eitaa logo
اعراف
82 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
361 ویدیو
21 فایل
وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ ۚ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ ۚ (اعراف/۴۶) لینک کانال‌های آرشیویِ بذل خون،متفکر غریب و میراث: @miras_68 @bazl_61 / @gharib_58 این کانال هم تولیدی و هم توزیعی است! @aliasgari1378
مشاهده در ایتا
دانلود
چه سیاهِ تلخی ... دیگر قهوه خوردن بس است! چای را هم امتحان کن. @araf11
بِلاگرهای حجاب بَلاگردان بی‌حجابی نیستند بَلاسازان هستند. @araf11
از مرز جغرافیایی عبور کردن، مهم نیست... مهم آن است که از مرز هویت عبور نکنیم. @araf11
دلتنگ رفتیم و شیدا برگشتیم @araf11
کسی که آزادی بیان را جمله‌ی درستی می‌داند، نه جایگاه بیان را در زندگی انسان فهمیده است و نه معنای آزادی را در رشد انسان درک کرده است! @araf11
بی‌ هویت کردن کار سختی نیست، اگر خیال‌پردازان، اندیشه‌پردازان جامعه شوند. @araf11
هدایت شده از ویراستی ها
🖋 ضرورت قانون پوشش ☑️@VIRASTYHA
اعراف
🖋 ضرورت قانون پوشش #حجاب #فرهنگ #ویراستی_ها ☑️@VIRASTYHA
عزیزان من! کانال "ویراستی‌ها" سعی دارد تا مهمترین و کلیدی‌ترین ویراست‌های روز را برای شما نشر دهد. پس حتما آن را دنبال کنید. لینک کانال: @VIRASTYHA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز اول فرّوا الی الحسین ساعت ۷ صبح با جمعی از طلبه ها از ترمینال مسافربری قم، سوار اتوبوس، به سمت مرز مهران حرکت کردیم. برای من که ۶ سال از طلبگیم می‌گذشت، هنوز کنار روحانیون ملبس، نشست و برخاست کردن، سخت بود. خیلی سخت. مخصوصا اگر با اساتید برجسته فقه و اصول همسفر باشی. برای صبحانه کنار یکی از موکب‌های بین راهی پیاده شدیم. تعدادی غرفه برای کارخیر و صدقه‌ی مسیر، اطراف چایخانه قرار داشتند. چند عدد میز و صندلی هم کنار آن بود تا زائران با خیال راحت‌تر کنار خانوادهخود صبحانه میل کنند. "بفرمایید صبحانه! " نان، پنیر، خرما و چایی. دوستانم مشغول نوش جان کردن صبحانه‌ی مختصر موکب بودند که خانمی با یک کلاه لبه دار بر سر ، عینک دودی، یک پیراهن و شلوار لی گشاد و مویی برهنه، وارد محوطه‌ی موکب شد. با دیدنش منتظر ماندم تا کسی به او امر و نهیی کند ولی با این همه طلبه و ملبس، یک تذکر خشک و خالی به یک حرام سیاسی بر دلم ماند! بعد از چند دقیقه، از سرویس بهداشتی برگشت و با موبایلش از صف زوار برای نوشیدن چای، فیلم و عکس می‌گرفت. به سمت بانوانی که مسئول غرفه‌ها بودند رفتم و خانم هنجار شکن را نشانشان دادم. یکی از آنها برای تذکر رفت. زن کلاه دار از شنیدن تذکر امتناع می‌کرد و خانم آمر را با دستانش پس می‌زد. بی توجه گوشی خود را داخل کیفش گذاشت. وقتی از کنارم رد شد، با صدای بلند گفتم: خانم! حجابت را رعایت کن! درحالیکه می‌رفت گفت: نیاوردم. منم گفتم: میخواستی بیاوری. با پررویی گفت: همین هم بخواهی در میاورم! گویا بقیه از جنجال زن مطلع شده بودند، کسی آمد تا جوابش را بدهد که شوهرش دستش را گرفت و برد. معلوم بود که برنامه قبلی داشته وگرنه او که غوطه‌ور در جهان مدرن است کجا و ملت فراری از هلاکت به سوی حسین(ع) کجا؟ سید شماره پلاک ماشین زن را برداشت تا برای پلیس ارسال کند. مطمئن بودم اگر این اتفاق در غرب تهران، آنهم در یک پاساژ رقم می‌خورد، نه من جرئت تذکر داشتم و نه جمعیت همفکری وجود داشت تا این جرئت را به من بدهد. امتحان سختی در پیش رو داریم! به راستی حسین گفتن هایمان زمانی ارزشمند می‌شود که در جنگ آشکار تفکر ها، عقلانیت حسینی را فریاد بزند نه صرفا لقلقه‌ی زبان باشد؛ راهی که رو به حسین نباشد، زوال هویت انسانی را در پی‌ خواهد داشت. سوار اتوبوس که شدیم با خودم فکر کردم که چقدر جمعیت و وجود یک اتمسفر از نمایش هویت دینی، می‌تواند جامعه ساز باشد. ای کاش همیشه این جمعیت درشهر حاضر بود تا طعم جرئت انسانی زیستن را به جوانان در معرض مسخ، بچشاند. 🖋 علی عسگری @araf11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز دوم هویت سردرگم اتوبوس، هر چقدر خنک کند، نمی‌تواند از پس هوای گرم عراق بربیاید. برای من، تحمل تاول و گرمازدگی از عرق سوز شدن راحت‌تر بود. بچه‌های کاروان از گرمای مفرط بغداد، فریاد تشنگی سر می‌دادند. به سمت دوستی که روبروی یخچال اتوبوس نشسته بود چرخیدم و آب طلب کردم. با صورتی عرق کرده، بجای آب، بی‌آبی را نصیبم کرد. قرار بود تا ابتدا به کاظمین و سپس به سامرا برویم و آخرشب راهی خانه پدری، نجف شویم. در میانه‌ی راه، اسقاطی‌ها و گاراژها فضای غریبی را ایجاد کرده بودند. جاده‌های ناملایم و نخلستان‌های تزئینی و بعضا بی ثمر، سختی مسیر را دوچندان می‌کرد. همیشه در سفر به کربلا، ایام اربعین، این امید را در دلم می‌پروراندم که خدا کند روزی عراق به یک کشور بی دغدغه و آرام تبدیل شود. کشوری که هیچگاه روز خوش به خودش ندیده است. یکبار، گرفتار صدام می‌شود، یکبار گرفتار اشغالگری نظامیان آمریکا و بار دیگر گرفتار روح خشن نظام اومانیستی یعنی داعش! اوضاع و احوال بغداد شبیه پایتخت‌های جهان نبود. البته ظاهر سنتی خانه‌ها در سطح شهر، جلوه‌ی زیبایی داشت اما تفکر صاحب خانه‌ها و تشتت فکریشان نسبت به جنگ تمدنی، حکایت از یک هویت گم‌شده می‌داد. بالاخره رسیدیم! کاظمین. شاید بهتر باشد بگویم نسخه‌ی دوم مشهد الرضا(ع). صحن‌های بزرگی که در این چند سال توسط عتبه ساخته شده بودند، رواق‌های بهشتی‌ حرم و مهمتر حضور پدر و فرزند امام رئوف(ع)، کاظمین را به تکه ‌ای از خراسان بدل کرده بود. فرصت زیادی برای زیارت نداشتیم. دوساعت کاظمین و سپس حرکت به سوی سامرا. نزدیک مغرب به سامرا رسیدیم. شهری که هنوز روح حکومت سیاه متوکل برآن سایه می‌انداخت. فضای پادگانی سامرا به هیچ وجه تغییر نکرده است. برج دیدبانیِ ملویه که بیش از هزار سال از عمرش می‌گذرد، خود بر وجود این فضای نه چندان صمیمانه شهادت می‌داد. وارد حرم شدیم. جایی که روزی خانه‌ی امام زمان(عج) بود. خانه‌ای که در اربعین، به روضه خانه‌ی عاشقان صبحِ ظهور تبدیل شده بود تا منتظرانش را از تکرار حادثه سرخ عاشورا، بر حذر دارد! عاشورا یک میراث تاریخی برای تخدیر عواطف نیست. عاشورا یک اتفاقی است که هر لحظه امکان وقوعش برای آنان که هویت انسانی خود را چند صباحی با زیست حیوانی، عوض کرده اند، وجود دارد. عاشورا‌ را منفعت طلبانی تشکیل ‌دادند، که ذکر العجل‌شان تا هنگام ورود به گودی قتلگاه، ترک نمی‌شد. پرونده سامرا بعد از دو ساعت زیارت برای اربعین امسال، بسته شد. نمیدانم کی! ولی امیدوارم دوباره حرم امامین عسکریین را زیارت کنم. 🖋 علی عسگری @araf11