به مخاطبش اهمیت میداد و او را متوجه اهمیت داشتنش میکرد
درمیان صحبتهای دوست شهید، نکته مهمی جلب توجه میکند. امیرمحمد با بیانهای مختلف از اهمیت دادن شیخ عباس به مخاطبش و کسانی که با او ارتباط داشتند صحبت میکند. میگوید شیخ عباس علاوه بر روابط عمومی بسیار گسترده، برای پایداری ارتباطها هم خیلی وقت میگذاشت. از وقت گذاشتنهای طولانی برای پاسخ دادن به سوالات گرفته، تا برنامه ریختن برای بیرون رفتن و باهم چیزی خوردن، و نیز مکرر یادکردن از دوستان در موقعیتهای ارزشمند. امیرمحمد میگوید: «اولین چتی که من و شیخ عباس در همان اوایل دوستیمان باهم داشتیم این بود که شیخ عباس یک عکس از حرم امیرالمومنین گرفته بود، برایم فرستاده بود و نوشته بود از اینجا دعاگویت هستم؛ و وقتی پرسیدم شما؟ جواب داد: بنده خدا، عباس؛ و بعد این روال پرتکرار و دوطرفه و ادامهدار شد.»
همیشه در نشست و برخاست با او به دانسته هایمان اضافه میشد
شیخ عباس برای خودش دایره المعارفی بود! این جمله را امیرمحمد میگوید و بعد ادامه میدهد: «همیشه حرف نو و حرف مفید داشت برای گفتن. یعنی همیشه در نشست و برخاست با او چیزی به دانستههایمان اضافه میشد، آن هم در جنبههای مختلف مذهبی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و جریان شناسی. اطلاعاتش هم عمیق و دقیق، با مطالعه و کارشناسی شده بود نه سطحی و برگرفته از اطلاعات وایرال شده در فضای مجازی. برای ما عجیب بود که چطور شیخ عباس آنقدر فرصت برای بدست آوردن اطلاعات گسترده و عمیق در زمینههای مختلف دارد. اطلاعاتش همیشه به روز بود. مثلا در نمایشگاه کتاب که ما باهم بودیم ایشان اطلاعاتی که در مورد افراد، کتابها و ناشرها به من میداد مفید، ارزشمند و به روز بود و این درحالی بود که من خودم آدم کتاب بازی هستم، اما باز هم حرفهای شیخ عباس برایم تازگی داشت.»
محمد امین، دوست دیگر شیخ عباس هم بانشان دادن یکی از چتهایش با شیخ عباس در دی ماه ۱۴۰۳ مصداقی در همین راستا برایمان میآورد: «یک بار به شیخ عباس پیام دادم فرض کن یک امکانی داری که موضوعی را تبیین کنی، در این صورت دست روی چه موضوعی میگذاری؟ شیخ عباس جواب فرستاد: باید فکر کنم. چیزهای مختلفی میاد تو ذهنم. ولی زمینهای که هم کمی توانش رو داشته باشم، هم خیلی بنظرم مهمه و اولویت داره، تبیین طرحهای استعماری برای منطقهی ماست، اینکه دشمن واقعیت داره. از بعد از انقلاب هم پیداش نشده، خیلی ساله برای استعمار اومده اینجا دنبال غارت. امروز طرحش چیه؟ ما کجای کاریم و باید چیکار کنیم؟ اگه نفهمیم و غفلت کنیم چه میشه؛ و بعد هم گلوبالیسم یا همون جهانی سازی. اون هم جزء مسائلیه که تو ذهنم برای تبیینش انگیزه دارم؛ که مستکبر چطور از طریق گلوبالیسم همه رو میخواد ببلعه.»
رزق شهادتی که به وقتش رسید
دوستان شهید رشید میگویند مدتی بود که شیخ عباس مقید شده بود تا جای ممکن شبهای جمعه به زیارت شاه عبدالعظیم برود. آن شب جمعه واقعه هم، شب از نیمه گذشته بود که دوستانش راهی شاه عبدالعظیم میشوند، اما شیخ عباس برخلاف وقتهای دیگر فقط التماس دعا میگوید و همراهشان نمیشود. بعد هم میرود پیش بچههای هیئت که در آشپزخانه هیئت مشغول تدارک مقدمات غذای نذری عید غدیر بودند، دقایقی قبل از اولین اصابتهای رژیم صهیونیستی، به دوستان هیئتی اش میگوید من خیلی خستهام، میروم خانه کمی استراحت میکنم و بعد از نمازصبح برمیگردم پیش شما. اما همین چند دقیقه حضور او در خانهشان کافی بود تا امین عباس رشید بشود شهید امین عباس رشید فرزند شهید سرلشکر غلامعلی رشید. آن شب همه چیز دست به دست هم داده بود برای یک عروج پدر و پسری فراموش نشدنی.