من امشب شهید میشم!
یکشنبه شب 12 اردیبهشت 1361
عملیات "الی بیت المقدس"
تیپ ۸ نجف اشرف
گردان ۲ ثامن الائمه
بخشی از جادۀ خرمشهر دست عراقی ها مانده بود. "احمد کاظمی"۲ (سردار و شهید 20 سال بعد!) فرماندۀ تیپ، برایمان سخنرانی کرد و از ادامۀ عملیات گفت. سوار وانت تویوتاها به پشت خاکریز جادۀ خرمشهر رفتیم.
ساعت 10 شب بود. خودم را روی خاکریز ول کرده بودم. مثلا استراحت میکردم. چشمانم را بسته بودم ولی خواب نبودم.
سمت راستم، "سیدمحمود میرعلی اکبری" در سینه کش خاکریز دراز کشیده بود. جلویش، محسن که خیلی باهاش رفیق بود، نشسته و چشمانش فقط به سیدمحمود خیره بودند.
ناگهان سیدمحمود از جا پرید. روکرد به من و در حالی که حلالیت می طلبید، خداحافظی کرد!
نه فقط با من، با هر کسی دوروبرش بود. با محسن که روبوسی کرد، او مبهوت و وحشتزده نگاهش کرد:
-چی شده محمود...چرا اینجوری میکنی؟
-چیزی نشده... من باید برم، همین
-باید بری؟ کجا؟
-خب معلومه...وقتم تمومه
-وقتِ چی تمومه؟
-ببین محسن جون...من امشب شهید میشم...وقت رفتنمه می فهمی؟
این را که گفت، محسن زد زیر گریه
سیدمحمود دست در جیب پیراهنش کرد، کاغذی را درآورد، آن را به محسن داد و گفت:
-این وصیتنامۀ منه...این رو بده به مادرم
محسن گریه اش شدیدتر شد.با هق هق گفت:
-آخه از کجا معلوم من شهید نمیشم که میدی به من؟
سیدمحمود خندید و گفت:
-تو کاریت نباشه، فقط این رو بده مادرم.
رفتند در آغوش هم و زارزار گریستند.
اشک منم درآمد. سعی کردم خودم را کنترل کنم و به خودم بقبولانم که سیدمحمود احساساتی شده!
در شانۀ جادۀ خرمشهر حرکت میکردیم، عراقیها که روی خاکریز (چند متر بالای سر ما) مستقر بودند، با تیربارهای ضدهوایی، رو به سینه و صورت بچه ها شلیک میکردند.
گلولۀ ضدهوایی که مستقیم میخورد توی صورت یا سینه نفر جلویی، فقط باید می نشستی زمین که تکه های بدنش رویت نپاشد!
شاید گلولۀ بعدی صورت تو را متلاشی کند
شاید هم مثل...
ساعتی بعد "امیر محمدی" (فرماندۀ دسته که دو روز بعد شهیدشد) زیر آتش وحشتناک تیربار، ضدهوایی و انفجار نارنجک و خمپاره های مرگبار، آمد کنارم و گفت:
-ببینم، این پسره محسن کجاست؟
-همین دوروبرهاست، چطور مگه؟
آروم در گوشم گفت:
-رفیق جون جونیش شهید شد...
با تعجب پرسیدم: کی؟
که گفت: سیدمحمود میرعلی اکبری
هیسسسس دیگه نپرسید چی شد و من چیکار کردم و...
فقط بدونید ۴۰ ساله اردیبهشت ماه، با خاطرۀ شهادت سیدمحمود، جهانشاه کریمیان، امیر محمدی، رضا علینواز و...جان می دهم، می سوزم، باز زنده می شوم تا سال بعد!
سیدمحمود در مشهد اردهال کاشان، کنار دو برادر شهیدش سیدمجتبی و سیدمحمدرضا خفته است.
حمید داودآبادی
❌غلبه بر شهوت و توفیق شهادت❌
حضرت علی(علیه السلام): پاداش مجاهد شهید در راه خدا بیشتر از کسی نیست که قدرت بر گناه دارد، ولی آلوده نمی شود. همانا عفیف پاکدامن فرشته ای از فرشته هاست.
شهید احمدعلی نیّری کیست؟
شهید احمدعلی نیّری در سال ۱۳۴۵ و در روستای «آینهورزان» دماوند به دنیا آمد. خانوادهاش در کودکی او به تهران مهاجرت کرده و در محله مولوی ساکن شدند. از همان زمان کودکی پای او به مسجد امینالدوله که آیتالله حقشناس امام جماعتش بود، باز شد.
او یکی ازشاگردان خاص آیتالله حق شناس بود و در اسفند ۱۳۶۴ در حالی که تنها ۱۹ سال داشت به شهادت رسید. احمدعلی یک عارف واصل بود به طوری که آیتالله حقشناس پس از دفنش در قطعه ۲۴ بهشت زهرا-سلامالله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت: تا زندهام به کسی حرفی نزنید…
احمد از عفاف چشم به این مقام رسید…
دکتر محسن نوری از دوستان شهید «احمدعلی نیّری» تعریف میکند که:
«یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم، اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من… لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند، اما دوباره سوالم را پرسیدم، بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت: بنشین تا بهت بگم.
نفس عمیقی کشید و گفت: یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید، همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد و گفت: اونجا رودخانه است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم. راه زیادی نبود از لابهلای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم: «خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند و من هم مشغول آتش درست کردن بودم. خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همینطور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله…» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم!»
احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن»
منبع: کتاب عارفانه« شرح حال شهید احمد علی نیری»
جهت خشنودی امام زمان«عج» این متن را در گروهها و کانالهای مختلف قرار دهید. اجرکم عندالله
4.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠درک روح در کما
تاثیر رفتار نادرست با جسم بی جان تجربه گر
قسمت سی و دوم؛ یاری
تجربهگر: آقای سید رضا بیضایی
🔻تصمیم جدید برای نان/ برای هر کد ملی یارانه نان ثبت میشود و با هر کارت بانکی امکان خرید نان وجود دارد
وزارت اقتصاد:
🔹با استفاده از زیرساخت بانکی، مردم به هنگام خرید نان، به همان قیمت قبلی پول پرداخت میکنند و مابهالتفاوت آن را دولت پرداخت میکند. مزیت این کار این است که افرادی که بیش از الگو مصرف کنند باید الگوی مصرف را اصلاح یا به قیمت آزاد خریداری کنند.
🔹برای هر کد ملی یارانه نان ثبت میشود و با هر کارت بانکی امکان خرید نان وجود دارد.
دکتر رفیعینعمت توسل.mp3
زمان:
حجم:
4.87M
✅نعمتتوسلبهامامزمان(عج)
#دکتررفیعی🎙
#نعمتتوسل🌿
@Maddahionlin4_5994488543676728849.mp3
زمان:
حجم:
1.93M
♨️چگونه #امام_زمان (عج) از احوال ما خبردار هستند
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #رفیعی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#درساخلاق
کلیپ شماره (۴۷۵)
🎙 حجتالاسلام عالی
💢 راز ختم قرآن و روزه در تمام عمر!
8.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اون شیعه نیست🥺🥺
❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇
حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی غضنفری
👆👆👆👆👆👆
مجری: دکتر همانگونه که فرمودید جهان به جنگ جهانی سوم هشدار می دهد و آتش زیر خاکستر است.. آیا جهان بعد از جنگ اوکراین همانند قبل از آن خواهد بود؟
منادی: خیر، دیروز لاوروف در بیانیه هولناکی گفت: قطعا جنگ جهانی در حال آمدن است و دلیل اینگونه سخن گفتن لاوروف چیست؟ بخاطر محاصره روسهاست.. زیرا روس ها جز منافعشان را نمیبینند و هنگامی که راه را بر آنها ببندی و آنها را به گرسنگی دچار کنی و بخواهی نابودشان کنی دیگر راهی را نخواهند داشت همانند گربه ای که در اتاقی کوچک حبس کنی و مجبور میشود با هر چه در توان دارد با تو در بیفتد، خلاصه جنگ قریب الوقوع است..
مجری: دکتر، ولایت ما را جمع میکند ولی در تقلید دچار اختلاف میشویم! افرادی از ما این عالِم را تقلید میکنند و افرادی دیگر آن عالِم را ، و افرادی نیز کسی را تقلید نمیکنند.. حال چه کسی در این موقعیت موالیِ حقیقی است دکتر و این اختلافات چیستند؟
منادی: این را از سومالی ها بپرسید! [کنایه] اگر که ما ۲۰ یا ۱۰۰ نفر [اعلم] داشته باشیم آیا این دین است؟ (اربابی متفرق بهتر هستند یا یک رب و پروردگار واحد؟) دوم اینکه مثلا من عبود را تقلید کردم و سید محمد از اسماعیل یاسین تقلید میکند و شما استاد علی شربل را تقلید میکنی و ابو مصطفی از عبود لپه فروش تقلید میکند.. چگونه با هم سازگار و همدست میشویم؟ در حالی که هر یک از ما کسی را برای خود دارد؟! حال مثلا من از رئیسجمهور صومالی تقلید کردم.. زیرا به عقل من او شخصی بی مانند است درحالیکه در عقل تو جز شربل نمیباشد و فلانی کسی جز عبود لپه فروش را نمیشناسد و سید محمد نیز کسی را جز خلیل شیر فروش ندارد.. [همه این اسامی فرضی هستند] با این حال چگونه با هم سازش میکنیم؟ درحالیکه میفرماید: (همگی به ریسمان ﺧﺪﺍ چنگ بزنید ﻭ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮﻳﺪ!...) (آل عمران ١٠٣)
پس ریسمان خدا کجاست؟ آیا اینها از جمله شربل و لپه فروش و شیر فروش و صومالی هستند؟ مگر غیر از این است که او امام میباشد؟ حال آیا این ده نفری که ما پیرو آنها هستیم توانایی این را دارند که باهم بنشینند و بر یک تصمیم بگویند فلانی طبق شهادت همه ما اعلم میباشد؟ محال است و همه میگویند: من اعلم هستم و خدا هم اعلم است!! زیرا اینگونه قضیه دنیوی از بین میرود و این دلیل است که با هوای خودش مخالفت نکرده و از مولایش نیز اطاعت نکرده است..
مجری: دکتر به انتهای برنامه رسیدیم چه چیزی دوست دارید به بینندگان توصیه کنید؟
منادی: برادران، برای این جهان خالق و مدبر و تغییر دهنده ای وجود دارد، تمام این فرشتگان را چرا اینگونه صدا میزنیم در حالی که به تنهایی فرشته اسمی مذکر است، اما در جمع آنها را مؤنث صدا میکنیم؟ این را برای من حل کنید آیا میتوان به آنها این (مذکر) فرشتگان بگوییم؟ پس چرا به صورت مؤنث آنها را صدا میزنیم؟ در حالی که به صورت مفرد فرشته را مذکر صدا میزنی اما به صورت جمع در تلفظ باید آنها را به صورت مؤنث صدا کنی و همه آنها با فرمان امام مهدی پیش میروند از جمله بادها و درختان و ثمرات و چمنزار و خزانه های آسمان ها و زمین که در کوه های زمین قرار دارند.. همه آنها از فرمان امام فرمانبرداری میکنند. حال این امامی که میخواهد اعراب را از تاریکی هایشان به نور هدایت کند، اما بدون ولایت امام علی شدنی نیست و بدون امر به معروف و نهی از منکر پیروز نخواهند شد. امام میخواهد قوی و نیرومند باشیم، ای ایران زیبا و انقلابی و عزیز ای سید رهبر و فرمانده فداییدار ای سید علی خامنه ای من از تو سوالی دارم و این حق من است قبلا از آقای محمود [شاهرودی] سوال میکردم و به من پاسخ میداد و پیام هایی دارم که من و برادر عزیز محمد ابو مصطفی از آنها نگهداری میکند و اگر بخواهید آنها را برایتان خارج میکنم.. کسی که رئیس تشخیص مصلحت نظام بود که روزانه پیش من تشریف فرما میشدند خدا رحمتش کند کسی که از لبان و سخنان گرانبهایش همانند فرات زلال تغذیه میکردم از بهترین سخن و تأویل بود او را از دست دادیم ای آقای رهبر برای شما پیامی دارم و من جز فقیری نیستم و مرا جزو ریسندگان و رفتگران و کفاشان بدان و معلمم به ایران عزیز میگوید مگر این را تلاوت نکردید که میفرماید: (و ﻫﺮﭼﻪ میﺗﻮﺍﻧﻴﺪ ﻧﻴﺮﻭ ﻭ ﺗﺠﻬﻴﺰﺍﺕ ﻧﻈﺎمی ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﺑﺪﻳﻦﻭﺳﻴﻠﻪ، ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﻭ دشمنان ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺣﺸﺖ ﺑﻴﻨﺪﺍﺯﻳﺪ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﭘﺸﺖﺻﺤﻨﻪﺍی ﺭﺍ ﻛﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ نمیﺷﻨﺎﺳﻴﺪ، ﻭلی ﺧﺪﺍ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ میﺷﻨﺎﺳﺪ!...) (أنفال ٦٠) و برای آزاده یک اشاره کافیست...