CQACAgQAAx0CVc35HwACpg5kUVWMyw2ISXN_GqLkoMX1z2598gACShAAAjfUkFLHo1ZP_1CpgC8E.mp3
19.1M
🔈 #پادکست_امام_زمانی
🎧 تنها دادرس
مشکلاتت را به فقط امام زمانت بگو...
#بحق_زینب_کبری
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
#به_نیت_فرج_نشر_دهید
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
19.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️5 دلیل اثبات خدا
کائنات از کجا امده اند؟
👈با زیر نویس فارسی👉
🌱به دقت ببینیدتابه یقین برسید
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چشمی که محبوب خداست ..!!
👤استاد جاودان
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امام صادق (ع):
خداى عزّوجلّ به موسى عليهالسلام وحى كرد:
اى موسى ! به زيادى ثروت شاد مشو
و در هيچ حالى مرا فراموش مكن،
زيرا با زيادى ثروت گناهان فراموش
میشود و از ياد بردن من قساوت
(بی رحمی) قلب می آورد.
📙(نهج الفصاحه، ح 2783)
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
امام صادق علیهالسلام:
در سالی سرد و پر از زلزله که شرق و غرب زمین در اختلاف باشند منتظر فرج باشید!
📚 یومالخلاص، ص543
📚 بیان الائمه(ع) ج2، ص431
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
با گناهتان خودتان را از قلب امام زمانتان خارج می کنید و امام هم از قلب شما خواهد رفت زیرا هر کجا فکر گناه و گناه باشد خدا در آنجا نیست گناه لحظه ای است ولی اندوه و عاقبت گناه تا روز قیامت باقی است لحظه ای لذت ذلت آور چقدر ارزشمند است که آخرت و دنیایتان را نابود کنید
از لذت تا ذلت فاصله ای نیست حتی در حروف جای خود را باهم زود عوض می کنند
گریه ها و پشیمانی ها فایده ای ندارد مگر اینکه با عمل و ترک قطعی و بدون باز گشت همراه باشد مانند عمر سعد که امام خود را کشت و پس از آن گریه کرد و پشیمان شد ولی معذب به عذاب ابدی و مورد لعن امامان معصوم قرار گرفت تا جایی که در زیارت عاشورا به اسم اورا لعنت می کنند و لعن الله عمربن سعد و لعن الله شمرا
♨️چرا گاهی بدون دلیل،غمگین و دلگیر میشویم؟
🔹جابر جُعفي مي گويد:
در محضر امام باقر (علیه السلام) بودم، ناگهان دلم گرفته شد.
از امام باقر (علیه السلام) پرسيدم:
گاهي به طور ناخوداگاه، اندوهگين مي شوم، به گونه اي كه اثرش در چهره ام آشكار مي گردد، بي آنكه مصيبتي به من برسد يا چيز ناراحت كننده اي به سراغم آيد، رازش چيست؟
🔹امام باقر (علیه السلام) فرمود:
آري اي جابر! خداوند، انسانهاي با ايمان را از سرشت بهشتي بيافريد و نسيم روح خويش را در بين آنها جاري نمود، به همين خاطر مؤمن، برادر مؤمن است...
بر اين اساس، اگر در شهري به يكي از ارواح مؤمنان آسيبي برسد، روح ديگر نيز اندوهگين مي شود، زيرا بين روح هاي مؤمنان، ارتباطي وجود دارد...
✍امام باقر با اين بيان، آموخت كه اگر انسان از ناراحتي مؤمنان ديگر ناراحت نشود، در ايمان او، نقص و نارسائي وجود دارد.
پس مؤمنان بايد به گونه اي باشند كه از ناراحتي هم با خبر شده و در رفع آن بكوشند..
📚اصول کافی،باب اخوة المؤمنين، حديث 2، ص 166 - ج 2.
📌پی نوشت:
بی جهت نیست که غروب جمعه ها برای شیعیان دلگیر است، زیرا قلب نازنین قطب عالم امکان آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از دیدن پرونده گناهان شیعیان غرق اندوه میشود و این حزن و اندوه به سایر شیعیان هم سرایت میکند...
#بخاطر_دل_مولا_گناه_نکنیم
ملاقات با امام زمان به برکت ترک گناه/ شرکت حضرت در روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام
حجه الاسلام قاضی زاهدی گلپایگانی میگوید: من در تهران از جناب آقای حاج محمدعلی فشندی که یکی از اخیار تهران است، شنیدم که میگفت: من از اول جوانی مقید بودم که تا ممکن است گناه نکنم و آنقدر به حج بروم تا به محضر مولایم حضرت بقیه اللّه روحی فداه مشرف گردم. لذا سالها به همین آرزو به مکه معظمه مشرف میشدم.
در یکی از این سالها که عهدهدار پذیرایی جمعی از حجاج هم بودم، شب هشتم ماه ذیحجه با جمیع وسائل به صحرای عرفات رفتم تا بتوانم قبل از آنکه حجاج به عرفات بیایند، برای زوّاری که با من بودند جای بهتری تهیه کنم. تقریباً عصر روز هفتم بارها را پیاده کردم و در یکی از آن چادرهایی که برای ما مهیا شده بود، مستقر شدم. ضمناً متوجه شدم که غیر از من هنوز کسی به عرفات نیامده است. در آن هنگام یکی از شرطههایی که برای محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد و گفت: تو چرا امشب این همه وسائل را به اینجا آوردهای؟ مگر نمیدانی ممکن است سارقان در این بیابان بیایند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا که آمدهای، باید تا صبح بیدار بمانی و خودت از اموالت محافظت کنی. گفتم: مانعی ندارد، بیدار میمانم و خودم از اموالم محافظت میکنم.
آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بیدار ماندم تا آن که نیمههای شب دیدم سید بزرگواری که شال سبز به سر دارد، به در خیمه من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمدعلی، سلام علیکم. من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ایشان وارد خیمه شدند و پس از چند لحظه جمعی از جوانها که تازه مو بر صورتشان روییده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسیدند. من ابتدا مقداری از آنها ترسیدم، ولی پس از چند جمله که با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جای گرفت و به آنها اعتماد کردم. جوانها بیرون خیمه ایستاده بودند ولی آن سید داخل خیمه تشریف آورده بود.
ایشان به من رو کرد و فرمود: حاج محمد علی! خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟ فرمودند: شبی در بیابان عرفات بیتوته کردهای که جدم حضرت سیدالشهداء اباعبداللّه الحسین (ع) هم در اینجا بیتوته کرده بود. من گفتم: در این شب چه باید بکنیم؟ فرمودند: دو رکعت نماز میخوانیم، در این نماز پس از حمد، یازده مرتبه قل هو اللّه بخوان.
لذا بلند شدیم و این عمل را همراه با آن آقا انجام دادیم. پس از نماز آن آقا یک دعایی خواندند که من از نظر مضامین مانند آن دعا را نشنیده بودم. حال خوشی داشتند و اشک از دیدگانشان جاری بود. من سعی کردم که آن دعا را حفظ کنم ولی آقا فرمودند: این دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهی کرد. سپس به آن آقا گفتم: ببینید آیا توحیدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آیات آفاقیه و انفسیه بر وجود خدا استدلال کردم و گفتم: من معتقدم که با این دلایل، خدایی هست. فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است. سپس اعتقادم را به مسئله ولایت برای آن آقا عرض کردم. فرمودند: اعتقاد خوبی داری. بعد از آن سؤال کردم که: به نظر شما الآن حضرت امام زمان (ع) در کجا هستند. حضرت فرمودند: الان امام زمان در خیمه است.
سؤال کردم: روز عرفه، که میگویند حضرت ولی عصر (ع) در عرفات هستند، در کجای عرفات میباشند؟ فرمود: حدود جبل الرحمه. گفتم: اگر کسی آنجا برود آن حضرت را میبیند؟ فرمود: بله، او را میبیند ولی نمیشناسد.
گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است، حضرت ولی عصر (ع) به خیمههای حجاج تشریف میآورند و به آنها توجهی دارند؟ فرمود: به خیمه شما میآید؛ زیرا شما فردا شب به عمویم حضرت ابوالفضل (ع) متوسل میشوید.
در این موقع، آقا به من فرمودند: حاج محمدعلی، چای داری؟ ناگهان متذکر شدم که من همه چیز آوردهام ولی چای نیاوردهام. عرض کردم: آقا اتفاقاً چای نیاوردهام و چقدر خوب شد که شما تذکر دادید؛ زیرا فردا میروم و برای مسافرین چای تهیه میکنم.
آقا فرمودند: حالا چای با من. از خیمه بیرون رفتند و مقداری که به صورت ظاهر چای بود، ولی وقتی دم کردیم، به قدری معطر و شیرین بود که من یقین کردم، آن چای از چایهای دنیا نیست، آوردند و به من دادند. من از آن چای دم کردم و خوردم. بعد فرمودند: غذایی داری بخوریم؟ گفتم: بلی نان و پنیر هست. فرمودند: من پنیر نمیخورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور، من مقداری نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ایشان از نان و ماست میل فرمودند.
سپس به من فرمودند: حاج محمدعلی، به تو صد ریال (سعودی) میدهم، تو برای پدر من یک عمره به جا بیاور. عرض کردم: اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: اسم پدرم «سید حسن» است. گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: سید مهدی. من پول را گرفتم و در این موقع، آقا از جا برخاستند که بروند. من بغل باز کردم و ایشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم.