: جعفر بی حالی... گفتم جای بخیه های پام درد میکنه و سردرد شدید هم دارم.
گفت بیا بریم شام پیش من حالت میارم
ما هم از خدا خواسته. چون سابقه میهمان نوازی حاج شعیب رو داشتم. حقا مثل یک مادر دلسوز به بچه هایی که ناخوش بودن میرسید.
با حاجی رفتم چادر بهداری.
گفت تا شام بیارن و تقسیم کنند برو بخواب روی تخت... ما هم بدون چون و چرا گوش کردیم و حاجی هم یه سرم به سقف چادر آویزون کرد و شلنگ رو با سوزن توی رگ ما فرو کرد.
هنوز ثانیه ها به دقیقه نرسیده بود که چند تا آمپول زد توی سرم و سرم سفید به زعفرونی تبدیل شد.
من هم زود زیر سروم خوابم برد و وقتی بیدار شدم که حاج شعیب سفره رو انداخته بود و دوتا بشقاب عدس پلو با ماست یکی برای خودش و یکی هم برای من دو طرف سفره چیده بود.
این محبت های این پیرمرد بود که همه رو شیفته خودش کرده بود.
شام که خوردیم یه چایی خوش رنگ هم توی شیشه مربا بهم داد و با محبت پرسید سر و حال اومدی..
گفتم آره حاجی.. اگه اجازه بدهی برم چادرمون و بخوابم.
گفت نه اجازه نمیدم. امشب اینجا بخواب تا خوب خوب بشی.
خلاصه اون شب مهمون دکتر گردان توی چادر بهداری بودم
تازه چشمامون گرم خواب شده بود که با صدای #انفجار¬_مهیبی از خواب پریدم.
یکی دو نفر از #بچه_های_آموزش وسط مقر داد میزدند بدو ..بدو...بدو بیرون به خط شو..
من آمادگی برای رزم شبانه داشتم اما حاج شعیب با صدای انفجار یه کم بهم ریخت... و قرقر رو شروع کرد.
صدای انفجارهای پی در پی نشون میداد که دارن اطراف چادرها نارنجک صوتی میاندازن.
چند دقیقه ای نگذشت که صدای انفجاری از وسط صبحگاه مقر شنیده شد و داد و فریاد آخ...پام.. آخ کمرم شروع شد..
به حاج شعیب گفتم حاجی کارت در اومد.
دیدم چند تا بچه ها رو زیر بغلشون رو گرفتن و آوردن در چادر بهداری.
سه چهار تا بچه ها ترکش پوسته نارنجک صوتی به کمر و پاهاشون خورده بود..
به شعیب گفتم حاجی با آمبولانس ببریم بهداری لشگر...گفت نیازی نیست همین جا مداوا میکنیم
فلفور بچه ها رو روی تخت و کف چادر درازکش کرد و مشغول شد.
من هم اون شب دستیارش شده بودم
چون اون خودش چشمش ضعیف بود و جای ترکش وزخم رو به درستی نمیدید یه پنس به من داده بود که ترکش های ریز رو بیرون بیارم.
و خودش هم آمپول سری میزد و بخیه میکرد.
بچه ها موقع بخیه زدن خیلی سرو صدا میکردند و حاجی هم سرشون داد میزد و من هم سعی میکردم هر دو طرف رو آروم کنم
خلاصه حکایتی بود اون شب..
زخم بچه ها رو پانسمان کرد و این قضیه گذشت.
این خبر به گوش #بهداری_لشگر رسید که حاج شعیب خودش بچه ها رو جراحی کرده.فرداش اومدن دنبالش و چادر بهداری رو وارسی کردند و هرچی ما براش وسایل پزشکی از توی خط غنیمت آورده بودیم با خودشون بردند.و اونجا تازه ما فهمیدیم که آمپول های سری تاریخ مصرفش گذشته بود و به همین خاطر دیشب اثر نمیکرد و بچه ها از درد هوار میزدند.
چند بار بهداری خواست حاج شعیب رو از #گردان_تخریب جایی دیگه بفرسته اما هربار با با وساطت #شهید_زینال_حسینی و #بچه_های_تخریب رو برو شد و حاج شعیب حضورش توی گردان تثبیت شد. و تا روزهای آخر جنگ چراغ بهداری گردان رو روشن داشت.
البته با توجه به اینکه بهداری لشکر چند بار توصیه و حتی توبیخ کرده بود که حاج شعیب دست به تیغ جراحی نزنه.. اما شعیب گوشش بدهکار نبود و کما فی السابق دکتر گردان بود و کارش رو میکرد
یادش بخیر
یاد محبتهاش و یاد اخم هاش
یاد صبحگاهها که وقت دویدن با صلابت پرچم به دست میگرفت و جلوی گردان میدود
روحش شاد و با مادرش زهرا سلام الله علیها همنشین باد.
🌹🌴
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#شب_عملیات
#عملیات_کربلای_یک
9 تیرماه 1365
✅ دوشنبه 9/4/65 ساعت 22.30 پس از اعلام رمز يا ابوالفضل العباس (ع) رزمندگان لشكر 10 سيدالشهداء (ع) ، گردانهاي المهدي(ع) به فرماندهي سردار شهيد مسعود(صمد) يكتا در سمت راست جاده آسفالتي مهران به دهلران و گردان حضرت علي اصغر(ع) در سمت چپ جاده آسفالتي به عنوان خط شکن عملیات خود را آغاز کردند و گردانهای حضرت علي اكبر (ع) ، حضرت حمزه سيد الشهداء (ع) و گردان زرهي که به عنوان نیروی احتیاط در خط حضور داشتند در ساعت 5 صبح 10 تیرماه وارد عملیات شده و با هماهنگي ساير گردانها با عبور از رودخانه گاوي و موانع و استحكامات دشمن،منطقه وسيعي رااز دست دشمن آزاد نمودند و تا نزدیکی روستای امام زاده سيد حسن پيشروي کردند
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#گفتند_امشب_باید_به_دشمن_حمله_کنیم
امروز همه به خود سازی مشغول بودند
یه عده #وصیت_نامه مینوشتند و به دوستان و همسنگرانشون توصیه های آخر رو میکردند
یه عده هم مدام تجهزاتشون رو چک میکردند و ماموریت هاشون رو با همراهانشون مرور میکردند
ساعت 4 بعد از ظهر همه ی نیروهایی که باید در شب اول عملیات میکردند در #موقعیت_عشق_حسین جمع شدند
مثل اینکه #مراسم_وداع برگزار میشه
با حضور گردان ها دیگه جای سوزن انداختن نیست
بچه ها دو به دو دست در آغوش هم انداختند و دارن وداع میکنند
گفتند قرار برادر محسن رضایی برای بچه های #لشگر_10 صحبت کنه
آقا محسن با شعار صل علی محمد یار امام خوش آمد پشت تریبون رفت
آقا محسن از اهمیت عملیات گفت.
گفت صدام جنایت کار گفته مهران در مقابل فاو و شما رزمندگان امشب میخواهید توی دهن صدام بزنید
همه ی بچه ها خوشحال بودند که برای عملیات انتخاب شدند.
بعد از آقا محسن حاج صادق آهنگران پشت میکروفون قرار گرفت.
نیم ساعت هم با نوای حاج صادق رزمنده ها گریه کردن و سینه زدن
و بعد از نوحه خونی گردان ها به خط شدند تا از دروازه قرآن عبور کنند.
حاج علی فضلی کنار دروازه قرآن ایستاده و هرکسی رد میشه باهاش روبوسی میکنه
هوا داره تاریک میشه و کامیون ها به خط شدند تا بچه های گردان ها رو به سمت خط ببرند.
#بچه_ها_نماز_مغرب_و_عشا رو خوندند و راه افتادند
روز 9 تیرماه نزدیک آخرای ماه قمری است
ماه توی آسمون نیست که مهتاب اطراف رو روشن کنه
این تاریکی خوبه برای نزدیک شدن به دشمن.
همه آماده برای انجام تکلیف
#عملیات_کربلای_یک
#با_رمز_یا_اباالفضل_العباس_ادرکنی
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
✅ #اعلام_رمز_عملیات توسط #سردار_فضلی
ساعت 23.30 دقیقه 9 تیرماه 1365
بچه های لشگر10 سیدالشهداء(ع) از نقطه رهایی به سمت دشمن رها شدند..
گردان حضرت علی اصغر(ع) به فرماندهی مهدی قندیل و
گردان المهدی(ع) به فرماندهی شهید صمد یکتا...و ....
لحظه اعلام رمز #عملیات_کربلای_یک توسط..
فرمانده لشگر10سیدالشهداء(ع) حاج علی فضلی
بسم الله الرحمان الرحیم
رزمندگان اسلام.
با رمز یا ابوالفضل العباس(ع)....بپیش....
شنیدید بگوشم.......
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
🔷 #ریاست_جمهوری_چهاردهم
این تصویر رو به اونهایی که #میگن_رای_نمیدیم نشون بدید...
#فرصت_سوزی_نکنیم
این ها سوختند تا فرصت ها نسوزد
سنگر ساز بی سنگر
شهید 16 ساله اهل شهرری
#شهید_حسین_دیهیم_فر
شهادت 10 تیرماه 1365
#عملیات_کربلای_یک مهران
✅ نزدیک های ظهر بود که بعضی از دستگاه ها در حین خاکریز زدن به اطراف تپه ۱۷۷ و امام زاده حسن رسیدند. بلدوزری که #شهید_حسین_دیهیم فر بر روی آن نشسته بود جلوتر از همه بود . آتش سنگین توپخانه و توپ مستقیم تانکها، بمباران هواپیماها و مزاحمت هلیکوپترهای عراقی همه را کلافه کرده بود. تانک ها مدام آرایش می گرفتند و شلیک می کردند و دنبال این بودند که هراس در منطقه ایجاد کنند و نیروهای رزمنده عقب نشینی کنند . دستور رسید که از خاکریز زدن ممتد به جهت شرایط خاص و آتش سنگین صرف نظر شود قرار شد. خاکریز به صورت منقطع احداث شود. هر دستگاه در یک مسیر حدود ۳۰ تا ۴۰ متر خاکریز می زد و یک دسته از نیروهای رزمنده پشت آن قرار می گرفتند و جلوتر می رفت و خاکریز دیگری به همین صورت احداث می کرد.
ادامه👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
🔷 #جنگ_نزدیک
بلدوزر با تانک
سنگر ساز بی سنگر
شهید 16 ساله اهل شهرری
🔴 #شهید_حسین_دیهیم_فر
شهادت 10 تیرماه 1365
#عملیات_کربلای_یک مهران
🔶 نزدیک های ظهر بود که بعضی از دستگاه ها در حین خاکریز زدن به اطراف تپه ۱۷۷ و امام زاده حسن رسیدند. بلدوزری که #شهید_دیهیم_فر بر روی آن نشسته بود جلوتر از همه بود . آتش سنگین توپخانه و توپ مستقیم تانکها، بمباران هواپیماها و مزاحمت هلیکوپترهای عراقی همه را کلافه کرده بود. تانک ها مدام آرایش می گرفتند و شلیک می کردند و دنبال این بودند که هراس در منطقه ایجاد کنند و نیروهای رزمنده عقب نشینی کنند . دستور رسید که از خاکریز زدن ممتد به جهت شرایط خاص و آتش سنگین صرف نظر شود قرار شد. خاکریز به صورت منقطع احداث شود. هر دستگاه در یک مسیر حدود ۳۰ تا ۴۰ متر خاکریز می زد و یک دسته از نیروهای رزمنده پشت آن قرار می گرفتند و جلوتر می رفت و خاکریز دیگری به همین صورت احداث می کرد.
دشمن در منطقه درگیری خاکریز نداشت که رزمندگان اسلام با گرفتن خاکریز پشت آنها سنگر بگیرند. دشمنان بعثی در کانال ها سنگر گرفته بودند. راننده ها علاوه بر نگرانی از حجم بالای آتش نگران زیر پاشون هم بودند. وجود میدان های وسیع مین خاصه مین های ضد تانک و ضد خودرو حرکت را کند کرده بود. از طرف دیگر هوا را گرد و غبار زیادی فرا گرفته بود و باد هم به شدت از طرف شهر مهران می وزید و هر بیل خاک که جابجا می شد، گرد و خاک فراوانی ایجاد می کرد و میدان دید راننده ها راگرفته بود. این مشکل که پیش آمد به مسئول اکیپ ها ابلاغ شد که دستگاه ها پشت به دشمن خاکریز بزنند. این جا دیگر حداقل حفاظت برای دستگاه های مهندسی و راننده ها هم گرفته شد. دیگر راننده دستگاه در حین خاکریز زدن بیل دستگاه در مقابلش نبود و این حداقل سنگر از او گرفته شده بود. آتش تیربارهای دشمن مزاحمت فراوانی ایجادکرده بودند .نزدیک ظهر بود وتشنگی امان همه راگرفته بود. در منطقه درگیری، هنوز سلاح سنگین و تانک وارد نشده بود. شهید حسین دیهیم فر کانون توجه تانک ها شده بود. چندین تانک حرکات بلدوزر او را زیر نظر داشتند. یکی از دوستان می گفت خودم را به حسین رساندم، به سختی او مرا دید. چون زیر آتش و گرد و خاک، دید خیلی ضعیف شده بود. رفتم بالای دستگاه، دوشگای مقابل به شدت کار می کرد. هر لحظه امکان داشت گلوله دوشگا سینه ما را بشکافد، به حسین گفتم: حسین جان پایین بیا و قدری هم استراحت کن تا من کار را ادامه دهم.
او اصلاً قبول نمی کرد و بدون توجه به اطراف سعی می کرد ارتفاع خاکریزها را زیاد کند. تقریباً سی یا چهل متر بیشتر به تپه ۱۷۷ باقی نمانده بود. حسین سعی می کرد خاکریز را به سمت تپه ۱۷۷ و امام زاده حسن متصل کند. وقتی اصرار مرا دید گفت.#خیلی_تشنه ام اگر امکان داره این کلمن را برایم #آب کن… .
من هم از دستگاه پایین آمدم و دویدم سمت منبع آب. هنوز به منبع آب نرسیده بودم که #صدای_انفجار_گلوله مستقیم تانک آمد، برگشتم یک لحظه دیدم دود زیادی از روی دستگاه به آسمان می رود، دویدم سمت حسین و دیدم لباس هایش دارد می سوزد. خودم را بالای دستگاه رسوندم. دیدم شلیک تانک #شلنگ_جک_های بیل را پاره کرده و روغن داغ روی سر و صورت حسین پوست و گوشت را سوراخ کرده. دیدم چفیه دور گردنش آتش گرفته و داره میسوزه. چفیه حسین را خاموش کردم، ترکش ها از یک طرف و جراحت سوختگی، حسین را بی جان کرده بود. هر چه کردم نتوانستم حسین را از دستگاه پائین بیاورم. بقیه دوستان به کمک آمدند. و بدن بی جان حسین را از بلدوزر پائین آوردیم. حسین را که پایین گذاشتیم یک لحظه بیادم آمد که من رفتم برای حسین آب بیارم و حسین تشنه بود. و حسین با لب تشنه شهید شد…
بچه های رزمنده آمدند پشت خاکریزی که حسین زده بود سنگر گرفتند و شاید به دقایقی انتقام حسین را گرفته و تانکی که به حسین شلیک کرده بود در آتش رزمندگان سوخت و افراد داخل آن به هلاکت رسیدند. باشهادت حسین دستگاه های مهندسی به اطراف تپه ۱۷۷ رسیده بودند و رزمندگان لشگرحضرت رسول و سیدالشهدا پشت خاکریزها استقرار پیدا کرده و مشغول دفع پاتک دشمن شدند.
🔷 راوی: جعفر طهماسبی
@alvaresinchannel