🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#سی_هفت_سال_گذشت
سی و هفت سال پیش در چنین روزی 4 آذرماه 66 تیم گشت و شناسایی #اطلاعات_عملیات لشگر10 که شب های قبل برای شناسایی مواضع دشمن در #شاخ_آمدین درجنوب #شهر_ماووت اعزام شده بودند در مسیر برگشت در اثر برخورد با #مین دو نفر از #بچه_های_اطلاعات_عملیات شهید و #تخریبچی تیم شناسایی مجروح میشود.
✅ در این ماموریت #شهید_محمد_دستوری و #شهید_محمود_شیر_ورامینی به شهادت رسیدند.
پیکر این دو شهید در امام زاده عباس چهاردانگه به خاک سپرده شد.
#روزگار_وصل_یاران_یاد_باد
تصویر بالا
دیماه سال 1365 #عملیات_کربلای_5
#موقعیت_پل_هفتی_هشتی
از سمت راست
#شهید_محمد_دستوری
برادر محمد رضا توانا
#شهید_حمید_رضا_دادو
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#گشتی_شناسایی
شهید محمد دستوری
شهید عباس شیر ورامینی
✍🏿✍🏿 به روایت : علی سلیمانی
🔶 صبح 4 آذرماه سال 66 بود بعد از نماز دور هم جمع شده بودیم . مشغول صحبت بودیم که یکی از بچه های اطلاعات عملیات هراسان آمد داخل سنگر و گفت بچه ها بیائید بیرون ، گفتیم چه خبره.. چی شده... گفت دو تا از بچه ها شهید شده اند. با عجله و شتابان و نگران بیرون دویدیم، خشکمون زد .. پیکر بیجان دستوری و شیر ورامینی جلومون بود . دو تا از بهترین و شجاع ترین بچه های واحد #اطلاعات_عملیات_لشگر_10 بودند. چقدر آرام و متین کنار هم خوابیده بودند. شب قبل این دو دلاور با هم برای شناسایی رفته بودند. کار شناسایی روی #ارتفاع_شاخ_آمدین انجام می شد. موقع برگشت از شناسایی شاخ آمدین روی مین رفته و به شهادت رسیده بودند. یکی از برادران #تخریب هم که به همراه تیم آنها بود مجروح شده بود . بعد از اینکه بچه ها این دو شهید را زیارت کردند و عزاداری انجام شد همراه با برادر حسین روشنی و برادر سعادتی که از اقوام شهید دستوری بود آنها را به معراج شهدا بردیم تا به عقب انتقال دهند. کمی بچه ها پکر هستند و بی حوصلگی از دست دادن این دو دوست کاملاً در چهره همه پیداست. بعد از ظهر هم خیلی کار داشتیم، مقداری هم سنگر را ترمیم کردیم. امروز واحد اطلاعات عملیات حال و هوای دیگری پیدا کرده است. برادر روشنی و برادر دلیر و برادر یزدی هم در سنگر ما هستند. شدیداً نگران برادرانی هستیم که برای شناسایی #شاخ_آمدین به عمق مواضع دشمن رفته اند و از این اتفاق هم خبری ندارند.
🔷 #شهید_دستوری متولد سال 1348 بود که در یکی از روستاهای شهرستان ساوه به دنیا آمد. بسیار معتقد به رعایت واجبات و ترک محرمات. بسیار اخلاقی. قوی و شجاع.
شهید دستوری در وصیت نامه اش نوشته بود، خداوندا، معبودا، معشوقا، تو در تمام وقت شاهد زندگی گناه آلود و نظاره گرد گناههای اعمال ناپسند این حقیر بوده ای. بار الها من می دانم که اگر نظر لطف تو به کسی نباشد در منجلاب فساد و تبهکاری آلوده خواهد شد و آن را در اعمال زشت خودش غرق خواهد کرد.
خداوندا من دنیا و چرخش جهان را از آن قدرت تو می دانم و رفتن به جبهه و جهاد و در راه تو و جنگیدن و هجرت را از نظر لطف و عنایات تو می دانم و به آن با تمام وجود افتخار می کنم.
@alvaresinchannel
#وصیت_نامه
#شهید_محمد_دستوری
اطلاعات عملیات لشگر10 سیدالشهداء(ع)
شهادت 4 آذر 1366
منطقه عملیاتی #ماووت
@alvaresinchannel
#جنگ_دقیق_با_دشمن
🔶 گزارش شناسایی مواضع دشمن به خط #شهید_سعید_عزیزی
بعضی از اسناد سال های دفاع مقدس باید امروز به نسل حاضر نشان داده شود و علاوه بر روایات معنوی و سبک زندگی رزمندگان و شهدا ، دقت آن ها در شناسایی مواضع دشمن توسط رزمندگانی که از پشت میزو نیمکت مدرسه به جبهه پا گذاشته بودند حیرت آور است....
گزارش شناسایی دو روزه #شهید_سعیدعزیزی از عمق مواضع دشمن در روزهای سخت و سرد جبهه شمالغرب گویای همه چیز است... شناسایی در منطقه کوهستانی با توجه به سردی هوا و سختی تردد و هوشیاری دشمن.... واقعا دل و جیگر میخواست...
🔷این گزارشات برگ افتخاری است از تاریخ سراسر افتخار دلاورمردان اطلاعات عملیات لشگر10 سیدالشهداء(ع)....
✅ #شهید_سعید_عزیزی در بهمن ماه سال 1366 در #عملیات_بیت_المقدس_2 در ماووت به شهادت رسید... و پیکر مطهرش در قطعه 40 گلزار شهدای تهران به خاک سپرده شد.
@alvaresinchannel
#قهرمان_شناسایی_در_عمق
دلاور مرد اطلاعات عملیات لشگر10
#شهید_سعید_عزیزی
✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿به روایت : علی سلیمانی
سعید عزیزی در شناسایی های منطقه شاخ آمدین در کردستان عراق به عمق مواضع عراقی ها رفت و بارها مواضع ارتش دشمن را به دقت و کامل شناسایی کرد و گزارش دقیقی از این شناسایی ها ارائه داد. او بهترین گزارش را می نوشت دقیق و کامل و بی کم و کاست، هنر این را داشت که دقیق بگوید و بنویسد و بفهماند که چه بوده است و چه خواهد شد.
سعید در #منطقه_ماووت و ارتفاعات #قمیش در عمق دشمن به شناسایی رفت و به صورت باورنکردنی و معجزه آسا تمام مواضع و پایگاه ها و مقرهای ارتش عراق را پشت ارتفاعات قمیش و دولبشک تا نزدیکی #کاریزه شناسایی کرد و گزارش های بی نظیر و به یاد ماندنی را نوشت. سعید عزیزی یک رفیق شفیق و بامحبتی به پهنای یک اقیانوس بود. مهربان و صمیمی و دل سوز و دوست داشتنی.
سعید عزیزی را باید در یک فرصت بسیار وسیع و صفحات گسترده مطالعه کرد و به او پرداخت و از او نوشت و از او آموخت. به دیگران آموخت او چه کسی بود و چه فداکاری و ایثاری به یادماندنی داشت.
سعید عزیزی فرزند صابر متولد 1345 مسئول گروه شناسایی اطلاعات عملیات لشکر 10 سیدالشهدا در تاریخ 29/10/1366 در 21 سالگی در منطقه عملیاتی ماووت عراق در عملیات بیت المقدس 2 به شهادت رسید
@alvaresinchannel
ستاد مرکزی راهیان نور کشور برگزار می کند:
رویداد آموزشی رسانهای مهارت ارتباط هوشمند راهیان نور (ماهر) ویژهی خادمان هنر و رسانه
با حضور اساتید برجستهی کشوری
با آموزش:
1. تولید محتوا با هوش مصنوعی
2. تولید محتوای موبایلی
3. کمپین سازی در فضای مجازی
4. روش های توزیع محتوا
5. جریان شناسی و مبانی فضای مجازی در رسانه
6. خبرنگاری و خبر نویسی هوشمند
زمان: 11 لغایت 14 آذرماه
مهلت ثبت نام: 9 آذرماه
به شرکت کنندگان در دوره پس از آزمون گواهی معتبر اعطا می گردد.
لینک ثبت نام:
https://B2n.ir/j00077
هدایت شده از آلبوم خاطرات
🔼 هیئت رزمندگان گردان حضرت امام سجاد علیهالسلام
💠 با مهمان ویژه
« 🌹 شهید گمنام »
باغ موزه دفاع مقدس استان البرز
۴ آذر ۱۴۰۳
هدایت شده از آلبوم خاطرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔼 هیئت رزمندگان گردان
حضرت امام سجاد علیهالسلام
۴ آذر ۱۴۰۳
باغ موزه دفاع مقدس
استان البرز
📢 صبح دوشنبه؛ پخش زنده سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار بسیجیان
🔹️به مناسبت هفته بسیج، صبح دوشنبه ۵ آذرماه جمع کثیری از بسیجیان سراسر کشور با حضور در حسینیه امام خمینی(ره) با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدار خواهند کرد.
✏️ سخنرانی حضرت آیتالله خامنهای در این دیدار، حوالی ساعت ۱۰:۱۵ صبح به صورت زنده و مستقیم از رسانه KHAMENEI.IR و شبکههای صدا و سیما پخش خواهد شد.
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت شانزدهم:
یک روز از سر ناچاری و فشار، پُرسان پُرسان به سراغ دفتر امام جمعه رامهرمز رفتم، چند ساعت نشستم تا توانستم امام جمعه را ببینم، از او خواستم که فقط یک اتاق به ما بدهد تا بتوانم آنجا همراه با دخترهایم با عزت زندگی کنم. حتی گفتم شوهرم کارگر شرکت نفته و حقوق میگیره و من کرایه اتاق رو میدم، امام جمعه جواب داد جنگ زدههای زیادی به اینجا اومدن و تو چادرهای هلال احمر ساکن شدن شما هم میتونید با بچه هاتون تو چادر زندگی کنید. من که نمیتوانستم چهار تا دختر را داخل چادر که در و پیکر و امنیت ندارد نگه دارم چهار تا دختر جوان چطور در چادر زندگی کنند؟ بعد از اینکه از همه ناامید شدم خودم هر روز دنبال خانه میرفتم خیلی دنبال خانه گشتم، اما جایی را پیدا نکردم. پسر عموی جعفر کنار خانه اش در وسط باغ یک خانه کوچک چوبی داشت که سقفش از چندل* بود. در تمام سقفگنجشکها و پرندهها لانه کرده بودند، خانه باغی از چوب ساخته شده بود کسی از آن خانه استفاده نمی کرد و برای همین خانه موش و عنکبوت و پرندهها شده بود. بعد از یک هفته عذاب همنشینی با فامیل نامهربان و تمسخر و اذیت نزدیکان به آن خانه رفتیم، حاضر شدیم با موش و گنجشک زندگی کنیم اما زخم زبان فامیل را نشنویم؛ البته بعد از رفتنمان به خانه باغی زخم زبانها و اذیتها چند برابر شد. از یک طرف موشها در ساک لباس ما بالا و پایین میشدند و لباسها را میخوردند از یک طرف گنجشکها روی سرمان فضله میریختند از طرفی هم فامیل به ما دهن کجی میکرد. در خانه باغی یک میز قراضه چوبی بود که ما از سر ناچاری وسایلمان را روی آن گذاشتیم.
* چندل با نام علمی Rhizophora muicromata نوعی چوب است که از آن به عنوان تیرهای چوبی برای پوشش فضاهای مختلف استفاده میشود.
ادامه دارد...
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت هفدهم:
آن خانه آشپزخانه و حمام نداشت به بازار رفتم و یک پریموس و یک بخاری نفتی فوجیکا خریدم، از درد بی جایی پریموس را داخل توالت میگذاشتم و وقتی میخواستم غذا درست کنم آن را داخل راهرو میکشیدم
هر وقت به تنگ میآمدم یک گوشه مینشستم و به یاد خانه تمیز و قشنگم در آبادان گریه میکردم. خانه ای که دور تا دورش شمشاد سبز و باغچه اش پُر از گل و سبزی بود دیوارهای رنگ روغن شده اتاقهایش مثل آینه بود و از صافی و تمیزی برق میزد. در کمتر از یک ماه، صدام زندگی من و بچه هایم را شخم زد، آواره و محتاج فامیلی شدیم که تا قبل از آن جز خدمت و محبت کاری در حقشان نکرده بودیم. زینب آرام و قرار نداشت، اما سریع با وضعیت جدید کنار آمد هیچ وقت تحمل نمی کرد که وقتش بیهوده بگذرد. او رفت و در کلاسهای قرآن و نهج البلاغه بسیج که در مسجد نزدیک محل زندگیمان بود شرکت کرد. یک کتاب نهجالبلاغه خرید اسم معلم کلاسشان آقای شاهرخی بود زینب با علاقه روی خطبههای حضرت کار میکرد. دخترهای فامیل جعفر حجاب درست و حسابی نداشتند زینب با آنها دوست شد و درباره حجاب و نماز با آنها حرف میزد مینا و مهری و شهلا هم بعد از زینب به کلاسها رفتند. مینا و مهری بیشتر به این نیت کلاس رفتند که راهی برای برگشتن به آبادان پیدا کنند. زینب از همه فعالتر و علاقهمندتر در کلاسها شرکت میکرد.
شهرام را به دبستان بردم و در کلاس سوم ثبت نامش کردم او دو، سه ماه از بقیه شاگردها عقب بود در مدرسه شهرام را تحویل نگرفتند؛ به او خیلی سخت گذشت و بعد از چند روز با گریه و زاری خانه ماند و دیگر به آن مدرسه برنگشت. همین که ما را جنگ زده یل صدا میکردند برای من و بچه هایم سخت بود بچه ها از این اسم بدشان میآمد خودم هم بدم می آمد. وقتی با این اسم ما را صدا میکردند فکر میکردم که به ما طاعونی یا وبایی میگویند، انگار که ما مریض و بدبخت بودیم و بیچاره ترین آدمهای روی زمین.
هوا سرد شده بود رختخواب نداشتیم زیر پایمان یک تکه موكت انداخته بودیم، وسطهای آذر ماه مهران یک فرش چند دست رختخواب پتو و چرخ خیاطی و مقداری خرت و پرت برای ما آورد اما مشکل ما با این چیزها حل نمیشد. مادرم در کنار ما بود و شب و روز غصه من و بچه هایم را میخورد دخترها حسابی لاغر شده بودند، آنها محیط رامهرمز را دوست نداشتند و دلتنگ آبادان بودند.
یکی از کارگرهای بیمارستان شرکت نفت به اسم آقای مالکی فامیل خیلی دور جعفر بود. خانواده مالکی در رامهرمز بودند او ماهی یک بار برای مرخصی و دیدن خانواده اش به رامهرمز میآمد. سه ماه از رفتن ما به رامهرمز میگذشت که مینا و مهری از آقای مالکی شنیدند که تعدادی از دوستهایشان مثل سعیده حمیدی و زهره آغاجری در بیمارستان شرکت مشغول امدادگری مجروحان هستند مینا برای سعیده نامه نوشت و به دست آقای مالکی داد آقای مالکی یک ماه بعد که به رامهرمز آمد جواب نامه را آورد. سعیده در نامه نوشته بود که بیمارستان به امدادگر احتیاج دارد و اینکه زهره آغاجری ترکش خمپاره خورده و مجروح شده است. بعد از رسیدن نامه سعیده مینا و مهری دوباره مثل روز اول بنای گریه و زاری گذاشتند و چند روز لب به غذا نزدند خودم ،مادرم ،زینب شهلا و حتی شهرام هم دیگر طاقت ماندن نداشتیم. شرایط زندگیمان خیلی سخت بود مادرم که رفتارهای ناپسند فامیل جعفر را شاهد بود به من گفت کبری تو چهار تا دختر داری اینجا جای تو نیست یه جایی برو که عزت دخترهات حفظ بشه... همه با هم تصمیم گرفتیم که به آبادان برگردیم.
* پریموس چراغی شبیه گاز پیک نیک بود که با نفت کار میکرد و سر و صدای زیادی داشت و در لهجه آبادانی فرمز تلفظ میشد.
ادامه دارد...
1732340694_1_3.pdf
6.8M
🔴 به مناسبت هفته بسیج؛
✅ دانلود رایگان کتاب «بسیجی شهید: به مثابه انسان آرمانی ایرانی»
◀ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، به مناسبت هفته بسیج، قابلیت دانلود رایگان کتاب «بسیجی شهید: به مثابه انسان آرمانی ایرانی» برای عموم جهت دانلود ایجاد کرده است.
#اخبار_یادمان | #گزارش_تصویری
برگزاری مراسم روایتگری تصویری با حضور مسئول محترم کمیته راویان سپاه حضرت ولیعصر(عج) خوزستان جناب آقای دکتر مومن پور از اساتید دانشگاه اهواز در بین کاروان های راهیان نور دانش آموزان انجام پذیرفت .
📍یادمان شلمچه
🗓️آبان ۱۴۰۳
•شعارسال راهیان نور•
#در_راه_فتح_قله_ایم
#ستادمرکزیراهیاننورکشور
@rahianenoor_news
Part17_خار و میخک.mp3
15.63M
📗کتاب صوتی
#خار_و_میخک
اثر یحیی سنوار
قسمت 7⃣1⃣
Part18_خار و میخک.mp3
16.02M
📗کتاب صوتی
#خار_و_میخک
اثر یحیی سنوار
قسمت 8⃣1⃣
🌱 توبه نامه شهید ۱۳ساله علیرضا محمودی پارسا:
بار خدایا از کارهایی که کردهام به تو پناه میبرم از جمله:
از این که حسد کردم…
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم…
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم….
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم….
از این که مرگ را فراموش کردم….
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم….
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم…..
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم….
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند….
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم….
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم….
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم….
🇮🇷مراسم استقبال از پیکر مطهر فرزندان حضرت زهرا(س)
🏴در ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) و هفته بسیج
⏰سه شنبه ۶ آذر/ساعت ۱۶
🔸حد فاصل سه راه رجائی شهر و میدان سپاه، کانون فرهنگی ورزشی شهید سبحانی
#خبرگزاری_بسیج_البرز
🌐 @basijalborz110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهدای گمنام چگونه شناسایی میشوند؟