هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بشینید توخونه😳😄😜
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅
@jannatolmahdi313
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅
🔘 داستان کوتاه
"کرامت امام رضا در حق دزد"
تو "تبریز" و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن "پا بوس امام رضا" علیه السلام.
رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم باخودت بیار.
"ابراهیم جیب بر کی بود؟!"
از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می کرد!
حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با "خودت بیارش مشهد!"
رئیس کاروان با خودش گفت:
خواب که "معتبر" نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو "کاروان" نمیمونه همه "استعفا" میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال!
اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره "دنبال ابراهیم."
رفت "سراغشو" بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی "نشونت" میده.
بالاخره پیداش کرد!
گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟
(ولی جریان خوابو بهش نگفت)
ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین ۵۰ تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه "پیرزن دزدیدم! "
رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من "پولتم میدم."
فقط به این شرط که حین سفر "متعرض" کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، "آزادی!"
ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول "کاسب" شیم.
کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن "دزدای سر گردنه" به اتوبوس "حمله کردن" و "جیب" همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو "خالی کردن" و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن!
اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت؛ از شما چقدر "پول دزدیدن" و بهشون میداد!
رئیس گفت:
"ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!"
ابراهیم خندید و گفت:
وقتی "سر دسته دزدا" داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو "خالی کردم" و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد!
همه "خوشحال" بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت:
"ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟"
چون "حضرت به من فرمودن،"
حالا فهمیدم "حکمت" اومدن تو چی بوده؟
ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت:
یعنی "حضرت" هنوز به من "توجه" داره؟
از همونجا "گریه کنان" تا "مشهد" اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با "تلاش و کار حلال،" پولایی رو که قبلا "دزدیده بود"" میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید."
و در آخر هم در مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت خدا رفت...
مشهد...
روبروی ایوان طلا...
خیره به گنبد طلا...
اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي....
امام رضا علیه السلام:
۱-شایسته است که انسان پس از تعقیبات نماز صبح ،پنجاه آیه قرآن بخواند.
۲-هرکس برای نمازش اذان و اقامه بگوید؛ دو صف از ملائکه پشت سر او به نماز می ایستند.
۳-نزدیکترین حالت بنده به خداوند حالت سجده است.
۴-ملعون است،ملعون،کسی که برادر دینی اش را فریب دهد.
۵-ملعون است،ملعون،کسی که براى برادر دینیاش خیرخواهی نکند.
۶-ملعون است،ملعون،کسی که از برادر دینی اش غیبت کند.
۷-گناهان کوچک جاده هایی هستند که در آخر به گناهان کبیره منتهی می شوند.
۸-هرمومنی که به بلایی مبتلا شودوبرآن صبر کند برایش پاداش هزارشهید است.
بر جمال نورانی امام رئوف حضرت #علی_بن_موسی_الرضا صلوات!
#کانال_کشکول_قرآنی
@q_tafsir
🕌#با_علی_بن_موسی_الرضا_علیه_السلام🕌
#قسمت_۸
🕌☀️۳_با این همه علی بن موسی الرضا فقط بدین شرط ولیعهدی را پذیرفت که در هیچ یک از #شئون_حکومت دخالت نکند وبه #جنگ و_صلح و_عزل و_نصب و_تدبیر _امور نپردازد و مامون که فکر میکرد فعلاً در شروع کار این شرط
قابل تحمل است و بعد ها به تدریج می توان امام را به صحنه فعالیتهای خلافتی کشانید این شرط را از آن حضرت قبول کرد . روشن است ست که با تحقق این شرط نقشه مامون نقش بر آب میشد بیشترین هدف های او نابرآورده می گشت.
امام در همان حال نام ولیعهد داشت و قهرا از امکانات دستگاه خلافت نیز برخوردار می بود چهره ای به خود میگرفت که گویی با دستگاه خلافت#مخالف و به آن #معترض است نه امری نه، نهی ای، نه تصدی مسئولیتی،نه قبول شغلی ،نه دفاعی از حکومت حکومت و طبعاً نه هیچگونه توجیهی برای کارهای آن دستگاه .روشن است که عضوی در دستگاه حکومت که چنین با اختیار و اراده خود، از همه مسئولیت ها کناره می گیرد نمیتواند نسبت به آن دستگاه#صمیمی و#طرفدار باشد مامون به خوبی این نقیصه را حس می کرد و لذا پس از آنکه کار ولیعهدی انجام گرفت بارها در صدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلی با لطایف الحیل به مشاغل خلافتی بکشاند سیاست مبارزه منفی امام را نقض کند .اما هر دفعه امام هوشیارانه نقشه او را خنثی می کرد .یک نمونه همان است که معمر بن خلاد از خود امام هشتم نقل می کند که مامون به امام میگوید اگر ممکن است به کسانی که از او حرف شنوی دارند در باب مناطقی که اوضاع آن پریشان است چیزی بنویسد و امام استنکاف میکند و قرار قبلی که همان عدم دخالت مطلق است را به یادش می آورد .نمونه بسیار مهم و جالب دیگر ماجرای # نماز _عید است که مامون به این بهانه که مردم *قدرتو را بشناسند و دل های آنان آرام بگیرد* امام را به #امامت_ نماز_ عید دعوت میکند امام استنکاف میکند و پس از اینکه مامون اصراررا به نهایت می رساند امام به این شرط قبول میکند که نماز را به #شیوه_ پیغمبر وعلی بن ابی طالب به جا آورد امام از این فرصت بهره می گیرد که مامون را از اصرار خود پشیمان می سازد و امام را از نیمه راه نماز برمی گرداند یعنی به ناچار ضربه دیگری و ظاهر ریاکارانه دستگاه خود وارد می سازد. .....📚برگرفته از کتاب انسان ۲۵۰ ساله بیانات مقام معظم رهبری
🌹از امام رضا(علیه السّلام) سوال شد. بهترين بندگان خدا چه کسانی هستند فرمودند:
کسانی هستند که وقتی کارهای نيک انجام
می دهند، خوشحال می شوند، و زمانی که کارهای بد انجام می دهند، طلب مغفرت می کنند، و زمانی که به آنها نعمتی عطا می شود، شکرگزارند، و هنگامی که گرفتار می شوند، صبر می کنند، و زمانی که خشمگین می شوند، عفو می کنند.
#تحف_العقول؛ صفحه۳۳٢
🍃🌸@atreeman🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خادمان رضا، سربلندان جهان
🔺 خاطرهی جالب و شنیدنی «رشید بن عیسی» سیاستمدار برجسته الجزایری و کارشناس یونسکو از یک فرماندهی سپاه که در حال خادمی در حرم امام رضا (ع) بود و نخواست نامش فاش شود ...
✅ به افسران بپیوندید
@Afsaran_ir
چرا امام رضا (ع) را قبله هفتم می نامند؟
✍ در کتاب جنان الخلود که نویسنده آن از علمای برجسته به شمار می رود، آمده است: حضرت علی بن موسی الرضا (ع) را بدین لحاظ قبله هفتم می گویند که مردم در روی زمین به هفت موضع توجه دارند یا هفت موضع از زمین قبله گاه مسلمین است.
🔹مکه معظمه، مدینه طیبه، نجف اشراف، کربلای معلی، مقابر قریش یعنی قبور کاظمین علیهماالسلام، سامرا و شهر مقدس مشهد علی بن موسی الرضا (ع). بدین جهت است که آن بزرگورار را قبله هفتم می گویند.
✅ نکته آنکه شاید ثواب زیارت امام رضا (ع) مساوی با این هفت موضع باشد زیرا شیعیانی که امام رضا (ع) را به عنوان امام قبول دارند امامتشان کامل است برای اینکه از امام رضا (ع) به بعد هیچ فرقه ای به وجود نیامده است.
🔹 درباره این صفت حضرت رضا (ع) یعنی قبله هفتم بودن ایشان حجت الاسلام فاضل بسطامی در «تحفه الرضویه» نقل می کند: روزی حضرت موسی بن جعفر (ع) در برابر فرزندان هنگام نماز فرمودند: «فرزندم علی بایستی برای اقامه نماز جماعت باشد تا من به او اقتدا کنم.»
🔹امام موسی بن جعفر (ع) می خواستند به فرزندان و خویشان بفهمانند که امام بعد از آن حضرت (ع) علی بن موسی (ع) است و حضرت رضا (ع) امام جماعت شدند و از انجا حضرت (ع) را ملقب به قبله هفتم (یعنی قبله امام هفتم (ع)) بازگو می کردند.
#احادیث 👇
http://Eitaa.com/ahadith
♻️ #نشر_حداکثری ♻️
🔹 امام رضا (ع) فرمودند:
🍃 هرگاه می خواهی دعایت به عرش برسد و مستجاب گردد ، اول در حق پدر و مادرت دعا کن.
📖بحار الانوار ج 61 ص 381
#احادیث 👇
http://Eitaa.com/ahadith
♻️در #نشر احادیث سهیم باشید♻️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺خاطره منتشر نشده رهبر انقلاب درباره کرامت #امام_رضا علیه السلام از زبان حجت الاسلام مروی تولیت آستان قدس رضوی👆 #دهه_کرامت میلاد #امام_رضا علیه السلام مبارک باد🌸
💠 @Sepahiy.. اخبار سپاه پاسداران
Voice 200_sd-1.m4a
21.12M
✅ عظمت مقام امام رضا علیه السلام
🔊حجت الاسلام والمسلمین حاجتی
https://eitaa.com/Hajati
#بی_توهرگز
#شهیدسیدطاهاایمانی
#قسمت_سی_و_هفتم:بیت المال
احدی حریف من نبود ... گفتم یا مرگ یا علی ... به هر قیمتی باید برم جلو ... دیگه عقلم کار نمی کرد ... با مجوز بیمارستان صحرایی خودم رو رسوندم اونجا ... اما اجازه ندادن جلوتر برم ...
دو هفته از رسیدنم می گذشت ... هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن ...
آتیش روی خط سنگین شده بود ... جاده هم زیر آتیش ... به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه ... توپخونه خودی هم حریف نمی شد...
حدس زده بودن کار یه دیدبانه و داره گرا میده ... چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن ... علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن ... بدون پشتیبانی گیر کرده بودن... ارتباط بی سیم هم قطع شده بود ...
دو روز تحمل کردم ... دیگه نمی تونستم ... اگر زنده پرتم می کردن وسط آتیش، تحملش برام راحت تر بود ... ذکرم شده بود ... علی علی ... خواب و خوراک نداشتم ... طاقتم طاق شد ... رفتم کلید آمبولانس رو برداشتم ...
یکی از بچه های سپاه فهمید ... دوید دنبالم ...
- خواهر ... خواهر ...
جواب ندادم ...
- پرستار ... با توئم پرستار ...
دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه ... با عصبانیت داد زد ...
- کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟ ... فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟ ...
رسما قاطی کردم ...
- آره ... دارن حلوا پخش می کنن ... حلوای شهدا رو ... به اون که نرسیدم ... می خوام برم حلوا خورون مجروح ها ...
- فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ ... توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و ... جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست... بغض گلوش رو گرفت ... به جاده نرسیده می زننت ... این ماشین هم بیت الماله ... زیر این آتیش نمیشه رفت ... ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن ...
- بیت المال ... اون بچه های تکه تکه شده ان ... من هم ملک نیستم ... من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن ...
و پام رو گذاشتم روی گاز ... دیگه هیچی برام مهم نبود ... حتی جون خودم ...
#بی_توهرگز
#شهیدسیدطاهاایمانی
#قسمت_سی_و_هشت:و اجعلنا
و جعلنا خوندم ... پام تا ته روی پدال گاز بود ... ویراژ میدادم و می رفتم ...
حق با اون بود ... جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته... بدن های سوخته و تکه تکه شده ... آتیش دشمن وحشتناک بود ... چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود ...
تازه منظورش رو می فهمیدم ... وقتی گفت ... دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن ... واضح گرا می دادن... آتیش خیلی دقیق بود ...
باورم نمی شد ... توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو ...
تا چشم کار می کرد ... شهید بود و شهید ... بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن ... با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم ... دیگه هیچی نمی فهمیدم ... صدای سوت خمپاره ها رو نمی شنیدم ... دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن ...
چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم ... بین جنازه شهدا دنبال علی خودم می گشتم ...
غرق در خون ... تکه تکه و پاره پاره ... بعضی ها بی دست... بی پا ... بی سر ... بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده ... هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود ... تعبیر خوابم رو به چشم می دیدم ...
بالاخره پیداش کردم ... به سینه افتاده بود روی خاک ... چرخوندمش ... هنوز زنده بود ... به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد ... سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون ... از بینی و دهنش، خون می جوشید ... با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید ...
چشمش که بهم افتاد ... لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد ... با اون شرایط ... هنوز می خندید ...
زمان برای من متوقف شده بود ...
سرش رو چرخوند ... چشم هاش پر از اشک شد ... محو تصویری که من نمی دیدم ... لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد ... آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم ... پرش های سینه اش آرام تر می شد ... آرام آرام ... آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش ... خوابیده بود ...
پ.ن: برای شادی ارواح مطهر شهدا ... علی الخصوص شهدای گمنام ... و شادی ارواح مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظار بازگشت پاره های وجودشان ... سوختند و چشم از دنیا بستند ... صلوات ...
ان شاء الله به حرمت صلوات ... ادامه دهنده راه شهدا باشیم ... نه سربار اسلام ..
سلامتی آقا امام زمان عج و سلامتی رهبر عزیزم
سید علی خامنه ای و شفای بیماران و دفع بلا از
مسلمین بخصوص شیعیان علی ابن ابیطالب صلوات بر محمد ص و آل محمد
🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆
🌸🍃 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🍃 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🍃 🌸
🗓 امروز شنبه
صدمرتبه یا رب العالمین
۱۴ تیر ۱۳۹۹
۱۲ ذی القعده ۱۴۴۱
۴ جولای ۲۰۲۰
صبح شنبه همهء دلاوران عزیز انجمن راویان دفاع مقدس بخیرو ختم بشهادت ان شاالله .تولد امام رضا ع بر شما مبارک🌷
🌷⛅️《دعای عصر غیبت》⛅️🌷
✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود
#خطر_واقعی_هلاکت_درآخرالزمان
#دعای_عصر_غیبت
🌹زراره مي گويد به #امام_صادق عليه السلام عرض کردم قربانت گردم، اگر من زمان غيبت ولي عصر را درک کردم چه عملي انجام دهم؟
🌹حضرت فرمودند مداومت کن بر اين دعا
🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
📚 اصول کافي،ج1،ص337
💎 دعای غریق 💎
♡دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان♡
🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅
🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺
🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅
《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
🌷انجمن راویان دفاع مقدس کاشان👇🇮🇷
••※[🌷∷∷※∷∷🌷]※••
@anjomaneravian
••※[🌷∷∷※∷∷🌷]※••
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄
➣
📜 #یڪـــآیــهقـــــرآن
اگر خدا را #وامى نيڪو دهيد آن
را براى شما دو چندان مى گرداند
و بر شما مى بخــشايد و خداست
ڪه ســـپاس پـذير بـــردبار است.
📓سوره مبارڪه التغابن آیه ۱۷
♥️ #امام_رضا (ع) فرمودند:
🌴 مَن فَرَّجَ عن مُؤمِنٍ فَرَّجَ اللّهُ عن قَلبِهِ يَومَ القِيامَةِ
🍃 هر كه غم و نگرانى مؤمنى را بزدايد، خداوند در روز قيامت گره غم از دل او بگشايد.
📖 ميزان الحكمه، ج5، ص280
#سخن_رهبری
👤رهبر انقلاب :
🔺یک افسر عالی رتبه حزب اللهی نزد من آمد و از بس مقدس مآب بود. بادمپایی پیش من حاضر شد. به او گفتم اگر بعد از این تو را این طوری دیدم، راهت نمیدهم؛ برو! دفعه دیگرکه آمد دیدم، پوتین مرتبی به پا کرده است. بعضی ها حزب اللهی گری را باشل و ول بودن و بی نظمی اشتباه میگیرند؛ رئیس حزب اللهی های تاریخ، امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «و نظم امركم»؛ نظم چیست؟ همان آیینی است که از هرکسی
خواسته اند. باید آن نظم را رعایت کنید
🇮🇷 با دیده بان ولایت #بروز باشید👇
🆔 @didebann
💠روزی پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) برای اقامه نماز عصر از منزل خارج شد. در کوچههای مدینه کودکان وقتی حضرت را مشاهده کردند دست از بازی کشیدند و به دور آن حضرت حلقه زدند و به هوا میپریدند و میگفتند: شتر من باش! پیامبر(صلوات الله علیه و آله) هم یکی یکی آنها را روی کول خود میگذاشت. اصحاب حضرت که در مسجد به انتظار نشسته بودند وقتی با تأخیر حضرت مواجه شدند نگران شدند. بلال از مسجد خارج شد تا ببیند چه اتفاقی باعث تأخیر پیامبر(صلوات الله علیه و آله) شده است.
.
◾همین که بلال در راه با این جریان مواجه شد، به کودکان اعتراض کرد و خواست کودکان را از اطراف پیامبر دور سازد و آن حضرت را از دست آنان نجات دهد، ولی پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) با اشاره او را از این کار بازداشت و آرام به او فرمود: به منزل برو ببین چیزی پیدا میکنی برای اینها بیاوری.
.
◾بلال به منزل پیامبر(صلوات الله علیه و آله) رفت و هشت گردو یافت و آنها را نزد پیامبر(ص) آورد. پیامبر گردوها را در دست گرفت و خطاب به کودکان فرمود: آیا شتر خود را به این گردوها میفروشید؟ کودکان به این معامله رضایت دادند و با خوشحالی حضرت را رها کردند. پیامبر نیز عازم مسجد شد و فرمود: خدا رحمت کند برادرم یوسف را که او را به چند درهم فروختند و مرا نیز به هشت گردو.
.
📚منبع:
عوفی بخاری، سدید الدین محمد، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، باب دوم از قسم دوم، ص 30، تهران، دانشگاه تهران(مؤسسه چاپ و انتشارات)، چاپ اول، 1371ش.