eitaa logo
قرارگاه مردمی سید الشهداء(ع)
2.1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
24 فایل
قرارگاه مردمی سید الشهداء(ع) بدنبال هم افزایی، همپوشانی ، تقویت و در کنار هم قرار گرفتن همه ظرفیتهای دغدغه مند دین و نظام اسلامی و کمک به حل مشکلات و معضلات اجتماعی و فرهنگی اراک است. لینک کانال قرارگاه👇 🌺 @arakema ادمین 👇 @Azim_e_arak
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۲ 🔰خلاصه اقدامات و مساعدتهای قصه های واقعی شماره ۱۱ 🔹1_قصه جوان ۱۸ ساله که بیماری نادر گرفته و فاقد پوشش بیمه بود ✅ تامین مبلغ 50 میلیون تومان قرض الحسنه ۴ ماهه توسط یک بانی. ✅هماهنگی دریافت تخت بیمارستانی و تشک مواج بصورت امانی از کانون خدمت رضوی مسجد حاج تقی تقوی ✅ مساعدت در تامین هزینه درمان توسط خیران تا کنون ۲و نیم میلیون تومان. 🔹2_قصه خانم جوانی که مادر ۲ فرزند است ، همسرش نان آور خانواده است و بدلیل تصادف ، لگنش شکسته و تا چند ماه خانه نشین شده. بچه ها بدلیل فقدان پول سرویس یک ماه است مدرسه نمیروند... ✅ دیدار و سرکشی رابط محلی در چند مرحله و مساعدت در👇 تهیه وزیت رایگان فیزیوتراپی و ۱۰ جلسه یک ساعته فیزیو تراپی رایگان غذای گرم ناهار وشام برای خانواده در حد توان ✅واریزی یک میلیونی یک خیر به حساب پدر خانواده ✅واریز مبالغ نقدی به نیت این خانواده ، تا کنون ۳ میلیون و صد هزار تومان که بعنوان آقا حساب کرده ... به حساب پدر واریز میشود 🔹۳_ قصه پدر دارای دو معلول که برای تامین اقساط مسکن ملی. ✅واریز یک میلیون تومان توسط یک بانی محترم که از خادمیاران رضوی است به حساب این پدر . ✅قول مساعد به تحویل یک بسته مناسب معیشتی برای شب عید 🔹۴_ قصه نابینایی که کلکسیونی از بیماری ها را داراست. ✅مساعدت در امور درمانی و تامین هزینه دارو و درمان در دستور کار است و منتظر مساعدتهای بیشتر هستیم . همراهی در قصه های واقعی با پیوستن به قرار هشتم 👇 https://eitaa.com/joinchat/950009968C296558b1ea ✓لینک گروه دبیرخانه کانونهای خدمت رضوی استان مرکزی در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3556245571Cf34341328b ┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅
خالڪوبی تا شهـادت قسمت6️⃣ حتی در لحظه شهادتش از روی شوخی فحش می داد پای مجید به سوریه ڪه می‌رسد بی‌قراری‌های مادرش آغاز می‌شود. طوری ڪه چند بار به گردان می‌رود و همه‌جوره اعتراض می‌ڪند ڪه ما رضایت نداشتیم و باید مجید برگردد. همه هم قول می‌دهند هر طور ڪه شده مجید را برگردانند. مجید برای بی‌قراری‌های مادرش هرروز چندین بار تماس می‌گیرد و شوخی‌هایش حتی از پشت تلفن ادامه دارد خواهر ڪوچڪ‌تر مجید می‌گوید: «روزی چند بار تماس می‌گرفت و تا آمار ریز خانه را می‌گرفت. اینڪه شام و ناهار چه خورده‌ایم. اینڪه ڪجا رفته‌ایم و چه کسی به خانه آمده است. همه‌چیز را موبه‌مو می‌پرسید. آن‌قدر ڪه خواهرش می‌گفت: «مجید تهران ڪه بودی روزی یڪ‌بار حرف می‌زدیم» اما حالا روزی پنج شش بار تماس می‌گیری. ازآنجا به همه هم زنگ می‌زد. مثلاً با پسردایی پدرم و فامیل‌های دورمان هم تماس می‌گرفت. هرڪسی ما را می‌دید می‌گفت راستی مجید دیروز تماس گرفت و فلان سفارش را ڪرد. تا لحظه آخر هم پای تلفن شوخی می‌ڪرد. آخر هر تماس هم با مادرم دعوایش می‌شد؛ اما دوباره چند ساعت بعد زنگ می‌زد. شنیده‌ایم همان‌جا را هم با شوخی‌هایش روی سرش گذاشته است. مجید به خاطر هایش طوری در سوریه وضو می گرفته ڪه معلوم نباشد. اما شب آخر بی خیال می شود و راحت وضو می گیرد. وقتی جوراب یڪی از رزمندها را می شست. یڪی از بچه ها که تازه مجید را در سوریه شناخته بود به او می گوید:مجیدجان تو این همه خوبی حیف نیست داری؟ مجید هم جواب می دهد: این یا فردا پاک می شود، یا خاڪ می شود. مجید حتی لحظه شهادتش بااینڪه چند تیر به شڪمش خورده باز شوخی می‌ڪرده و فحش می داده است. حتی به یڪی از هم‌رزم‌هایش گفته بیا یڪ تیر بزن خلاصم کن. وقتی بقیه می گفتند مجید داری شهید می شوی فحش نده. می گفت من همینطوری هستم. آنجا هم بروم همین شڪلی حرف می زنم.  یڪی از دوستانش می‌گوید  هرڪسی تیر می‌خورد بعد از یڪ مدت بی‌هوش می‌شود. مجید سه ساعت تمام بیدار بود و یک‌بند شوخی می‌ڪرد و حرف می‌زد تا اینڪه شهید شد.» وقتی شهید شد پلاکاردهایش را جمع می‌کردند ڪه نفهمیم مجید شهید شده است. بی‌آنڪه کسی بتواند پیڪر بی‌جانش را برای خانواده‌اش برگرداند. ڪنار دیگر دوستان شهیدش زیر آسمان غم گرفته خانطومان آرام خوابیده است؛ اما چه ڪسی می‌خواهد این خبر را به مادرش برساند؟ «همه می‌دانستند من و مجید رابطه‌مان به چه شڪل است. رابطه ما مادر فرزندی نبود. مجید مرا «مریم خانم» و پدرش را «آقا افضل» صدا می‌ڪرد. ما هم همیشه به او داداش مجید می‌گفتیم. آن‌قدر به هم نزدیڪ بودیم که وقتی رفت همه برای آنڪه آرام و قرار داشته باشیم در خانه‌مان جمع می‌شدند. وقتی خبر شهادتش پخش شد اطرافیان نمی‌گذاشتند من بفهمم. لحظه‌ای مرا تنها نمی‌گذاشتند. با اجبار مرا به خانه برادرم بردند ڪه ڪسی برای گفتن خبر شهادت به خانه آمد، من متوجه نشوم. حتی یڪ روز عموها و برادرهایم تا ۴ صبح تمام پلاڪاردهای دورتادور یافت‌آباد را جمع ڪرده بودند ڪه من متوجه شهادت پسرم نشوم. این ڪار تا ۷ روز ادامه پیدا ڪرد و من چیزی نفهمیدم ولی چون تماس نمی‌گرفت بی‌قرار بودم. یڪی از دخترهایم درگوشی همسرش خبر شهادت را دیده بود و حسابی حالش خراب‌شده بود. او هم از ترس اینڪه من بفهمم خانه ما نمی‌آمد. آخر از تناقضات حرف‌هایشان و شهید شدن دوستان نزدیڪ مجید، فهمیدم مجید من هم شهید شده است. ولی باور نمی‌ڪردم. هنوز هم ڪه هنوز است ساعت ۲ و ۳ نصفه‌شب بی‌هوا بیدار می‌شوم و آیفون را چک می‌ڪنم و می‌گویم همیشه این موقع می‌آید. تا دوباره ڪنار هم بنشینیم و تا ۵ صبح حرف بزنیم و بخندیم؛ اما نمی‌آید! ۷ ماهه است ڪه نیامده است.» همراهان گرامی در ادامه این خاطره با ما همراه باشید .💐 🎴قرارگاه مردمی سید الشهداء علیه السلام در اراک 👇👇 ╭┅───────┅╮ 🌺 @arakema ╰┅───────┅╯
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فتنه ای در راه است! ⭕️دقت کردید چرا این روزها خبری از مدعیان حقوق زن و شعار زن زندگی آزادی نیست؟ چون دشمن مشغول جای دیگری ست... 🎴قرارگاه مردمی سید الشهداء علیه السلام در اراک 👇👇 ╭┅───────┅╮ 🌺 @arakema ╰┅───────┅╯
5714915861.mp3
2.75M
↵دعاےعھـد . . ♥️! میون‌‌اشڪ‌هاودعاهاے . . . قشنگتون‌ماروفراموش‌نڪنیدᵕ.ᵕ🌱 🎴قرارگاه مردمی سید الشهداء علیه السلام در اراک 👇👇 ╭┅─────────┅╮ 🌺 @arakema ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(عج) 🎴قرارگاه مردمی سید الشهداء علیه السلام در اراک 👇👇 ╭┅─────────┅╮ 🌺 @arakema ╰┅─────────┅╯
📣دکه روزنامه شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ 🎴قرارگاه مردمی سید الشهداء علیه السلام در اراک 👇👇 ╭┅───────┅╮ 🌺 @arakema ╰┅───────┅╯