eitaa logo
🌹انجمن ادبی اهل قلم اصفهان🌹
390 دنبال‌کننده
626 عکس
29 ویدیو
15 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تاریخ می داند شکوه ماه ایران را زیبا نوشته قصه ی بانوی خوبان را مولا عروس آورده از دربار ساسانی بانوی با حجب و حیای خاک ایران را آیینه ی بختش شده روشن تر از خورشید چون با حسین بن علی بسته است پیمان را ایمان به قلب شهربانو راه وا کرده از بس که او دیده کرامات فراوان را با گفتن ذکر شهادت از همان اول تعبیر کرده نام اسلام و مسلمان را با دیدن یاسین و حمد و کوثر و والفجر آیه به آیه خوب فهمید ه است قرآن را حالا خدا داده به او گنجینه ای از نور سجاد ، زین العابدین دریای عرفان را در مکتب مولا ی خود با عفت و ایمان او عاشقانه زنده کرده نام ایران را @jafaribnalreza
به گرمی غنچه‌ها را می‌نوازد مثل فرزندش یقین از نور و باران آفرید او را خداوندش هوای خانه پاکیزه‌ست در این شهر آلوده هوای خانه را پاکیزه کرده دود اسپندش کبوتر‌هایی از نخ، جان گرفته با گره‌هایش گلیمی بافته از آسمان دست هنرمندش خدایا کاش مادر بی‌خبر از دردهایم بود که با هر اتفاق تلخ، بالا می‌رود قندش دوباره پنجره یخ‌بسته، میکوبد به در طوفان خزان پشتِ در است و همچنان سبز است لبخندش صداقت را نشانم داده از آیینه‌ها بهتر که قولش قول و حرفش حرف و سوگند‌ست سوگندش گذشت از اشتباهاتم، شبیه جویبار از سنگ اگر گاهی نبود اخلاق و رفتارم خوشایندش به من گفته: مبادا بعد مرگ از خواب برخیزی به یاد چشم خواب‌آلود من مانده‌ست این پندش @jafaribnalreza
زنم که آینه‌گی، حسن انتخاب من است زبان مادری‌ام، شعر بی‌نقاب من است به لمس شاپرکی تازه می‌شود جانم خمیدن قد گلبوته‌ای عذاب من است همین تبسم آرام، چای عطرآگین، همین نشاندن گل، کار پر ثواب من است همین حضور، همین از نفس نیفتادن، به روز واقعه معنای انقلاب من است سوال می‌کنی از حاصل صبوری‌هام و خنده‌های خوش کودکم جواب من است گهی معلمم و گاه قصه‌پردازم و خانه محمل پرواز حس ناب من است منم که دیده به فردای روشنی دارم و چشم کودک من سوی آفتاب من است منم که می‌شکفم در زلال پاکی‌ها که خار چشم همه دشمنان حجاب من است @jafaribnalreza
هدایت شده از آیه های چشمانت
آنجا که گلویم از رسائی خالی است بگذار سکوت حرف تلخم باشد @mohammadrezakakaei
🎼 کارگاه « ترانه‌، باید ها و نباید ها» 🔷 با حضور قاسم صرافان 🕑 زمان: پنجشنبه ۱۷ اسفند ماه / ساعت ۱۴ 💠 مکان: خیابان استانداری/ گذر سعدی/ عمارت تاریخی سعدی
عرض سلام و احترام؛ یکهزار و چهارمین جلسه انجمن ادبی اهل قلم هم با تمام فراز و نشیب هایش گذشت، جلسه ای که اصلا قرار نبود در سالن برگزار شود ولی به لطف استقبال عزیزان جان و دوستان ارزشمندم و صد البته کمی چاشنی شانس به یک نشست در سالن اجتماعات مجموعه صائب بدل گردید.شاید اگر نبود تلاشهای دوستان عزیزی چون خانم اعظم رضایی و خانم شهره جانقربان و مینا وزیری در فضای حقیقی و خانم اکرم فتحیان در فضای مجازی به این زیبایی رقم نمی خورد.در اینجا جای دارد ضمن تشکر از این عزیزان از درگاه الهی سلامتی و عزت روزافزون را برایشان مسئلت نمایم.یکهزار نشست ادبی آنهم در طول ۲۴ سال، نزدیک به ربع قرن سخت است و طاقت فرسا و طی این مسیر میسر نمی شد مگر به لطف همراهی اعضای انجمن و دوستان خوبم چه در کادر اجرایی انجمن و چه آقای دکتر شایان عزیز که برادرانه کنارم ایستاد و در سخت ترین شرایط و گاهی بدون حضور من سکان هدایت انجمن را به شایستگی در دست گرفت.امروز به تنها چیزی که فکر می کنم لطف الهی و همراهی ارزشمند شما عزیزان است که خستگی سالها دویدن را از تنم بیرون می کند و تحمل نیش و کنایه ها و دشمنی ها و کینه توزی ها را برایم آسان.زنده باشید و پاینده.کاکایی
چون وانمی کنی گره ای خود گره مباش...دسته گل شهرداری منطقه یک اصفهان و کاشت گل روی سنگ قبری که قرار بود روزی پر آب شود برای رفع تشنگی پرندگان؟!!!
تقویم 1403 اهل قلم اصفهان (1).pdf
حجم: 29.61M
سلام، فایل چاپ تقویم 1403 تقدیم به عزیزانی که تمایل به چاپ دارندانجمن ادبی اهل قلم اصفهان طراح : احسان اهورا امید به سالی لبریز از عشق و امید و لبخند و سلامت برای همه شما عزیزان
هدایت شده از آ ایزدی
هدایت شده از شعر معاصر
تا بیفتد روسریت از سر، مشقت می کشند بادها الحق والانصاف زحمت می کشند بس که هرجا بر سرت دعواست حتی شانه ها انتظار تار موی ات را به نوبت می کشند چشم تو... ابروی تو... یاللعجب این روزها مست ها را هم به محرابِ عبادت می کشند جای هر روزی که بی تو در دلم زخمی نشست رسمِ زندان است... بر دیوار آن، خط می کشند میوه می چینم، برایم برگ ها را پس بزن دست هایم پشتِ پیراهن خجالت می کشند بس که در عین ریا، "مردم فریب" اند آخرش چشم هایت را به دنیای سیاست می کشند پس مواظب باش وقتی عابرانِ سر به زیر با زبانِ بی زبانی از تو منت می کشند مردمِ چشمم به خـون از دولتِ عشق ات نشست هرچه مردم می کشند از دستِ دولت می کشند @sher_moaser
هدایت شده از شعر معاصر
کسی که چشم تورامستی کهن آموخت نوشته های مراهم غزل شدن آموخت اگرچه برلب تو جای حرف هم نگذاشت ولی به وصفش من را هزار فن آموخت کسی که برلب شیرین شکرودیعه نهاد قرار و صبر و تحمل به کوهکن آموخت کمی به ابروی توقوس دادوبعدازآن به قامت من بیدل کمان شدن آموخت نگاه گرم مرا برد سمت باغ تنت تن توراسپس ازبرگ پیرهن آموخت قراربودکه با آن مراحقیرکند تورابرای نگفتن لب ودهن آموخت @sher_moaser