9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 آقای خلخالی در هنگام تحویل دادن جنازه های سوخته کماندوهای آمریکایی در لانه جاسوسی: براتون شکلات آورده ام
⚠به همراه تصاویری از جنازه های سوخته کماندوهای آمریکایی در طبس
این ویدئو بخشی از مستند جدید Desert One است. مستندی در مورد عملیات پنجه عقاب (عملیات طبس جهت رهایی گروگان های آمریکایی حاضر در لانه جاسوسی)
🔹پنجم اردیبهشت ماه، سالروز شکست عملیات پنجه عقاب آمریکا در صحرای طبس
@arabsalehi_ir
گزارشی از وضعیّت بغرنج مدرسهٔ حجتیّهٔ قم در سالهای ۱۳۳۹ و ۱۳٤۰ ه ش
🎙 از گفتوگوی رضا تاران با شیخ حسن ممدوحی کرمانشاهی (در:
www.rezataran.ir
، یکشنبه ٢٥ / ۱۲ / ١٣٩٢)
🔹 «ما در مدرسهٔ حجّتیه خیلی صدمه خوردیم، فوقالعاده! وضعیّت مدرسه یک جوری بود که الآن من فکر میکنم که ما راستیراستی چرا نمردیم یا مثلاً چهطور شد که ما از آنجا سالم دررفتیم؟!
🔸 مدرسه صاحب نداشت. مرحوم آقای حجّت که به رحمت خدا رفته بود، پسری داشت که صلاحیت برای تولیت مدرسه نداشت. مراجع آن وقت هم مدرسه را رها کرده بودند. سیمهای برقش همه خراب بود، آب نداشت، در زمستان آبِ کاسه در داخل حجره تا ته یخ زده بود، یعنی حجرهٔ ما مثل فریزر بود، واقعاً میگویم، درهای حجره وضعیّتی نداشت، پا که میگذاشتیم روی زیلو، پاهایمان یخ میکرد، دستهای ما از سرما ورم میکرد. تنها خدمتی که حوزه به ما آن وقت میکرد، اوّل عرض کنم که، آخرهای آذر یا اوایل دی پنج مَن زغال میخریدند میریختند پشت درِ حجره که این برای زمستانتان. خلاصه مصیبتی بود.
🔹 مدرسهٔ حجّتیه خیلی بزرگ است، شاید مثلاً دو سه هکتار است. دستشویی مدرسهٔ حجّتیه هم آن طرفِ مدرسه بود و ما هم این ضلع مدرسه بودیم. کسی که میخواست تا دستشویی برود و بیاید، بیست دقیقه طول میکشید تا بخواهد برود آنجا یک آفتابه بردارد، از آنجا بیاورد لب حوض، با آب پر کند و با خود ببرد. بعد، حوضش هم پر از این کرمریزهها بود. اصلاً نمیشد. من هم چشمم تراخم گرفت در آنجا، که دو سه دفعه هم رفتیم تهران پشت چشم ما را تراشیدند، عمل کردم. یک دفعه هم تو مطبّ دکتر ضعف کردم، نمیتوانستیم وضو بگیریم.
🔸 میرفتیم خدمت آقای زنجانی، آقای زنجانی متصدّی مدرسه شده بود، آیةالله #سید_احمد_زنجانی، پدر بزرگوار آیةالله حاج آقا موسی. خُب ایشان هم بسیار مرد شایسته و محتاطی بودند. گفتیم: آقا، ما شبها که مطالعه میکنیم، چراغی که روشن است کشش ندارد برای مطالعه کردن. گفتند که: کسی نیست که پول بدهد شما یک مقوّا ببرید بندازید روی لامپ؟! ما این کار را هم کردیم. رفتیم گفتیم: آقا، ما این کار را هم کردیم، فایده ندارد. اینقدر التماس کردیم تا اجازه دادند لامپ ٦٠ را تبدیل بکنیم به لامپ ١٠٠ و مشغول مطالعه میشدیم. این وضع این مدرسه بود.
🔹 یک رخشورخانهای داشت که شما شاید از چند متریاش رد میشدی بوی رخشورخانه آدم را اذیّت میکرد. آن وقت مجبور بودند طلبهها بروند آنجا. یک آبِ حوضی داشت معلوم نبود مضاف [است] یا مطلق؛ آن وقت لباسها را آنجا میشستند، بعد بوی گند میداد.
🔸 آن سال هم سالی برفی بود. خیلی برف میآمد. مدرسهٔ حجّتیه آب انبارش بیستوسه پلّه میخورد میرفت پایین. ما هم اجازه گرفته بودیم که با آبِ آبانبار وضو بگیریم. آقای زنجانی گفت: به شرطی که شما بروید یک آفتابه آب از آبانبار بیاورید بیرون، لب باغچه وضو بگیرید! خب ما هم گاهی از اوقات آب خوردنمان هم همان بود. با همان هم غذا میپختیم. یک کوزهای دستمان بود، یک آفتابه هم دست دیگرمان، برویم پایین بیستوسهتا پلّه. چراغ هم نداشت. شبِ تاریک برف که میآمد، این برفها، کسی نبود این برفها را پارو کند. یخ میکرد قلمبه قلمبه. اینجوری شب تاریک بیستوسه پلّه غرق یخ، میخواست ما برویم، یک دستمان کوزه، یک دستمان آفتابه، که برویم آب بیاوریم بالا! من یادم هست آن وقت آمدند به ما گفتند که: کوهنوردها قلّهٔ فلانجا را فتح کردند. گفتم: خدا پدرت را بیامرزد، بگو اگر راست میگویی بیا از این پلّهها برو پایین. وضعیّت اینجور بود.
🔹 ... ما در منزلمان دو نفر مستخدم داشتیم. خلاصه خیلی راحت زندگی میکردیم. ولی من این زندگی را رها کرده بودم و طلبگی را انتخاب کرده بودم.
🔸 ... شبهای جمعه حاج آقا حسین فاطمی بود، از شاگردهای مرحوم آقا میرزا آقا جواد [ملکی] تبریزی بود، درس اخلاق داشت شبهای جمعه. ما میرفتیم آنجا. ایشان درس اخلاق برای طلبهها میگفت. بعد بالای منبر میگفت: آقا تو طلبهای؟ تو بطلهای! تو چه کار میکنی؟ با آن وضعمان گریه میکردیم!
🔹 ... مدرسهٔ حجّتیه دو طبقه هست. اگر شب، بعد از نماز مغرب و عشا، کسی میان این راهرو کفشش صدا میداد یا بلند حرف میزد، تا ته سالن که میرسید درِ چند تا از حجرهها باز شده بود! اعتراض میکردند: آقا، شب تحصیلی است، چه خبر است؟ در مدرسهٔ حجّتیهای که در آن زمان شاید صدها بلکه شاید پانصد طلبه داشت، کمترین صدایی نمیآمد.
🔸 کتابخانهٔ آن وقت چهار از شب رفته باز بود و کتاب گیرِ طلبهها نمیآمد. بعد مثلاً طلبه مکاسب میخواند، دور تا دورش حاشیه بود، ... کفایه میخواندند، تمام حواشی کفایه را هم مطالعه میکردند. پیشمطالعه میکردند. من در فقه با هممباحثهمان پیشمباحثه میکردیم. ... طلبه هیچ همّی نداشت الّا اینکه درس بخواند.»
@arabsalehi_ir
بازخوانی گفتوگویی با معصومه حائری |
بمناسبت درگذشت عروس بزرگ امام ره
مرحوم معصومه حائری همسر سیدمصطفی خمینی در سالهای قبل با نشریه «حریم امام» گفتوگویی داشته که به نقل از وبسایت جماران در پی میآید:
در اوایل با امام زندگی می کردیم و امام هم خیلی به من علاقه داشت و یادم هست هر هفته که می خواست سر و صورتش را اصلاح کند، به من می گفت بیا رو به روی من بنشین تا در کنار اصلاح کردن با هم حرف بزنیم. آقا در آن زمان خودش سر و صورتش را اصلاح می کرد و علاوه بر کوتاه کردن موهای سر و صورت، موهای پرپشت ابروهایش را که روی چشمش را می گرفت کوتاه می کرد. مژه های امام هم خیلی بلند بود و من به شوخی می گفتم مژههاتان را هم کوتاه کنید.
ما پس از مدتی، در نزدیکی منزل آقا منزلی را گرفتیم و به آنجا رفتیم؛ اما مرتب به خانه آقا و پیش خانم می رفتم و رفت و آمد می کردم و برخی از کارهای منزل امام از جمله اتوکردن لباس های امام و خانم را انجام می دادم.
او درباره شخصیت امام گفته بود:
آقا هم جزو بهترین شخصیت هایی بود که من دیده بودم. آقا، هم مهربان واقعی بود و هم خیلی امروزی و مدرن بود و یادم هست شب ها که برای نماز شب بلند می شد، مقداری سیب و پرتقال توی بشقاب می گذاشتم و می بردم و کنار سجاده ایشان می گذاشتم تا میل کند. من با آقا زندگی کردم و از همه حرکات و سکنات آقا خوشم می آمد و هیچ وقت کاری نکرد که من ناراحت بشوم و خیلی به من علاقه داشت و همانطور که گفتم خیلی تمیز و مرتب بود و یادم هست یک بار گوشه قبایش به ظرف غذا یا چنین چیزی مثل آن خورد که فوری گوشه قبا را بالا زد و به طرف دستشویی رفت و قبا را درآورد و گوشه قبا را شست و برگشت.
یک بار به ایشان گفتم شما که در خمین بزرگ شدی، چرا این قدر مدرن و امروزی و تمیز و مرتب هستی؟! ایشان هم می خندید.
من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان می رفتم و حاج آقا مصطفی به من می گفت چرا با چادر پیش آقا می روی؟! من هم در جواب می گفتم ما در خانواده خودمان اینجوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمد آقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام می آمد.
معصومه حائری با تاکید بر نظم و نظافت امام اینگونه به ادامه تعریف پرداخته:
آقا خیلی تمیز و اهل رعایت بهداشت بود، به طوری که ما سر سفره برای ایشان دو تا چنگال می گذاشتیم تا اگر دو نوع غذا در سفره بود، هر کدام را با چنگال جداگانه ای بردارد. ایشان این قدر تمیز و اهل مراعات بود که می گفتم من خانواده های روحانی زیادی را دیده ام، اما شما از همه مدرنتر و امروزیتر هستید.
یادم هست یک بار مرحوم حاج احمد آقا پیش ایشان می خواست با دست غذا بخورد که فرمود احمد، اگر می خواهی با دست غذا بخوری، برو بیرون بخور! باز به یاد دارم که خانم در بشقابی که پلو خورده بود و می خواست خربزه بگذارد و بخورد، باز آقا به ایشان تذکر داد. آقا خیلی مرتب و تمیز بود و به عنوان نمونه دیگر، یک میز جلوی درب خانه بود که آقا وقتی وارد منزل می شد، کفشهایش را در میآورد و داخل آن می گذاشت و یک جفت دمپایی برمیداشت و می پوشید.
آقا مقید بود که لباس تمیز و اتوکشیده بپوشد؛ چون هوا گرم بود و قبای تابستانی را زود، زود می شستند و من هم اتو می کردم. امام در ایران هم این رویه را داشت؛ منتها در اینجا اتوکش داشتند و اتو کردن به عهده من نبود.
به هر حال آقا و خانم خیلی مرتب و منظم و دقیق بودند؛ چون خانم که اصالتاً تهرانی و امروزی و از یک خانواده اصیل بود و خود آقای خمینی هم اصالت خانوادگی بالایی داشت و برادر ایشان، مرحوم آقای پسندیده هم یک آدم حسابی به تمام معنا بود.
خانم حائری در خاطره دیگری از امام نقل کرده:
زمان تبعید آقا در نجف، گاهی من و خانم به ایران می آمدیم و امام تنها بود و حاج آقا مصطفی برای این که ایشان تنها نباشد، پیش امام می رفت و با ایشان غذا می خورد.
یک روز حاج آقا مصطفی کمی دیرتر رفت و دید امام غذایش را سر وقت و مطابق معمول خورده و منتظر ایشان نمانده است. بعد از آن، هر روز حاج آقا مصطفی می رفت و موقع غذا خوردن، کنار امام می نشست و فقط نگاه می کرد و لب به غذا نمی زد و امام هم انگار نه انگار، به غذا خوردن ادامه می داد و اصلاً به حاج آقا مصطفی تعارف نمی کرد تا غذا بخورد. پدر و پسر کار خود را بلد بودند.
او درباره علاقه امام به حاج آقا مصطفی گفته:
واقعاً آقا علاقه زیادی به حاج آقا مصطفی داشت، ولی سیستم و شخصیت ایشان طوری بود که ناراحتی و غم و غصه خود را بروز نمی داد.
@arabsalehi_ir
✅ در آغوش قاتل پدر!
محمد مطهری
🔻خاطراتی درباره شهید مطهری (بخش اول)
🔹 بهمن ۱۳۵۸ قاتل استاد مطهری (از اعضای گروه فرقان) را برای اولین بار در زندان دیدم. به شدت پشیمان بود. میگفت باور نمیکنم چنین شخصیتی را کشتهام.
🔸 مرا که کوچکترین فرزند خانواده و نوجوان بودم در آغوش گرفت. به شدت گریه و طلب حلالیت میکرد. میگفت از حالا خودم را در جهنم احساس میکنم.
🔹 به گفته خودش این تحول از آنجا بود که در زندان برخی آثار شهید را خوانده بود. مبهوت مانده بود که چگونه او را شستشوی مغزی داده بودند.
🔸 به اختیار، و نه با حکم قضایی، آثار کسی را که گلوله در مغزش جای داده بود خوانده و چنین حالش دگرگون شده بود؛ گلولهای که از لاله گوش راست وارد و از بالای ابروی چپ خارج شد.
🔹 البته برخی فرقانیهای دیگر تا آخرین لحظه بر سر موضع خود بودند.
@arabsalehi_ir
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدن این فیلم برای فعالان فرهنگی باغیرت کشور ضروری وپخش کردن آن درفضای مجازی لازم است.
@arabsalehi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی ماموریت عراق از اقا به من محول شد اقا گفتند اولین جائی که میروی خدمت اقای سیستانی وهرچه گفت همان رهنمودهای من است وقتی خدمت اقای سیستانی رسیدم عرض کردم اگر دستوری اوامری باشد سمعا وطاعه ایشان فرمودند هرچه اقای خامنه ای گفتند وسفارش کردند اولی وارجح است
@arabsalehi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ فرماندار تگزاس هستند.
🔸۴ سال پیش فرمودند من قانونی را امضا میکنم که آزادی بیان در دانشگاهها را تضمین میکند.
🔹امروز پلیس با اسب به تظاهرکنندگان دانشگاه تگزاس حمله کرد!
#دروغ_آزادی_بیان
🇮🇷@arabsalehi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پروفسور مشهور آلمانی، به مذهب تشیع گروید.
🔹 این پروفسور، «رودریک آگورتمن»، یک چهره شناخته شده در اروپا است که آزمایشگاه بزرگی در زمینه میکروبیولوژی در کشور سوئیس دارد و استاد رشته اقتصاد است.
ـــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 @arabsalehi_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹انتظار و اعتقاد به ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در مردم فلسطین
برادر شهید غیث شحاده بعد از ترور برادرش در اردوگاه نور شمس در کرانه باختری:
"به اذن خدا فلسطین را آزاد خواهیم کرد، به دست مهدی منتظر و به دست ما!"
🇮🇷@arabsalehi_ir
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
او هیچ نکرد،
فقط نشست
و تنها گوش کرد
و جواب داد!
@arabsalehi_ir
20.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 بیانات استاد احمد عابدی درباره عملیات #وعده_صادق و تاثیر آن
تصمیم گیری عملیات #وعده_صادق در حرم امام رضا علیه السلام
@arabsalehi_ir
1_11060664190.mp3
3.89M
خاطرات استاد شب زنده دار از،استاد خود آیت الله شیخ مرتضی حائری ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳،به مناسبت رحلت صبیه ایشان و همسر شهید سید مصطفی خمینی
@arabsalehi_ir