eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
283 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.1هزار ویدیو
328 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۳۷ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 طبق دستور رحیم صفوی و غلام‌پور، بنا شد یک عملیات مشترک بین ما و لشکر ۹۲ در منطقه پادگان حمید و پیچ کوشک، علیه عراقی ها انجام شود. حدود دو گردان نیرو از تیپ ۸۵ را آماده عملیات کردیم. نقطه تجمع نیروهای ما چهارراه جفیر بود. ساعت حدود نه شب نیروها به فرماندهی بهنام شهبازی آماده حرکت شدند. این نیروها روی جاده جفیر به پادگان حمید در مسافتی نزدیک به دو کیلومتر گسترش پیدا کردند و کمی هم به طرف جنوب پیشروی داشتند اما دشمن قبل از رسیدن نیروهای ما عقب نشینی کرده بود. این قضیه در دو شب تکرار شد و در هر دو شب دشمن عقب نشینی کرد. روز با ادوات زرهی جلو می آمد و از آنجا که می‌دانست رزمندگان اسلام در عملیات شبانه و زدن ادوات زرهی با آرپی جی ۷ تبحر دارند، قبل از تاریک شدن هوا، عقب نشینی می‌کرد. زمانی که دشمن در مقابل پیچ کوشک و اطراف پادگان حمید مستقر شده بود. یگان ضدزره ۲۰۱ ائمه تلفات زیادی به ادوات زرهی دشمن وارد آورد. یک روز برای کاری به قرارگاه فرماندهی کل رفتم. قرارگاه در حدود ده کیلومتری شمال پادگان حمید بود خدمت محسن رضایی رفتم تا صحبتی با ایشان داشته باشم مشغول صحبت کردن با بی سیم و تلفن بود. متوجه شدم ناراحت است مرتب با بیسیم یا تلفن صحبت میکرد و دستور میداد. پرسیدم: «برادر محسن چه شده است؟ آهی کشید و گفت: «منافقین شهر کرند را تصرف کرده اند و با ادوات زرهی تا اسلام آباد جلو آمده اند. هنوز نیروی زیادی در مقابل آنها نداریم. ممکن است جلوتر هم بیایند! آقا محسن خیلی ناراحت بود. دیگر حرفی نزدم و از کاری که داشتم صرف نظر کردم. آن روزها همه تحت فشار بودیم.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد
امروز سالگرد شهادت، بدست غرب گرایان، بابیان و بهائیان است. جلال آل احمد: «من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمي مي‌دانم که به علامت استيلاي غرب‌زدگي،پس از 200 سال کشمکش بر بام سراي اين مملکت افراشته شد.» پ.ن: دراین فاجعه،پلوی سفارت انگلیس یکی از عوامل بود! 🗣روح الله 🌷نورالشهداء🌷 https://eitaa.com/joinchat/3110863002C487adfb92f
🍂 عملیات مرصاد ۵ ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔸 ستون متجاوزان با تیراندازی پیوسته و با پیشروی خطی، پس از گذشتن از اسلام آباد به گردنه حسن‌آباد رسید که چند نفر سپاهی با آن ها درگیر شدند. منافقین آن‌ها را به رگبار بستند، اما یک نفرشان زنده ماند. این رزمنده در راه برگشت، سه اتوبوس از نیروهای لشکر ۹ بدر را می‌بیند و ماجرا را تعریف می‌کند. به این ترتیب رزمنده های عراقی مخالف صدام نخستین گروهی بودند که با منافقین درگیر شدند. در ادامه مسیر، نیروهای مردمی پراکنده و یگان‌ها نیز با دشمن درگیر شدند. منافقین، خوشحال از پیشروی‌‌های مقدماتی، شتاب زده راهی کرمانشاه می شدند. رادیو مجاهدین با ارسال پیام از مردم، خواست که زمینه را برای ورود آن‌ها آماده و جذبشان شوند. منافقین فاصله تنگه پاتاق تا چهارزبر (۳۴ کیلومتری کرمانشاه) را تا غروب همان روز طی کردند. در این تنگه به خط پدافندی لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) و دیگر نیروهای مردمی برخوردند. این خط پدافندی از بامداد ۴ مرداد ۱۳۶۷ سرآغاز مقاومت و درگیری سازمان یافته با دشمن شد. آرایش نظامی رزمندگان اسلام در  برابر منافقین پس از بستن راه پیشروی نیروهای منافقین در تنگه چهارزبر، قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا (ص) با هدف سرکوب و انهدام دشمن اقدام به طراحی و سازماندهی فوری یگان‌های رزم کرد. هوانیروز و نیروی هوایی ارتش نیز بیش‌ترین توانمندی خود را برای پشتیبانی خودی و بمباران ستون های نیروی دشمن به کار گرفتند.
🔹 ▪️ویژه خادمین شهدا برادر و خواهر استان البرز 🔺بازه های خادمی قرارگاه اسکان استانی راهیان نور غرب و شمالغرب(استانهای سنندج و کرمانشاه) 🍃خادمینی که آمادگی اعزام دارند در صفحه شخصی سامانه کوله بار بازه ای را که امکان حضور دارند را انتخاب نمایند. بازه اول: ۱۴۰۲/۰۵/۱۱ الی ۱۴۰۲/۰۵/۲۱ بازه دوم: ۱۴۰۲/۰۵/۲۰ الی ۱۴۰۲/۰۵/۳۰ شرایط: ✅ویژه سنین ۱۵ سال کامل و ۱۵سال به بالا ✅ظرفیت هر دوره محدود ✅اطلاعات بیشتر آیدی زیر در پیام رسان ایتا @bisimchi67 💢کمیته مرکزی خادمین شهدا استان البرز https://eitaa.com/khademin_alborz
26.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷تا شهادت در جهادیم 👌🌱 این پیام انصار حسین است تا شهادت در جهادیم سر به فرمان خط امامم خون شهیدان دهد پیامم می رسد بویی خوش بر مشامم از شهید حق آید مدامم تا شهادت در جهادیم... بسیار دیدنی و شنیدنی ، تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید.
نماز میرزاجوادآقاتهرانی ایشان جبهه زیاد تشریف می‌آوردند، شبی که برای سخنرانی به تیپ امام جواد (ع) آمده بودند؛ موقع نماز که شد، قبول نمی‌کردند امام جماعت باشند، خیلی اصرار کردیم که دلمان می‌خواهد یک نماز به امامت شما بخوانیم اما قبول نمی‌کردند. شهیدبرونسی عرض کرد: حاج آقا جلو بایستید، ایشان فرموند: اگر شما دستور دهید ، می روم، شهید برونسی گفت: من کوچک‌تر از آنم که دستور بدهم، از شما خواهش می‌کنم. فرمودند: نه خواهش شما را نمی‌پذیرم. بچه‌ها به برونسی گفتند بگو دستور می‌دهم تا ما به آرزویمان برسیم، شهید برونسی به ناچار با خنده گفت: حاج آقا دستور می‌دهم شما بایستید جلو! میرزا جواد آقا فرمودند: چشم فرمانده عزیزم! نماز با سوز و حال عجیبی همراه با اشک خوانده شد. بعد از نماز با چشمان اشک‌آلود خطاب به شهید برونسی فرمودند: مرا فراموش نکنی! جواد را فراموش نکنی! شهید برونسی ایشان را در آغوش گرفت و گفت: حاج آقا شما کجا و ما کجا؟ شما باید به فکر ما باشید و ما را فراموش نکنید! میرزا متواضعانه فرمودند: تعارفات را کنار بگذارید، فقط من این خواهش را دارم که جواد یادتان نرود؟! حتما مرا شفاعت کن. @Afsaran_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۳۷ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 یک روز برادر رحیم صفوی مرا خواست و دستور داد: «از امروز مسئولیت پیچ کوشک و همین طور تنگه چزابه با شماست!» به ایشان گفتم: «برای این دو منطقه نیرو نداریم» گفت: «از بچه های اهواز و سوسنگرد استفاده کنید.» رحیم صفوی آن روز بسیار عصبانی بود. احمد غلام پور هم حضور داشت. آن ها برای من خیلی عزیز بودند. من از اینکه در این وضعیت حساس با آنها چانه بزنم خجالت می‌کشیدم. اما کار دشواری را از من خواسته بودند. البته آن روز عراقی ها از پیچ کوشک عقب نشینی کرده و از منطقه طلائیه هم عقب رفته بودند. ما بلافاصله جلسه ای با لشکر ۹۲ زرهی اهواز تشکیل دادیم. قرار شد این لشکر از جاده سیدالشهدا(ع) بر روی سیل بند شرقی هور تا پاسگاه طلائیه و از آنجا تا حدود سه کیلومتر مانده به پیچ کوشک مستقر شود، ما هم مسئولیت پدافند از پیچ کوشک و چپ و راست آن را به عهده بگیریم و از شمال جاده سیدالشهدا (ع) تا بستان و جاده چزابه نیز به عهده ما باشد. روز بعد با عباس صمدی تماس گرفتم و از ایشان خواستم بچه‌های سپاه اهواز را جمع کند تا با آنها صحبت کنیم. حدود ساعت دوی ظهر بود که به اتفاق صمدی به سپاه اهواز رفتم. ابتدا از او خواستم صحبت کند. صمدی در رابطه با بسیج نیرو تجربه خوبی داشت. ‌بچه های سپاه و بسیج هم ایشان را قبول داشتند. بعد از او من صحبت کردم. صحبت من درددل بود. به بچه ها گفتم: «فرماندهی کل، دفاع از کوشک و تنگه چزابه را از ما خواسته است. می‌دانید عراق از ابتدای جنگ تا الان دو بار از پیچ کوشک عبور کرده و به طرف اهواز آمده است. یک‌بار در ابتدای جنگ و یک بار در چند روز گذشته. امروز می‌خواهم به یکدیگر قول بدهیم و عهد کنیم که نگذاریم برای بار سوم عراق از پیچ کوشک عبور کند، مگر اینکه از روی پیکرهای ما رد شود. از آنجا که این صحبت‌ها با سوز و از ته دل بود، بچه ها شوری پیدا و اعلام آمادگی کردند. روز بعد دو گردان از لشکر ۷ ولیعصر (عج) در منطقه مستقر شدند. به منطقه رفتم. با کمک برادران اطلاعات - عملیات، یک قرارگاه تاکتیکی جدید در کنار جاده اهواز - خرمشهر ، در حدود ده کیلومتری جنوب پادگان حمید واقع بود.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد