🟧 کاروانی که با دستورالعمل امام صادق (ع) غارتگران را به خدمت درآرود! (قسمت دوم) آن را نزد کسی به امانت بگذارید که حفظش کند و از آن حفاظت نموده و به آن بیفزاید و یک درهم از آن را از دنیا و آنچه که در آن است بزرگتر نماید، سپس آن را به شما باز گرداند و بر شما بیش از آنچه که نیازمندید کامل و تمام نماید. گفتند چنین امانتداری کیست؟ فرمودند: خداوند پروردگار عالمیان. عرضه داشتند: چگونه نزد او امانت بگذاریم؟ فرمودند: به ناتوانان از مسلمانان صدقه دهید. عرضه داشتند در این بیابان چنین افرادی‌ وجود ندارند تا ما به آنان صدقه بدهیم. امام فرمودند: ثلث مال خود را تصمیم بگیرید در راه حق صدقه دهید. تا خداوند باقی آن را از بلایی که از جانب دزدان می‌ترسید به سر شما آید حفظ کند. گفتند: تصمیم گرفتیم. امام فرمودند: پس همه شما در امان خدا هستید راه را ادامه دهید. حرکت خود را ادامه دادند، سر و کله دزدان پیدا شد. ☘ادامه دارد...☘ 📘کتاب نسیمی از ملکوت (عیون اخبار الرضا، باب۳۰، ح۹) #غارتگران_کاروان ➥@ansuiemarg_ir

🟧 کاروانی که با دستورالعمل امام صادق (ع) غارتگران را به خدمت درآرود! (قسمت سوم) کاروان حرکت خود را ادامه دادند. سر و کله دزدان پیدا شد. حضرت فرمودند: چرا می‌ترسید؟ شما در امان خدا هستید. دزدان جلو آمدند. پیاده شده دست امام صادق (ع) را بوسیدند و به ایشان عرض ارادت کردند و...! بعد گفتند ما در اختیار شما و این کاروانیم تا دشمنان و دزدان راه را از آنان دفع کنیم. امام فرمودند: نیازی به شما نیست، کسی که شما را از ما دفع کرد، دشمنان و دزدان راه را از ما دفع می‌کند. کاروان سالم بیابان را پشت سر گذاشت. کاروانیان ثلث مال خود را به ناتوانان صدقه دادند و مشاهده کردند که تجارتشان برکت گرفت. آنها به هر درهمی، ده درهم به دست آوردند. گفتند: برکت وجود حضرت صادق (ع) چه اندازه بزرگ بود. حضرت فرمودند: برکت معامله با خدا را شناختید، بر آن مداومت کنید. ☘پایان داستان☘ 📘کتاب نسیمی از ملکوت (عیون اخبار الرضا، باب۳۰، ح۹) #غارتگران_کاروان ➥@ansuiemarg_ir

🌷عملی که بالاتر از علم و عبادت و توسل، این عالم بزرگوار را راهی بهشت کرد...! (قسمت اول) حاج شیخ عبدالله گلپایگانی را پس از مرگ دیدند. شیخ فرمود: مرا پس از فوت به آسمان بردند و قبل از ورود به بهشت پرسیدند: برای خداوند چه آوردی؟ گفتم درس و بحث، من شاگردان زیادی تربیت کردم... ملائکه در آن خدشه کردند و ایراد گرفتند. من نتوانستم جوابی بدهم. گفتند دیگر چه داری؟ گفتم: نماز و روزه و عبادات، من این همه نماز و روزه و... باز ملائکه در آنها خدشه کردند و عاقبت از عهده جواب بر نیامدم. گفتند دیگر چه داری؟ گفتم: زیارت، توسل. در آن هم مانند قبلی ها خدشه کردند و من از جواب عاجز شدم. گفتند دیگر چه داری؟ فکر کردم و دیدم واقعاً دستم خالی است. گفتم چیزی ندارم. سرافکنده و ناراحت بودم. آنگاه ملائکه گفتند: ناراحت نباش! تو نزد ما گوهر گرانبهایی داری؛ 🌸ادامه دارد... 📘کتاب بازگشت #داستان_شیخ_عبدالله_گلپایگانی ➥@ansuiemarg_ir