eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
282 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
282 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
.: فرازهایی از وصیتنامه شهید محسن حججی :. 🔻 @foriran1401 |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۴۵ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 چند ماه پس از اجرایی شدن آتش بس یک روز برادر جاسم جادری، نماینده مردم دشت آزادگان در مجلس شورای اسلامی نزد من آمد و گفت: «حالا که جنگ متوقف شده است و مردم در منطقه حضور دارند و روزبه روز هم به حضور مردم در منطقه اضافه می‌شود و جنگ زدگان به شهرهای خود مراجعه می کنند اجازه دهید مردم در مناطق ممنوعه به کشاورزی بپردازند تا با شروع مجدد کشت، هم زمین هایی که سالها بایر مانده اند احیا شوند و هم این مردم رنج دیده بیکار نمانند و در امر تولید سهم داشته باشند.» به برادر جادری گفتم:«شما خودت می‌دانی ما همیشه خیرخواه این مردم بوده ایم. این مطلب بار امنیتی دارد. من در این خصوص باید با رده های بالا صحبت و کسب تکلیف کنم.» روز بعد موضوع درخواست نماینده مردم سوسنگرد را با برادر غلام پور در میان گذاشتم. ایشان گفت: کار خوبی است که مردم مشغول کشاورزی شوند. اما در خصوص کنترل منطقه قدری به شما فشار می.آید و در این رابطه باید تدابیری داشته باشید تا با کمک خود مردم امنیت منطقه را حفظ کنید. احمد غلام پور پرسید با این کار چقدر زمین زیر کشت می رود؟ من قبلاً با فرمانداری و بعضی از نیروهایمان که در گذشته کشاورز بودند صحبت کرده بودم و به این نتیجه رسیده بودیم که حدود سی هزار هکتار زمین قابل کشت در منطقه ممنوعه وجود دارد. وقتی رقم سی هزار هکتار را به برادر غلام پور گفتم ایشان خیلی خوشحال شد و گفت: توکل به خدا داشته باشید و به تدریج مجوز ورود مردم را به منطقه ممنوعه بدهید. برای آماده کردن این زمین‌ها هم خودمان کمک کردیم و هم از جهاد سازندگی خواستیم تا در امر تسطیح زمین‌ها و پاک سازی و تخریب سنگرها کمک کنند. از آنجا که این زمین‌ها چند سالی به زیر کشت نرفته بودند، آن سال محصول خوبی عاید مردم شد و مردم هم از اینکه سپاه این همکاری را با آنها داشته بسیار خوشحال بودند.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد
🔹مسابقه فرهنگی شهدای مدافع حرم استان البرز به مناسبت ۱۸ مرداد، سالروز بزرگداشت شهدای مدافع حرم با بیش از ۳۰ میلیون ریال جوایز نقدی و غیر نقدی🎁🎁🎁 (کارت هدیه، کتب و محصولات نفیس فرهنگی و...) 🗓زمان برگزاری: از ۱۸ مرداد ۱۴۰۲ به مدت ۱۰ روز 🔸جهت شرکت در مسابقه و دریافت لینک سوالات به کانال نیم پلاک به آدرس @Nimpelak1 مراجعه نمایید.
48.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.🎥 فیلم خبر صدا و سیما 🔹حضور حاج حمید پارسا از یادگاران و راویان هشت سال دفاع مقدس در برنامه امروز البرز 🌐 @basijalborz_irankochak
🌸پیرمرد تلفن لازم به نقل از شمس الدین مغزپور یکی از بچه‌های متاهل که چند ماه تو خط بود و نتونسته بود بره عقب تا از مخابرات با خانواده اش تماس بگیره، اومد گفت یه کاری کن یه خط بدن من یه خبر از خانوادم بگیرم. از خط مقدم فقط با خط FX قرارگاه امکان برقراری تماس بود. یک قرارگاه بود و ده تا لشکر زیر مجموعه! به این راحتی خط در اختیار کسی قرار نمی‌دادند. فقط برای ضرورتها به درخواست فرماندهان لشکر می‌دادند. خط رفتم سنگر فرماندهی سراغ حاج على فضلى فرمانده لشکر. گفتند نیست. به معاونش گفتم یه خط برا ما درخواست کن این بنده خدا جریانش اینطوریه خیلی وقته خانوادش بی خبرند. گفت: نمی‌شه، ستاد نیاز داره. دست از پا درازتر اومدم بیرون. تو این فکر بودم چه کار کنم برا این بنده خدا. سیم اف ایکس که از سنگر مخابرات می‌رفت به فرماندهی رو قطع کردم، وصل کردم به قورباغهای (یه نوع تلفن هندلی) که وقتی زنگ می‌خورد قور قور می‌کرد. زنگ زدم قرارگاه. یک نفر که از بچه های لشكر عاشورا بود با لهجه ترکی گفت بفرمایید. از استعداد تغيير صدایم استفاده کردم و با صدای لرزون پیر مردهای زهوار در رفته که صداشون از ته چاه سینه با گرفتگی در میاد گفتم :"پسرم عزیزم قربونت برم من خیلی وقته از بچه هام بی خبرم بیه خط به من بده زنگ بزنم." رزمنده آذری که وجدانش رگ به رگ شد با لهجه شیرین ترکی گفت :"چشم پدر جان چشم پدرجان" سریع وصل کرد گوشی رو دادم به رفیقم گفتم بیا. دیگه کارمون شده بود هر وقت خط می‌خواستیم سیم رو قطع می‌کردم، پدرجان می‌شدم و خط می‌گرفتم. شب عملیات شد. به من گفتند برو قرارگاه، سنگر فرماندهی اسم رمز عملیات رو بگیر بیا. رفتم تو سنگر. از لهجه ترکی یکی از رزمندها فهمیدم بانی خط اف ایکس پیرمرد هستن. گفتم ببخشید شما به لشکر ۱۰ خط اف ایکس وصل می‌کنید؟ گفت بله چطور؟ گفتم نشناختی؟! با همون لهجه ترکی گفت نه والا شما رو اولین باره می‌بینم. صدام رو به همون پیرمرده تغییر دادم گفتم :"پسرم منم؛ قربونت برم." از عصبانیت سرخ شد. سیم لشکر ما رو از پشت دستگاه چهل شماره کند و گفت:" به لشکر ۱۰ دیگه خط نمی‌دم" با همون صدای پیرمرد گفتم:" پسرم قربونت برم با من پیر مرد مدارا کن پام لب گوره". افتاد دنبالم و از پشت سرم ترکی باهام اختلاط می.کرد که من نمی فهمیدم. فقط از حالت عصبانتيش معلوم بود الفاظ محبت آمیز به کار نمی‌بره. @mfdocohe🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۴۶ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 از آنجا که چند ماه آخر جنگ اوضاع به نفع عراق تمام شده بود آنها تبلیغات شدیدی را علیه جمهوری اسلامی به راه انداخته بودند. در مذاکرات اصلا راه نمی آمدند و خود را پیروز جنگ می‌دانستند و طلبکار بودند. از طرفی حامیان عراق نیز در مذاکرات سیاسی همواره هوای عراقی‌ها را داشتند و کسی حقی برای جمهوری اسلامی قائل نبود و آتش بس هم که هیچ اعتباری نداشت. ما همواره نگران شروع مجدد جنگ از سوی عراقی ها بودیم. نیروهای U.N در حقیقت نیروی حافظ صلح نبودند؛ به آنها نیروی «ناظر بر آتش بس» می گفتند. نیروهای حافظ صلح معمولاً مسلح هستند، اما این نیروها بدون سلاح بودند و هیچ تضمینی وجود نداشت که عراقی ها بار دیگر جنگ را شروع نکنند. بنابراین ما در عقبه ها نیروی احتیاط را پیش بینی کرده بودیم. بعد از پذیرش قطعنامه هر وقت فرصتی برایم پیش می‌آمد به خانواده بعضی از شهدا و اسرا سر می‌زدم. خانواده های شهدا از حضور ما خوشحال می‌شدند. تا فاو هجده لشکر را در خط پدافندی خود به کار گرفته بود. یگانهایی که در مقابل سپاه ششم به کار گرفته شده بودند، از جنوب به طرف شمال یا از پایین به بالا عبارت بودند از لشکر ۳۱ ، لشکر ۲۵ ، لشكر الاهوار، و لشكر ۱۸. عراق در این زمان بیست و هفت لشکر را در کل منطقه جنوب مستقر کرده بود که شامل یگانهای در خط و یگانهای احتیاط می‌شد.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد
🔼🌹 شهیدان سید حسن کلانتر ، عبدالحمید رمضان نیا ، محمد حسین بابالو خاطره قرآن جیبی : شهید سید حسن کلانتر یک قرآن جیبی ۱۱ سوره کوچک داشت ، که در صفحه آخر قرآن به خط خودش نوشته بود : « شادی روح شهید حسن یداللهی صلوات » این قرآن جیبی را به عبدالحمید رمضان نیا به رسم رفاقت هدیه می‌دهد بعد از شهادت سیدحسن کلانتر ، در عملیات کربلایی پنج ، عبدالحمید رمضانیان در صفحه آخر قرآن با خط خود می نویسد : « شادی روح شهید سیدحسن کلانتر صلوات » بعد از مدتی عبدالحمید رمضان نیا این قرآن جیبی را به محمدحسین بابالو ، به یادگار هدیه می دهد و پس از شهادت عبدالحمید رمضان نیا ، در عملیات نصر ۴ ، محمد حسین بابالو در صفحه آخر قرآن جیبی می نویسد : « شادی روح شهید عبدالحمید رمضان نیا صلوات » پس از مدتی این قرآن جیبی را محمدحسین بابالو به یکی دیگر از دوستان به یادگار هدیه می دهد ، که پس از شهادت محمدحسین بابالو ، در عملیات تک سراسری در جاده اهواز خرمشهر ، ایشان هم در همان صفحه آخر قرآن جیبی می نویسد: « شادی روح شهید محمد حسین بابالو صلوات » 🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 http://eitaa.com/photo_430
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا