#سلاماربابم✋🏻
گیرم به هوای دل خود شعر بگویم🎶
حاشا که هوایی بهدلم نیست بجزتو..🧡
#صبحٺون_حسینۍ 🌤
#حسینجانم🦋
وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ
و عاقبت همه کارها فقط
در اختیار خداست 😔💞
#سوره_حج_آیه41
معبودم عاقبتم رو بهت میسپارم ❤️
🍃🍂💐🍃🍂💐🍃🍂💐🍃💐
❓دوست واقعی چه کسی است؟
🌹 امام علی علیه السلام فرمودند:
دوست واقعی نیست مگر این که در سه وقت برادر خود را حفظ کند و او را از یاد نبرد، در گرفتاری اش، پشت سرش و پس از مرگش.
«لا يكونُ الصديقُ صديقاً حتي يحفظَ أخاه في ثلاث: في نِكبته و غيبتهِ و وفاتِه»(1)
🔹 صفوان ابن یحیی، عبدالله بن جندب و علی بن نعمان که از اصحاب امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام بودند، سالی به مکه مشرف شدند.
آنان در مسجدالحرام، کنار کعبه مشغول صحبت بودند.
🔸گفتند: ما که در دنیا این قدر رفیق و همدم یکدیگریم، چرا وقتی مُردیم یاری مان تمام شود؟! بیایید با هم عهدی کنیم که اگر هرکدام از ما مُردیم، اعمال و عبادت های ما را که در زمان حیات انجام می دادیم، فردی که ماند انجام دهد.
🔹اندکی بعد از این معاهده، دو تن از آن ها (عبدالله بن جندب و علی ابن نعمان) به رحمت خدا واصل شدند ولی صفوان ابن یحیی باقی ماند.
🔸او شبانه روز 153 رکعت نماز واجب و نافله به نیت خود و آنان به جا می آورد. و در سال، 3 ماه روزه می گرفت. ماه رمضان برای خودش و رجب و شعبان برای دو رفیقش و سالی 3 مرتبه خمس و زکات می داد.(2)
-----------------------
(1) وسائل الشيعه، ج 8، ص 412.
(2) مجموعه ورام، ج 2، ص 169.
🍃🍂💐🍂🍃💐🍃🍂💐🍃🍂💐
✨
⚠️ #تـــݪنگـــر
#دوست واقعى فقط خــداست!
خــ♡ــــدا تــــنها دوســتيه ڪه
هيچــوقت #پشـــــتت رو خالى
نميڪنه و تنــــها دوســتيه ڪه
هميشه محبتش يك طرفه است
با خدا دوستى ڪن ڪه محتاج
خلق نشی!
🍃🍂💐🍃🍂💐🍂🍃💐🍃🍂
*🔸مادر شهید کاوه: شبی از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف. رفتم برای شام صدایش کنم. گفت: «گیر کردهام در حل ۲ تا مسئله ریاضی. معلم، توپ چهلتکه جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بیشام!» بیخیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد! گرم کاری میشد، چنان دل میداد که تا تکانش نمیدادی، ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد. دوباره یک ساعت بعد صدایش کردم. افاقه نکرد. نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: «شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد!» حاجی نرفته برگشت، و دیدم با یک پتو دارد میرود اتاق محمود! صبح برای نماز از خواب بلندش کردم؛ «شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم مسئلهها را حل کردی یا نه؟» خندید و گفت: «حل کردم آنهم چهجور! برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به جواب رسیدم!» محمود عاشق فوتبال بود. توپ چهلتکه هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: «پس جایزهات کو؟» از جواب طفره رفت! تا اینجا را حالا شما داشته باشید.
🔹۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقلهمردی پشت در بود؛ «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم». حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد؛ «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد؛ «من سه سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل میکرد اما صبح، زودتر میآمد کلاس، حل مسئله را هر بار به یکی از دانشآموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد میداد و جایزه هم اغلب به همان دانشآموز میرسید، چون محمود از چند راه به جواب میرسید. من به طریقی سال سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود؛ «چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ میگیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمیشود؟!» کشیدمش کنار؛ «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را تو حل کردهای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد!
«چرا؟»
جواب داد: «همین فلانی، اولا یک مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. این کار بدی است آقا معلم؟ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانیاش از چند جا پاره شده؟» من آنجا فهمیدم چه روح بلندی دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ «اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمیآیم»
#شهید_محمود_کاوه
🍃🍂💐🍃🍂💐🍃🍂💐🍃💐