eitaa logo
هیأت نوجوانان انصار الشهدا
73 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
21 فایل
https://eitaa.com/mohammadsharif ارسال پیام به هیأت انصار الشهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 روز 💠 💎 عاقبت لجاجت 🔻امام علی علیه‌السلام: اللَّجاجُ يُفسِدُ الرَّأيَ ✳️ لجاجت، تدبير را تباه می‌سازد. 📚 غررالحكم، ح
8.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‏و از آن روز ڪه با عشقِ تو جوشيد دلم بودنتـــ خوب‌ترین ، حآدثه‌یِ دنیآ شد ... اَلسَّلامُ‌عَلَیْڪَ‌یااَباعَبْدِاللَّهِ... به رسم هر روز صبح با سلام  بر ارباب بی کفن روز مون رو شروع کنیم  اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
❣ 📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَابْنَ عَلِيٍّ اَلْمُرْتَضَى... 🌱سلام بر تو ای یادگار امیرالمومنین . سلام بر تو و بر روزی که زمین درد کشیده را، با عدالت علوی التیام خواهی داد. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس
تلنگر💔😔 "سخن بد" می رنجاند 😔🍁🌼 اگر چه پوشش شوخی😅 را بر قامتش بپوشانی... و "سخن نیک" غم را می زداید😅 و شادی آفرین است😇😂 اگر چه از روی تعارف باشد... سعی کن برای "زبانت" نگهبانی بگذاری😉🤔 تا واژه هایت را انتخاب کند..‌
⭕️ماجرای درخواست مادر شهید از فرزندش در بهشت در عالم رویا⭕️ 💠در اين خاطره، برادر شهيد رستگار ماجراي درخواست مادر اين شهيد بزرگوار كه هنوز هم در قيد حيات هست، را بيان مي‌كند كه در آن در عالم رويا از فرزندش درخواست مي‌كند كه بتواند قرآن بخواند. 🌺🍀" مادر من يك كلاس هم  سواد ندارد. در عالم خواب برادر شهيدم، شهيد كاظم رستگار را مي‌بيند كه به مادر مي‌گويد: ✨مادر جان! من الان در بهشتم چه چيزي مي‌خواهي كه براي تو از آنجا بياورم؟ مادر به شهيد مي‌گويد: الان كه در بهشت هستي مي‌تواني از خدا بخواهي كه من بتوانم قرآن بخوانم. اين خواهران بسيج و خانم‌هاي جلسه‌اي مي‌آيند و من را به جلسه قرآن مي‌برند. همه كه قرآن مي‌خوانند وقتي نوبت به من مي‌رسد مي‌گويم كه من سواد ندارم و آنها مي‌گويند كه اشكال ندارد، خب سوره حمد يا قل هو الله را بخوان. من ديگر خسته شدم و خجالت مي‌كشم. تا آنجا كه بعضا به اين مجالس به بهانه اينكه حالم مساعد نيست، نمي‌روم. الان كه بهشت هستي مي توني از خدا بخواهي كه من قرآن را ياد بگيرم. شهيد رستگار به مادر مي‌گويد: بعد از نماز صبح بلند شو قرآن را باز كن ان‌شاءالله مي‌تواني بخواني."✨ مادر من بعد از نماز صبح بلند مي‌شود و هرجاي قرآن را كه باز مي‌كند، مي‌خواند. برادر شهيد كاظم رستگار در گفت‌وگو با رجانيوز، درباره صحت اين موضوع گفت: هياتي از علماي قم براي تحقيق درباره اين موضوع آمدند و آن را تاييد كردند.✅ ------------------------------------ 🌹
🍃🍂 حضرت نوح 6🍃🍂 قسمت ششم 👇👇 💠فرار و گريز خرابكاران از حمله نوح هنگامى كه نوح طبق فرمان خدا به ساختن كشتى مشغول شد، مشركان شب‏ها در تاريكى كنار كشتى مى ‏آمدند و آن چه را نوح از كشتى درست كرده بود، خراب مى ‏كردند (تخته ‏هايش را از هم جدا كرده و مى ‏شكستند). نوح از درگاه الهى استمداد كرد و گفت: خدايا! به من فرمان دادى تا كشتى را بسازم، و من مدتى است به ساختن آن مشغول شده ‏ام، ولى آن چه را درست مى ‏كنم شب‏ها مخالفان مى ‏آيند و خراب مى‏ كنند، بنابراين چه زمانى كار من به سامان و پايان مى ‏رسد! خداوند به نوح وحى كرد: سگى را براى نگهبانى كشتى بگمار. حضرت نوح از آن پس، سگى را كنار كشتى آورد تا نگهبانى دهد. آن حضرت روزها به ساختن كشتى مى ‏پرداخت و شبها مى ‏خوابيد، وقتى كه شبانه مخالفان براى خراب كردن كشتى مى ‏آمدند، سگ به طرف آن‏ها مى ‏رفت و صداى خود را بلند مى ‏نمود، نوح بيدار مى ‏شد و با دسته بيل يا دسته كلنگ به مهاجمان حمله مى ‏كرد، و آن‏ها فرار مى ‏كردند، مدتى برنامه نوح اينگونه بود تا ساختن كشتى به پايان رسيد. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✍روزی رسول اکرم (ص) با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه می‌گذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی می‌خواست آب بکشد و نمی‌توانست. رسول خدا (ص) پیش رفت و فرمود: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت را نشناخته بود گفت: ای بنده خدا اگر چنین کنی برای خود کرده‌ای و پاداش عملت را خواهی دید. حضرت دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمود: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت از پی او روان شد. آن مرد صحابی که همراه حضرت بود، گفت: یا رسول‌الله! مشک را به من بدهید اما پیامبر (ص) قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم. رسول خدا (ص) مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند. پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید. پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آورده‌ای؟ گفت: مردی خوش‌روی، شیرین‌کلام، خوش‌اخلاق، با من تلطف بسیار کرد و مشک را آورد. پسران از پِی حضرت آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری است که تو به او ایمان آورده‌ای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی. پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت رساند و به قدم‌های مبارکش افتاد. گریه می‌کرد و معذرت می‌خواست. حضرت در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند. جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: 📖وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم) و تو اخلاق عظیم و برجسته‌اى دارى. 📚قصص‌الروایات ‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلفن خانه زنگ خورد. بابا بود با صدای خسته.. پرسیدم: كردید؟ گفتند: بچه‌ها برايم در قرارگاه افطار آماده كردند اما نرفتم و در خط ماندم و با رزمنده‌ها سفره انداختيم و نان پنير مختصری خورديم. گفتم: چرا قرارگاه نرفتید؟ گفتند: «مي‌ترسم در غيبتم مظلومی با زبان روزه، اسير و يا شهید شود.» ✍زینب سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا