میگفت:
وقتیجاییشلوغیباشه
مادر...
گوشهچادرشومیدهدستِبچهاشکهگمنشه🥺
ایندُنیاخیلیشلوغه،
گوشهچادرِحضرتزهرا(س) روبگیرید، گُمنشید...
گاو باشیم یا بوفالو؟!
■یک افسانۀ انگلیسی میگوید که وقتی طوفان میآید هم گاوها و هم بوفالوها از قبل آمدن آن را حس میکنند. گاوها پشت به طوفان فرار میکنند و بوفالوها رو به طوفان!
□دو استراتژی متفاوت برای فرار: گاوها سعی میکنند از محلی که طوفان در حال آمدن از آنجاست دور شوند تا با آن روبرو نشوند و بوفالوها سعی میکنند خودشان را دقیقاً به محل وزیدن طوفان برسانند و با آن برخورد کنند.
●گاوها با خودشان حساب میکنند که بالاخره طوفان جایی تمام خواهد شد و اگر ما از آن فرار کنیم و پشت به آن بدویم هیچگاه به ما نخواهد رسید پس بدون آسیب و فقط با صرف انرژی میتوانیم از طوفان در امان بمانیم.
○بوفالوها اما با خودشان حساب میکنند که سرعت ما از طوفان کمتر است و هر چقدر هم که سریع بدویم به ما خواهد رسید. پس به جای اینکه پشت به آن فرار کنیم به سمتش میرویم تا پس از یک برخورد کوتاه، از آن رد شویم و در امان بمانیم.
■آنچه گاوها در حساب و کتابشان نمیآورند همین بصیرت بوفالوهاست؛ سرعت طوفان بیشتر از سرعت گاوهاست و گاوها پس از مدتی دویدن خسته میشوند. طوفان به آنها میرسد، با جهت دویدنشان همراه میشود، مدتزمان زیادی با آنها میماند و در نهایت آسیبهایش را میزند.
□اما بوفالوها که میدانند به هر حال طوفان به آنها خواهد رسید تصمیم میگیرند که همجهت با طوفان ندوند و با رفتن در دل طوفان خیلی سریعتر از آن بگذرند و مدتزمان کمتری درگیرش باشند.
●گاوها طوفان را با خود همراه میکنند و بوفالوها طوفان را از خود عبور میدهند. برخلاف چیزی که از ابتدا به نظر میرسد، آسیبی که بوفالوها از طوفان میبینند بسیار کمتر از آسیب گاوهاست اگرچه رفتار ابتدایی بوفالوها، احمقانه به نظر میرسد و رفتار ابتدایی گاوها عقلانی.
مسائل و موضوعات کاری، زندگی و سازمانی نیز حکم طوفان را دارند. می توانیم به سبک گاوها از آن فرار کنیم یا به سبک بوفالوها به دل طوفان بزنیم. انتخاب با ماست!
16.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚🏴 نمایشگاه_کتاب مجازی و حضوری
"فاطمه سلام ا.. علیها اسوه بشر"
🏴الهام یاری، کتابخانه امام رضا(ع) کرمانشاه
27 آذر شهید مفتح.pdf
1.54M
نمایشگاه مجازی کتاب به مناسبت ۲۷ آذر شهادت شهید مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه _ تهیه کننده: آرزو ویسی
هدایت شده از دانا
📚 معرفی کتابهای تخیلی برای کودکان 📚
خیالپردازی یکی از ابزارهای مهمی است که هر نویسندهای برای خلق داستانهای جذاب به آن نیاز دارد. حال باید به این سوال پاسخ دهیم که چه چیزی سبب میشود از خواندن داستانهای تخیلی لذت ببریم؟ تجربه خواندن هر داستان لذتبخشی درست مانند تجربه یک زندگی است. در واقع هر کتاب دری به سوی یک جهان داستانی به روی ما باز میکند. جهانی که امکان تجربه یک زندگی متفاوت را به ما هدیه میدهد.
کتابهای تخیلی خلاقیت را در وجود ما پرورش میدهند و البته نباید فراموش کرد که هر چیزی که رنگ خیال به خودش بگیرد، زیباتر است.
هدایت شده از دانا
📚 #معرفی_کتاب: درخت بخشنده
نویسنده: شل سیلوراستاین
مترجم: کمال مرادی
انتشارات پلک
درخت بخشنده همانطور که از نامش هم پیداست، بخشنده است. او میبخشد و میبخشد. هر زمان که پسرک به چیزی احتیاج دارد، درخت آنجا حاضر است. وقتی پسرک برای استراحت کردن و خوابیدن به سایه نیاز دارد، شاخههای پر برگ درخت آماده هستند تا برایش سایه درست کنند. وقتی او گرسنه است، درخت آماده است تا سیبهایش را به او ببخشد و وقتی میخواهد تاب بازی کند، درخت با فداکاری دو شاخه در اختیارش قرار میدهد تا از آن آویزان شود و تاب بخورد. درخت همیشه برای او حاضر است حتی زمانی که چیز چندانی از وجودش باقی نمانده است…
#معرفی_کتاب
#ندا_دانا
هدایت شده از دانا
📚 #معرفی_کتاب: جادوگر شهر اُز
نویسنده: گروه نویسندگان دریملند
مترجم: حوا میرمحمدیان
نشر آبستا
در داستانهای تخیلی همیشه باید انتظار موجودات عجیبوغریب مثل جادوگرها را کشید. گاهی اوقات این جادوگرها مهربانند و به آدمها کمک میکنند، گاهی اوقات هم حسابی شرورند و باید به دست قهرمان داستان نابود شوند. کتاب جادوگر شهر از، هر دو نوع این جادوگرها را دارد. تازه داستان با یک طوفان خیلی بزرگ شروع میشود. آنقدر بزرگ که دوروتی را همراه با سگش بلند میکند و به آن طرف دنیا میبرد. اما او برای برگشتن به خانه باید یک جادوگر شرور را از بین ببرد. به این ترتیب ماجراجویی او در شهر زمردی آغاز میشود!
#معرفی_کتاب
#ندا_دانا
هدایت شده از دانا
📚 #معرفی_کتاب: جیمز و هلوی غول پیکر
نویسنده: رولد دال
مترجم: ندا ترابی
ویکتور هوگو
اگر یک بچه چهارساله باشید که ناگهان کرگدنی پدر و مادرتان را بخورد و شما را همراه با دو عمه وحشتناک و بدجنستان تنها بگذارد، چه میکنید؟ جیمز کوچولو مجبور بود شرایط سخت و بدبختیهایش را تحمل کند. عمههایش حسابی بداخلاق بودند و هرطور که فکرش را بکنید، جیمز را اذیت میکردند. اما بالاخره نوبت او هم رسید. شانس در خانهاش را زد و مرد اسرارآمیزی به او یک پاکت جادویی داد؛ پاکتی با مخلوطی از چیزهای مختلف که میتوانست او را خوشبخت کند.
خب اگر فکر میکنید او موفق شد تا به یک زندگی عادی و خوشحالکننده برسد، باید بهتان بگویم که سخت در اشتباهید چون پاکت از دستش افتاد و معجون شگفتانگیزی که قرار بود زندگیاش را روبهرو کند، از دست رفت. اما خب، در عوض یک درخت هلوی غول پیکر و بزرگ آنجا سبز شد. حالا باید دید که عمههای جیمز چه نقشهای برای هلوهای غول پیکر میکشند.
#معرفی_کتاب
#ندا_دانا
🔆 سهشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۲ هجری خورشیدی
🌛الثلاثاء ۰۵ جمادیالثانی ۱۴۴۵ هجری قمری
🎄 Tuesday 19 December 2023 AD