eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
471 دنبال‌کننده
28هزار عکس
29.5هزار ویدیو
103 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدا به این بود که می گفتند حیف است این چشم ها خرج غیر از مهدی فاطمه بشود.... دختر دانشجو سوال می پرسد از استادش (شهید دیالمه)، شهید دیالمه سرش را پایین می اندازد و جواب می دهد. دختر دانشجو عصبانی می شود و می گوید: مگر تو استاد ما نیستی؟! چرا نگاهم نمی کنی؟! شهید دیالمه گفت: 👈اگر به تو نگاه کنم ، اونی که باید نگاهم کند، دیگه نگاهم نمی کنه. سالروزولادت @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔به مناسبت ۴ اردیبهشت، زادروز شهید دکتر عبدالحمید دیالمه مروری بر زندگی کوتاه اما پربار شهید بصیرت، شهید دیالمه سالروز ولادت @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان واقعی تمام زندگی من 👇👇👇 @anjomaneravian
به نام او که هدایتگر است قسمت5⃣1⃣ معنای اُمّل دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم … یه سال تموم خون دل خورده بودم اما حالا کارش به جایی رسیده بود که می خواست من رو جلوی بقیه، نما نما کنه😒 … همون طور که به دیوار تکیه داده بودم، چند لحظه چشم هام رو بستم … پشت سر هم حرف می زد اما دیگه گوش نمی کردم … – خدایا! خودت گفتی اطاعت از همسر تا جایی درسته که گناه نباشه … اما از اینجا دیگه گناهه … دیگه قدرت صبر کردن و لبخند زدن ندارم … من قدرت اصلاح شوهرم رو ندارم... چشم هام رو باز کردم و رفتم توی اتاق … بدون اینکه حرفی بزنم و خیلی جدی … کت و شلوار رو برداشتم و زدم به چوب لباسی و روش کاور کشیدم … برگشت سمتم … – چکار می کنی آنیتا؟ … مگه بهت نگفتم این رو بپوش؟ … – چرا گفتی … منم شنیدم … تو همون روز اول دیدی من چطور آدمی بودم … من همینم نمی دونم امل یعنی چی … خوبه یا بد … اما می دونم، هرگز حاضر نمیشم این طوری لباس بپوشم❌ … آرایش کنم و بیام بین دوست های تو … و با اون زن ها که مثل … فاحشه های اروپایی آرایش می کنن رفت و آمد کنم … حسابی جا خورده بود … باورش نمی شد … داشتم برای اولین بار باهاش مخالفت می کردم … گریه ام گرفته بود … – همه چیز رو تحمل کردم … همه چیز رو … اما دیگه این یکی رو نمی تونم … دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم … ادامه دارد... @anjomaneravian
به نام او که هدایتگر است قسمت 6⃣1⃣ از منبر بیا پایین😏 چند لحظه با تعجب بهم نگاه کرد … هنوز توی شوک بود … – اوه اوه … خانم رو نگاه کن … خوبه عکس های کنار دریات رو خودم دیدم … یه تازه مسلمونِ از پاپ کاتولیک تر شده … بزار یه چند سال از ایمان آوردنت بگذره بعد ادای مرجع تقلید از خودت در بیار😏 … چند بدم از بالای منبر بیای پایین؟ … _می فهمی چی داری میگی؟ … شاید من تازه مسلمونم اما حداقل به همون چیزی که بلدم عمل می کنم … با عصبانیت اومد سمتم … _ پیاده شو با هم بریم😡 … فکر کردی دو بار نماز خوندی آدم شدی؟ … دهنت رو باز می کنی به هر کسی هر چی بخوای میگی؟ … خودت قبل از من با چند نفر بودی؟ … – من قبل از آشنایی با تو مسلمان شدم … همون موقع هم… محکم خوابوند توی گوشم … – همون موقع چی مریم مقدس؟ … صورتم گر گرفته بود … نفسم به شماره افتاده بود … صدام بریده بریده در می اومد … _به من اهانت می کنی، بکن … فحش میدی، میزنی … اشکالی نداره … اما این اسم، مقدس تر از اونه که بهش اهانت کنی … هنوز نفسم بالا نیومده بود و دل دل می زدم … – من به همسر دوست هات اهانت نکردم … تو خودت اروپا بودی … من فقط گفتم آرایش اونها … این بار محکم تر زد توی گوشم … پرت شدم روی زمین … _ این زر زر ها مال توی اروپایی نیست … من اگه می خواستم این چرت ها رو بشنوم می رفتم از قم زن می گرفتم … این رو گفت از خونه زد بیرون … ادامه دارد... @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽کلیپ تصویری| روایتی تلخ و تکان دهنده از هجوم داعش به سوریه 😭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/sayarimojtabas ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://t.me/sayarimojtabas
❄️بِسم الله الرَّحمن الرَّحیم❄️ سلامتی آقا امام زمان عج و سلامتی رهبر عزیزم سید علی خامنه ای و شفای بیماران و دفع بلا از مسلمین بخصوص شیعیان علی بن ابیطالب صلوات 🥀🍃اَلّلهُــمَّ صَـلِّ عَلـىٰ مُحَمَّــ♡ـد وَ آل مُحَـ♡ــمَّد وَ عَجِّــلْ فَرَجَهُـــم🍃🥀 🗓امروز یک شنبه صد مرتبه یا ذالجلال والا اکرام شکست حمله نظامی آمریکا در طبس (۱۳۵۹ه ش) ☀️۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🌙۱۲ رمضان ۱۴۴۲ 🎄۲۵ آوریل ۲۰۲۱ صبح یک شنبه دلاوران عزیزم انجمن راویان دفاع مقدس بخیر و ختم به شهادت انشاالله 🌷 @anjomaneravian
🌷⛅️《دعای عصر غیبت》⛅️🌷 ✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود زراره مي گويد به عليه السلام عرض کردم قربانت گردم، اگر من زمان غيبت ولي عصر را درک کردم چه عملي انجام دهم؟ حضرت فرمودند مداومت کن بر اين دعا 🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، 🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، 🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم 🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ . 📚 اصول کافي،ج1،ص337 💎 دعای غریق 💎 ♡دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان♡ 🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅 🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺 🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅 《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 🌷انجمن راویان دفاع مقدس کاشان👇🇮🇷 @anjomaneravian
📖 🔸قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ 🔸 🔹گفت: «اكنون كه مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقيم تو، در برابر آنها كمين مى كنم! سپس از پيش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان مى‏روم؛ و بيشتر آنها را شكرگزار نخواهى يافت!»🔹 ▪️سوره اعراف، آیه 16و17▪️ 🔻نکات 🔺شیطان در کمین انسان در صراط مستقیم نشسته است. 🔺او از چپ و راست و جلو و پشت انسان را محاصره می کند. 🔺دو جهت بالا و پایین در آیه ذکر نشده، شاید بتوان گفت: هنگامی که دست به دعا برمی داریم و سر به سجده می گذاریم؛ شیطان بر ما تسلطی ندارد.(بر اساس روایت) 🔺محاصره انسان از چهار طرف به معنای این است که شیطان تمام قوای خود را به کار می گیرد 🔺🔺لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ : او تمام توانش را به کار می گیرد تا بندگان شاکر نباشند🔺🔺 🔺کسی که شکر را می کند در واقع در صراط مستقیم است. ‼️نتیجه گیری‼️ 🔵 دائما شکر گذار خداوند باشیم تا حلقه محاصره شکسته شود و حیله های ملعون باطل شود. 🔵 زیباترین تجلی شکر خداوند متعال است. @anjomaneravian
امام علی علیه السلام: را حرمت نهید تا شما را نهند. 📚غرر الحکم ١٠٠۶٩ @anjomaneravian
حضرت (مدظله العالی) در دعا را قدر بدانید، را، حاجات و اسلامی را، حاجات خودتان را، حاجات خودتان را، مورد توجّه قرار دهید و آنها را متضرّعانه و مجدّانه از خدای متعال بخواهید. جامعه ما اگر جامعه تقوا و دعا و معنویت باشد، بسیاری از مشکلات مادّی او هم قطعاً برطرف خواهد شد. 🗓۱۳۷۷/۱۰/۰۴ @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 شنها بودند 🔹 امام خمینی(ره): نباید بیدار بشوند آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاورده‌اند؟ نباید بیدار بشوند؟ کی این هلیکوپترهای آقای کارتر را که می‌خواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند 📅 به مناسبت ۵ اردیبهشت ، سالروز شکست سنگین آمریکا در طبس @anjomaneravian
خدای آنها از هلیکوپترهای ما قوی‌تر بود! در بازدید از کارخانه هلی‌کوپترسازی امریکایی به توضیح می‌دهند که این هلیکوپتر تمام تکنولوژی برتر جهان را در خود دارد. ادواردو می‌پرسد در طبس که این هلی‌کوپترها شکست خورده‌اند؟ آن ژنرال امریکایی هم در پاسخش می‌گوید خدای آنها از هلیکوپترهای ما قوی‌تر بود... 📚مرکز اسناد انقلاب اسلامی 🗓پنجم اردیبهشت، سالروز شکست آمریکا در صحرای طبس @BisimchMedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نبویان: شرمن می گوید هر چه(یک موضوعی) را گفتم، مذاکره کنندگان ایرانی قبول نکردند اما تا گریه کردم، عراقچی کوتاه آمد و حرفش را پس گرفت! شرمن می گوید او در ابتدای هر سال میلادی برایم کارت تبریک می فرستاد اما نمی دانست من یهودی ام! 🆘 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ڪـلیـپ 🌹🍃(قسمتی از صحبتهای مادر شهید و شهید تورجی زاده و دوستان شهید ) به نیت سالروز شهادت شهید تورجی زاده ♥️ @anjomaneravian
داستان واقعی تمام زندگی من 👇👇👇 @anjomaneravian
به نام او که هدایتگر است قسمت 7⃣1⃣ دل شکسته💔 دلم سوخته بود و از درون له شده بودم … عشق و صبر تمام این سال های من، ریز ریز شده بود … تازه فهمیده بودم علت ازدواجش با من، علاقه نبود … می خواست به همه فخر بفروشه … همون طور که فخر مدرکش رو که از کشور من گرفته بود به همه می فروخت … می خواست پز بده که یه زن خارجی داره 😔… باورم نمی شد … تازه تمام اون کارها، حرف ها و رفتارهاش برام مفهوم پیدا کرده بود … تازه قسمت های گمشده این پازل رو پیدا کرده بودم … و بدتر از همه … به گذشته من هم اهانت کرد … شاید جامعه ما، از هر حیث آزاد بود … اما در بین ما هم هنجارهای اخلاقی وجود داشت … هنجارهایی که من به تک تکش پایبند بودم با صدای بلند، وسط خونه گریه می کردم … به حدی دلم سوخته بود و شخصیتم شکسته شده بود که خارج از تحمل من بود … گریه می کردم و با خدا حرف می زدم … – خدایا! من غریبم … تنها توی کشوری که هیچ جایی برای رفتن ندارم … اسیر دست آدمی که بویی از محبت و انسانیت نبرده … خدایا! تو رو به عزیزترین و پاک ترین بندگانت قسم میدم؛ کمکم کن … کمی آروم تر شدم … اومدم از جا بلند بشم که درد شدیدی توی شکمم پیچید … اونقدر که قدرت تکان خوردن رو ازم گرفت … به زحمت خودم رو به تلفن رسوندم … هر چقدر به متین زنگ زدم جواب نداد … چاره ای نبود … به پدرش زنگ زدم … ادامه دارد... @anjomaneravian
به نام او که هدایتگر است قسمت 8⃣1⃣ دختر من پدر و مادرش سراسیمه اومدن … با زحمت کمکم کردن لباس پوشیدم و رفتیم بیمارستان … بعد از معانیه … دکتر با لبخند گفت … – ماه های اول بارداری واقعا مهمه … باید خیلی مراقبش باشید … استرس و ناراحتی اصلا خوب نیست … البته همین شوک و فشار باعث شده زودتر متوجه بارداری بشیم… پس از این فرصت استفاده کنید😊 و … پدر و مادر متین خیلی خوشحال شدن … اما من، نه … بهتره بگم بیشتر گیج بودم … من عاشق بچه بودم ولی اضافه شدن یه بچه به زندگی ما فقط شرایط رو بدتر می کرد … حدود ساعت 1 بود که رسیدیم خونه … در رو که باز کردم، متین با صدای بلند گفت … – وقتی مودبانه میگم فاحشه ای بهت برمی خوره … جمله اش تمام نشده بود که چشمش به پدر و مادرش افتاد… مثل فنر از جاش پرید … تمام خوشحالی اون شب پدر و مادرش کور شد … پدرش چند لحظه مکث کرد و محکم زد توی گوشش … – چند لحظه صبر کردم که عذرخواهی کنی یا حداقل تاسف رو توی صورتت ببینم … تو کِی اینقدر وقیح شدی که من نفهمیدم؟ … نون حروم خوردی که به زن پاکدامنت چنین حرفی میزنی؟ … بعد هم رو کرد به مادر متین … – خانم برو وسایل آنیتا رو جمع کن … این بی غیرت عرضه نگهداری از این دختر و بچه رو نداره … مادرش چنان بهت زده شده بود که حتی پلک نمی زد … – بچه؟ … کدوم بچه؟ 😳… و با چشم های مبهوتش به من نگاه کرد … – نوه ی منِ بدبخت که پسری مثل تو رو بزرگ کردم … به خداوندی خدا … زنت تا امروز عروسم بود … از امروز دخترمه… صورتش سرخ و ورم کرده بود ولی به روی ما نیاورد … و لام تا کام حرف نزد … فکر نکن غریب گیر آوردی … سر به سرش بزاری نفست رو می بُرم … الان هم می برمش … آدم شدی برگرد دنبالش … ادامه دارد... @anjomaneravian
🔺روزه در اسارت🔺 🔰سال اول اسارت ساعت نداشتیم که وقت سحر را تشخیص دهیم. سحری هم نمی دادند تا از آن طریق بفهمیم سحر شده است. 🥄برای افطار از شام شب استفاده می کردیم. هشت الی ده قاشق آبگوشت با یک نان ساندویچی افطارمان بود. 🥛از زمانی که وارد آسایشگاه می شدیم تا زمانی که بیرون می آمدیم دو لیوان آب سهمیة ما بود. یک لیوان را برای افطار پشت پنجره می گذاشتیم تا نسیمی به آن بخورد و کمی خنک شود. یک لیوان را هم می گذاشتیم برای سحری که با یک نان صمون که خمیرش ترش شده بود، بخوریم. 🌙گاهی بلند می شدیم از پنجره بیرون را نگاه می کردیم، می دیدیم هنوز هوا تاریک است، ما هم سحری را می خوردیم. حالا اذان شده بود یا نه، نمی دانستیم. ☀️این افطار و سحری ما بود در آن وضعیتی که هوا بسیار گرم بود و مجبور بودیم در وقت آزاد باش وسط آفتاب سوزان راه برویم. ♻️همة اینها از لطف پروردگار بود که کوچکترین ضعفی در بدن ما به وجود نمی آمد. علی اکبر ریحانی، به نقل از کتاب نهالهای برومند 🆔 @sh_montazerin
‏ پدر شهید طهماسبی: عکس مزار شهیدی که سرنوشت جالبی دارد. ❣شهید کریم کاویانی کوثر خیزی از شهیدان بم کرمان بود. وی در ابتدا زرتشتی بود اما در کودکی مسلمان شد و در چهارده سالگی اسلام خود را رسما اعلام کرد. ☀️او بعد از تشرف به مکتب اهلبیت ع و شیعه شدن، حافظ قرآن و نهج البلاغه گردید. با شروع جنگ تحمیلی این جوان هدایت یافته در دفاع مقدس شرکت کرد و در سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان به شهادت رسید. 🔰به نقل از همرزمانش شهید کاویانی ثروت قابل توجهی داشت؛ اما ثروتش را صرف اسلام و انقلاب نمود. او یکی از دو خانه خود را وقف مسجد و دیگری را وقف امام جماعت آن مسجد می کند. 🙏روحش شاد با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد ص. @anjomaneravian
تازه با دختر یکی از اقوام عقد کرده بودم، در جبهه با حسن یزدانی همراه بودم. می خواستم به مرخصی و دیدن خانواده و همسرم بروم. پول نداشتم و پیراهنم هم کهنه و استین آن قدری پاره بود.به حسن مراجعه کردم و مقدار پول به عنوان قرض طلب کردم. با گشاده رویی یک پیراهن زیبا که گویا سوغات مکه بود به من داد که بپوشم و با سر و وضع مرتب به دیدن همسرم بروم. وقتی از مرخصی برگشتم پیراهن را شسته و اتو کرده بودم، به او دادم ولی برنداشت، هرچه اصرار کردم نپذیرفت. این پیراهن که یادگار مهربانی و سخاوت حسن بود لباس دامادی من شد. حقیقتا حسن را نشناختم. او رزمنده ای توانا و عارفی به حق بود. وقتی از جبهه می آمد به او می گفتم بیا برو حوزه و احادیث محمد (ص) و آل محمد (ع) را بیشتر بخوان. می گفت: جبهه دانشگاه عملی احادیث محمد (ص) و آل محمد (ع) است، همین قدر که خوانده ام اگر بتوانم عملا در جبهه پیاده کنم خدا را شکر می کنم. 🎈 مرقد مطهر : گلزار شهدا کرمان🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani