eitaa logo
آستان قدس رضوی و حرم مطهر
33.2هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
15.7هزار ویدیو
192 فایل
مرجع رسمی ارتباط مستمر با حرم مطهر امام رضا(ع) و آستان قدس رضوی‌ ارتباط با ما: @admin_aqr
مشاهده در ایتا
دانلود
هر کس که از باب الجواد آمد زیارت با دست پُر، مشمول احسان رضا شد السَّلامُ عَلَیکَ یٰا أبَاالجَواد یٰا عَلیِّ بنِ مُوسَی الرِّضٰا @aqr_ir
11.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 | هر خانه‌ای بابی دارد که باید از آن وارد شد. حاجتهایی که از باب الجواد روا شد. @aqr_ir
| هر فیلم و عکسی، داستانی دارد و هر نگاهی می‌تواند داستانی متفاوت را حکایت کند؛ با داستان ما همراه شوید 👇🏻 📝 شما نیز می‌توانید داستان‌های امام رضایی خود را با مخاطبین ما به اشتراک بگذارید. @aqr_ir
آستان قدس رضوی و حرم مطهر
#داستان_یک_تصویر | هر فیلم و عکسی، داستانی دارد و هر نگاهی می‌تواند داستانی متفاوت را حکایت کند؛ با
هر روز قبل از ساعت هشت که از سر کار برمی‌گشتم می‌دیدم که پیرمرد در مسیر همیشگی در حال رفتن است. هر بار که از کنار منزلشان رد می‌شدم می‌دیدم که درب خانه باز است، خیلی محسوس و قابل مشاهده جوری که انگار صاحب خانه در را به انتظار آمدن کسی باز گذاشته است. تا بالاخره آن عصر زمستانی حدود ساعت هفت بعدازظهر که از سر کار برمی‌گشتم، پیرمرد را دیدم که باز در حال عبور از کوچه است، اما خیلی آرام‌تر از قبل و با حالی زار و نزار؛ به مادر زنگ زدم و گفتم کمی دیرتر می‌آیم، و راهم را کج کردم و آرام آرام پشت سر پیرمرد به راه افتادم. چند باری ایستاد دستش را به دیوار گرفت و سرفه‌هایی پی در پی کرد، آنچنان که گویی نمی‌تواند نفس بکشد، دست‌پاچه شده بودم، نمی‌دانستم چه کنم! گفتم: «الان است که پیرمرد از نفس بیفتد»، اما کم کم آرام شد و به راهش ادامه داد، با خودم گفتم یعنی این پیرمرد قدخمیده هر روز کجا می رود؟ که ناگهان چشمم افتاد به فلش روی دیوار؛ به طرف حرم... ▫کمی فکر کردم، درست است این مسیر به حرم می‌رسد، در همین افکار بودم که ناگهان پیرمرد دست به دیوار نشست، نمی‌توانست نفس بکشد، به قدم‌هایم سرعت دادم، خودم را به او رساندم، بطری آبی را که در کیف داشتم درآوردم، بفرمایید کمی آب میل کنید پدر جان، نگاهی کرد و مکثی کوتاه، «ممنونم دخترم». گفتم: «باباجان من می‌روم به سمت حرم، شما مسیرتان کجاست؟» گفت: «من هم می‌روم حرم بابا، هر روز همین ساعت‌ها راه می‌افتم، تا راس ساعت هشت حرم باشم.» ▫️با لبخند گفتم: «هر روز؟» که ناگهان چشمانش به اشک نشست و گفت: «آره بابا سی و هشت سالی می‌شود، راستش نذر دارم»، چشمانم گرد شد، با تعجب پرسیدم «نذر؟» گفت: «آره» و قطرات اشک حالا دیگر آرام آرام از چشمانش جاری می شود، بر گونه‌های چروکیده‌اش می‌غلطید و بر روی محاسن سفیدش می‌نشست. ▫️گفتم «حالا که مسیرمان یکی است اجازه بدهید شما را تا حرم همراهی کنم و به راه افتادیم»، با زیرکی پرسیدم «فکر نمی‌کردم بشود همچین نذری کرد؟ سی و هشت سال؟ هر روز ساعت هشت؟ حرم؟» تمام حواسم پیش صدای پیرمرد بود که گفت: «سی و هشت سال پیش جواد من هجده ساله بود، یک روز من و مادرش نشسته بودیم روی تختِ میان حیاط و داشتیم چایی می‌خوردیم، که جواد آمد و کنارمان نشست. ▫️جوان محجوبی بود، سرش را پایین انداخت و آرام گفت مادرجان پدرجان آمده‌ام از شما کسب اجازه کنم و بروم جبهه، که ناگهان مادرش با بهت‌زدگی عجیبی گفت جوادم چه می‌گویی تو بروی من چه کنم؟ من فقط تو را دارم، آخر ما همین یک پسر را داشتیم، در واقع جواد تنها فرزند ما بود، فرزندی که بعد از سال‌ها دوا و درمان خدا به ما داده بود. مادرش شروع کرد به گریه کردن و جواد شروع به التماس، مادرجان تو را به خدا اجازه بدهید من بروم، بخدا اِذن و اجازه شما نباشد پایم را از در خانه بیرون نمی‌گذارم، که ساعت دیواری اتاق به صدا درآمد، ساعت هشت شب بود. نمی‌دانم چه شد، جواد بلند شد ایستاد و رو به حرم کرد و گفت: مادرجان شما را به حق آقا علی ابن موسی الرضا قسم می‌دهم اجازه بدهید بروم، مگر خون من رنگین‌تر از خون مابقی جوانان این خاک است؟ مادر جواد تا اسم آقا جانم امام رضا را شنید اشک‌هایش را با کنار چارقدش پاک کرد و گفت: حالا که نام آقا را آوردی و مرا به ایشان قسم دادی برو، ولی جوادم به حق امام رضا زود برگرد مادرجان. بعد رو به من کرد و گفت حاج آقا چرا چیزی نمی‌گویید؟ شما را به خدا حرفی بزنید، سرم را بالا آوردم و گفتم: اِذن را شما باید می‌دادید که دادید برو بابا جان و جوادم رفت و هنوز بعد از سی و هشت سال باز نگشته است، و در تمام این سال‌ها در خانه ما بسته نشده است، مادرش می‌گوید شاید جوادم بیاید و ما خانه نباشیم و فکر کند از اینجا رفته‌ایم و آواره شود بچه‌ام، سی و هشت سال است من هرشب سر ساعت هشت می‌روم حرم و از آقا می‌خواهم جوانم رابرگرداند. امروز زنگ خانه را زدند. سلام و علیک کردیم اجازه خواستند وارد شدند، مدتی که گذشت یکی از آن‌ها گفت، حاج آقا چشمتان روشن بالاخره آقاجواد برگشت، مادرش صدایمان راشنیده بود، چارقدش را سرکرده سرنکرده خودش را به ما رساند، بگو مادر، جوادم کجاست؟ طی عملیاتِ اَخیر بچه‌های گروه تفحص پیکر پاک جواد و هفت تن دیگراز بچه‌های عملیات والفجر هشت درجزیره فاو پیدا شده. آزمایش‌های DNA شما با یکی از پیکرها تطابق کامل دارد. امشب دارم می‌روم حرم که ازآقا تشکرکنم، بالاخره جوادم دارد برمی‌گرددخانه.» حال دیگر مارسیده بودیم جلوی باب‌الجواد و پیرمرد دستش روی سینه‌اش بود و اشک می‌ریخت و می‌گفت: «یا ابالجواد آمده‌ام به تشکر، ممنونم که جوادم را به من برگرداندی» و پیرمرد که حالا به وضوح قدش خمیده‌تر از روزهای قبل شده بود وارد حرم شد و من ماندم با سیل اشک و دلی که حالا از صحن و سرای علی ابن موسی الرضا روانه آن حرم نورانی با آن دوگنبد طلایی شده بود. 📝بنت الهدی ناصری @aqr_ir
14.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 | تا نگاهش به جوانش افتاد... ▪️محمد رضا طاهری @aqr_ir
گر «هشت» رضا و «نُه» جواد است چه غم؟! بگذار که هشتم گرو نه باشد السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْوَصِیُّ الْبَارُّ التَّقِیُّ @aqr_ir
📿 ذکر روز سه‌شنبه، صد مرتبه ⚜ یا ارحم الراحمین ⚜ @aqr_ir
30.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 | قدم‌هایی نیکو به نامِ فرزندِ رضا(ع) / خدمت به مردم و جریان‌سازی فرهنگی با محوریت امام جواد علیه‌السلام 🔹 مستندی کوتاه از نقش‌آفرینی کانون فرهنگی جواد‌الائمه علیه‌السلام در حاشیه شهر مشهد @aqr_ir
12.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 | امامِ مجاهد 🔺"در نوجوانی به رهبری امت اسلام منصوب شد و در سالهایی کوتاه، جهادی فشرده با دشمن خدا کرد، به طوریکه در سن ٢۵ سالگی، یعنی هنوز در جوانی، وجودش برای دشمنان خدا غیرقابل تحمل شد و او را با زهر شهید کردند" @aqr_ir
برنامه های امروز حرم مطهر رضوی 🔷 با توجه به پروتکل های بهداشتی زائران می توانند صوت برنامه های حرم رضوی را در صحن ها و بست ها بشنوند و یا از طریق سایت tv.razavi.ir/fa ، نرم افزار روبیکا و صفحه پنجره فولاد (https://go.rubika.ir/panjerefolad) این مراسم را دنبال کنند. @aqr_ir
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هم کتابخوانی، هم مسابقه 🔺 مسابقه ملی کتابخوانی کرامت بر اساس کتاب «امام رضا(ع) وکرامت انسانی» به قلم محمد حکیمی 🔺 مهلت ارسال پاسخ ها تا پایان مهرماه و همزمان با ایام شهادت امام رضا(ع) 📎 https://behnashr.razavi.ir/ @aqr_ir
📸 | نمایی از سومین ضریح مطهر امام رضا(ع) در سال ١٢٣٨ ه.ق 🔺این ضریح فولادی مربوط به عهد قاجاریه است و در عصر سلطنت فتحعلی شاه روی ضریح نگین‌نشان‌ در حرم مطهر جای گرفت. 🔺ضریح سوم پس از مدتی به علت پوسیدگی پایه‌ها و تزلزلی که در ارکان آن به عمل آمده بود، در سال ١٣٣٨ ه.ش برچیده شد و به موزه انتقال یافت. @aqr_ir