السلام علیک یااباعبدالله الحسین علیه السلام سلام و عرض ارادت
جهت قربانی بنیت امام جواد علیه السلام برای سلامتی امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف (امروز اول هر ماه قمری ویژه ماه صفر المظفر)
6037-6915-5735-0006 علی اصغرحسین زاده
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم
با کسب اجازه از گروه فاخر اختصاصا با کسب اجازه از محضر علما فضلا در گروه
تخصیصا خدمت استاد ارجمند حجت الاسلام دکتر حاج سید حسین شفیعی امام جمعه موقت ساری جهت یاد آوری نکات ذیل برای ائمه جمعه و جماعت تقدیم میگردد هر چند بنده شاگرد شما هستم و گفتن یاد داشتهای ذیل زیره به کرمان بردن است اما در هر صورت بنده را عفو بفرمائید
مطالبات رهبر و ملت از یک امام جمعه❗️
(قسمت اول)
1⃣ ارتباط و تواضع با مردم و خدمت به آنان
2⃣ ساده زیستی و اخلاق خوب و اخلاص
3⃣عشق و علاقه به کار خود و حوصله داشتن
4⃣توان مدیریت احزاب، گروه ها و ادارات منطقه و شهر
5⃣ پاکدستی و دوری از اصحاب ثروت و قدرت و نزدیک نشدن به طبقات اشراف
6⃣رفتار پدرگونه و ایجاد اتحاد و انسجام بین مردم محل و منطقه
7⃣ مراقبت ویژه جهت عدم نفوذ در نزدیکان (خانواده، فرزندان، رابطان، محافظان و اعضای دفتر) توسط مفسدان و دشمنان
8⃣انجام خطبه خلاصه و عالمانه و ترویج اندیشه انقلاب اسلامی
9⃣شجاعت و نفوذ ناپذیری از صاحبان ثروت و قدرت، انتقاد و فریادگر فقر و فساد و تبعیض بودن
🔟محبوبیت و مقبولیت که مهمترین شرط امام جمعه خوب است و با تحقق شرایط بالا محقق میشود....
....ادامه....
✅ مطالبات رهبر و ملت از امام جمعه
(قسمت ۲)
◀️ امام جمعه هر شهر و روستا، در حد پدر و ناصح مشفق آن شهر و روستاست.
◀️ امام جمعه نه فقط امام یک ساعت و یک روز، بلکه امام هر روز است.
◀️ امام جمعه نه فقط امام یک مسجد، بلکه امام کل جامعه خود است
◀️ امام جمعه کارمند دولت نیست پس باید فریادگر حق مستضعفان و مظلومان باشد
◀️ امام جمعه نباید از کسی حساب ببرد و پشتش فقط به خدا و مردم گرم باشد
◀️ امام جمعه در کنار توصیه به تقوا، باید بر سر مفسدان و ظالمان، شخصی و دولتی، فریاد بزند، افشا کند، اخطار دهد و از مردم کمک بگیرد
◀️ امید مردم باید به جمعه، به نماز جمعه و امام جمعه باشد اگر چنین شد همه می آیند.
◀️امام جمعه نه تنها باید بروز، بلکه بساعت و دقیقه باشد، البته نه مثل بیان تقویم تاریخ❗️
👌نماز جمعه ای که فاسدان و متجاوزان به حقوق مردم هم با آرامش در آن شرکت کنند، نماز جمعه نیست.
حوزه علمیه قم مالک رجبی دارابی 11 شهریور 1401 ه ش
عرض سلام و ارادت مجدد
یا رقیه
من گرفتارم ولی یارم گره وا میکند
یک رقیه گویم و صد مشکلم حل میشود...
.
امروز بمناسبت 5 صفر المظفر شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها روضه آن دردانه ارباب بی کفن تقدیم میگردد
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ
امشب برویم در خانه ناز دانه و سه ساله اباعبدالله علیه السلام که خیلی گره گشاست. افراد برجسته و درمانده می آیند از این دختر سه چهار ساله درمان می گیرند نذر می کنند.
السلام علیک ِ یا سیدتی و مولاتی یا رقیه سلام الله علیها.
یکی از دوستان نقل می کرد که در تهران آقایی روحانی بود منبری خوبی بود، منبر می رفت. ایشان را به خانه ای دعوت کرده بودند سید هم بود. این آقا بعد از روضه که بیرون آمد پیر زنی جلو آمد گفت: حاج آقا ما فردا بعد از ظهر نذر حضرت رقیه علیهاالسلام داریم می شود شما بیایید برای چند تا پیر زن روضه حضرت رقیه بخوانید؟ گفتم: باشد به او قول دادم. ساعت چهار بعد از ظهر فردا به این خانم وعده دادم. شب خانه آمدم یکی از دوستان بازاری من زنگ زد و گفت: فلانی بیا که نانت را پختم و آماده کردم. گفتم: چه خبره؟ گفت: تاجر ثروتمندی در بازار از دنیا رفته است من گفتم برای ختم، آقایش را من دعوت می کنم. پاکتش خیلی چرب است. فردا چهار بعد از ظهر ختمش است شما شرکت کن. گفتم: من به یک پیر زن قول دادم. گفت: سید عقلت قاطی کرده است خانه پیرزن چقدر به تو می دهند اینجا هزار برابر هم شاید بیشتر به تو بدهند. خلاصه این قدر به ما کوبید و ور رفت که گفتم: باشد می آیم به او قول دادم. گفت: شب خوابیدم خواب دیدم که آمدم همان کوچه ای که خانه آن پیرزن بود سر کوچه که آمدم دیدم آقا اباعبدالله(ع) سر کوچه آمدند. نگاهم که به آقا افتاد دیدم یک دختر ناز سه، چهار ساله دور آقا دارد می چرخد. گفتم: آقاجان این دختر کیست؟ فرمود: این دخترم رقیه است. گفتم: آقا اینجا چه کار می کنند؟ فرمود: این پیرزن برای دخترم روضه گرفته است می خواهم بروم در مجلسش شرکت کنم. آقا حرکت کردند و وارد خانه پیرزن شدند. این آقا گفت: از خواب بلند شدم ساعت دو نصف شب بود به آن بازاری زنگ زدم و گفتم: اگر همه عالم را طلا بکنی من فردا جلسه روضه شما نمی آیم. گفت :چرا؟ خواب را به او گفتم: او هم متغیر و منقلب شد. بیان استاد فرحزاد..
امام حسین علیه السلام در جلسه های باصفای بی سرو صدا شرکت می کند. خوشا به حال آن هایی که روضه امام حسین علیه السلام در خانه شان می گیرند.
نمی دانم داغ این دختر با بی بی زینب و امام سجاد علیه السلام چه کرد. دختر بچه سه چهار ساله نیمه های شب بهانه پدر گرفته بودند. می گفت: من پدرم را می خواهم الآن من را رو زانو نشانده بود الآن من را نوازش می کرد. به یزید ملعون خبر دادند. گفت: برید سر بریده پدرش را برایش ببرید، شاید آرام بگیرد. یک وقت صدا زد عمه جان من که غذا نخواستم من بابایم را می خواهم. وقتی روپوش را کنار زد دید سربریده پدر است. کدام دختر طاقت دارد. با این دست های کوچکش سر پدر را به سینه چسباند وگفت: «يا أبتاه، من ذا الذي أيتمني على صغر سنّي؟ بابا جان کدام ظالمی در بچگی یتیمم کرد پدر
بعد از تو محنت ها کشیدم بیابان ها و صحراها دویدم
مرابعد از تو ای شـاه یگانه پرستاری نبود جـز تازیانه
اما یک وقت دیدند سر یک طرف وبلبل حسین یک افتادند. اول فکر کردند خوابش برده است آرام شده است اما بعد دیدند ناز دانه ز فراق پدر جان داده است.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم».
حوزه مالک رجبی دارابی 11 شهریور 1401 ه ش التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
عرض سلام ارادت و تسلیت خدمت برادر ارجمند آقا شیخ محمد بابویه زید عزه همانطور که استحضار دارید جایگاه مادر در خانواده برای بسیاری از افراد مشخص و با ارزش است، با این حال مادران به عنوان نور و چراغ خانه لقب میگیرند .
مادر خورشیدی است که گرمای وجودش محیط خانه را در برمی گیرد.
مادر الطاف وجودیاش را نثار خانواده خود میکند . و غریزه مادری باعث میشود که حتی اگر در درد و رنج باشد به فکر فرزندان خود بوده و رفاه آنها را به آرامش خودش ترجیح دهد..هر چه از مادر بگویم کم گفتم .بگذرم اطاله کلام نشود چون خبر دار شدم مادر عزیزت را از دست دادی از این جهت درگذشت مادر گرامیتان را محضر جنابعالی و اخوی بزرگ شما حاج مهدی بابویه و به تک تک همشیره های بزرگوار شما و داماد ها و مخصوصا محضر حجت الاسلام حاج شیخ مرتضی چلویی ( امام جماعت مسجد جامع دارابکلا ) و سایر بازماندگان عرض تسلیت دارم
از خدای مهربا ن مسئلت دارم که آن مادر مومنه و فداکار را میهمان سفره با کرامت حضرت زهرای مرضیه و ائمه هدی علیهمالسلام قرار دهد و برای حضرتعالی و دیگر بازماندگان از درگاه حضرتش صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت داریم .
حوزه علمیه قم مالک رجبی دارابی 13 شهریور 1401 ه ش
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم..
بمناست امروز هفتم صفر شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام دلها را روانه میکنیم به قبرستان بقیع محضر امام حسن مجتبی علیه السلام ...
از روش امامان ما فهمیده میشود اگر امر دائر شد مظلوم باشی یا ظالم ؟ مظلوم باش ظالم نباش .
السلام علیک یا حسن بن علی المجتبی
آقایی که مظلوم بود
مظلوم زیست
و مظلوم تشییع شد
تابوتش بجای گلباران تیربارانش کردند
در زندگی امام حسن علیه السلام مظلومیت موج میزند
کسی که زنش به او خیانت کند مظلومیت از این بالاتر؟؟
کسی که یاران او به او خیانت کنند یا یاران او به او پشت کردند مظلومیت از این بالاتر ؟؟
یک یک فرماندهان و یاران پشت امام را خالی کردند این از یارانش و آن هم از همسرش
بعد از آنکه حضرت از کوفه به مدینه آمد بعضی ها که رد میشدند به آقا سلام نمی کردند بعضی جواب سلامش را نمیدادند .
بعضی به او میگفتند یا مذل المومنین ؟؟
از شام میامدند رو در روی امام میایستادند به او فحش میدادند و ناسزا میگفتند.
در مجلسی که نشسته بود خطیب منبر میرفت به پدرش امیرالمومنین جسارت میکرد . گاهی امام اشک می ریخت و از مجلس بلند می شد و گاهی مقابله میکرد.
قدرت در دست معاویه افتاده بود . قبل از این بیست سال فرماندار بود و اکنون خلیفه مطلق شده است و قدرت را قبضه کرده است . مدینه دست اوست . سایر بلاد دست اوست . و امام در این شرائط سخت مظلوم بود .
امروز هم قبرش در قبرستان بقیع بدون هیچ شمع و چراغی است .
لذا پیغمبر فرمود هر چشمی برای حسنم بگرید قیامت گریان نخواهد بود .
همه عالم برای غربت آقا اباعبدالله الحسین اشک می ریزند اما امام حسین علیه السلام بر غربت و مظلومی برادرش اشک می ریزد. خیلی از بزرگان ما معتقد بودند مظلومیت امام حسن علیه السلام حتی از امام حسین علیه السلام هم بالاتر بوده است. امام حسین علیه السلام بالاخره یک یارانی باوفایی داشتند اما امام مجتبی علیه السلام کنار اصحاب و یارانشان زره می پوشیدند. در نماز سجاده را از زیر پای آقا کشیدند و آقا را به زمین انداختند و به آقا حمله کردند و به بدن آقا خنجر زدند. آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام همسر داشتند بنام حضرت رباب علیها السلام تاریخ میگوید یک سال زیر آفتاب ماند و گفت: چون آقا اباعبدالله را با لب های تشنه و زیر آفتاب کربلا به شهادت رساندند. من هم باید بنشینم برایش عزاداری کنم.
اما همسر امام مجتبی علیه السلام قاتلش بود و در خانه هم غریب بوده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چشمی که برای حسنم اشک بریزد کور وارد صحرای محشر نمی شود.
آن قدم هایی که برای زیارت حسنم برود بر پل صراط نمی لرزد. یک عمر خون دل خورد و مصائب فراوان دید. از دوست و دشمن و نزدیکان صدمه دید. زخم زبان شنید ..امام توسط همسر ملعونه اش جعده نانجیب مسموم می شود. صدا می زند برایم تشتی بیاورید. خواهر و برادرها خوشحال شدند که آقا سم ها را برمی گرداند و حالش خوب می شود. اما دیدند لخته های خون در تشت ریخت. اینجا هم یک تشت بود که دل اهل بیت علیهم السلام را آتش زد. در شام و در مجلس یزید هم یک تشت بود که دل اهل بیت علیهم السلام را آتش زد. همه جا به قاری قرآن احترام می گذارند. به خانواده شهید احترام می کنند. اما پیش روی بچه ها و عزیزان امام حسین علیه السلام آن نانجیب چوب خیزرانش را برداشت و به سر بریده امام زد.
بزم شراب و چوب جفا ولب حسین
یارب از این مشاهده زهرا چه می کند
فریاد زدسکینه و گفتا که عمه جان
بنگر یزید با سر بابا چه می کند
مزن ظالم حسین مادر ندارد
غریب است وکسی بر سر ندارد
تنش در قتله گه افتاد پر خون
دگر انگشت و انگشتر ندارد
مزن چوب جفا ای بی مروت
دگر این تشنه لب اکبر ندارد.
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
حوزه علمیه قم مالک رجبی دارابی... 13 شهریور 1401 ه ش
سلام..
اگر خواستی اشکت جاری شود
تا آخر بخوان.... کمتر از سه دقیقه
مدال افتخار شهادت نصیب عاشق و شیفته غلام امام حسین علیه السلام شد
«جُون» غلام سیاه پوست «ابوذر غفاری» یک غلا سیاه چهره نه نسب هاشمی دارد نه نسب سیادت دارد و
و نه در منابع تاریخی زیاد از پدرش سخن به میان آمد و نه از مادرش
نه در میان کسانیکه آنجا هستند ویژگی خاصی دارد فقط خدمتگذار است
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
( روضه جُون غلام ابوذر )
مقدمه روضه
جون_چه_کسی_بود؟
«جون» کسی بود که امیرالمومنین(علیه السلام) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به منطقه «ربذه» تبعید کردند این غلام برای کمک به او به آنجا رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمومنین(علیه السلام) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی(علیه السلام) و سپس به خدمت امام حسین(علیه السلام) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.
سلام بر جون در زیارت ناحیه این گونه آمده است: «السلام علی جون بن حُویّ ابن حَریّ مولی ابی ذر الغفاری»؛ سلام بر جون غلام ابوذر غفاری.
💠هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت #امام_حسین(علیه السلام) آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست بنابر نقل مورخین ۹۰ ساله بود.....
💠حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی، اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.
....تا اینجا مقدمه روضه...
سلام بر جون در زیارت ناحیه این گونه آمده است: «السلام علی جُون بن حُویّ ابن حَریّ مولی ابی ذر الغفاری»؛ سلام بر جون غلام ابوذر غفاری.
بروم سراغ ولیّ بزرگی از اولیاء خدا، انسان برتر عالم وجود، تا ببینيد دعایش چه می کند! امام حسین(علیه السلام) غلام سیاهی دارد كه «جون» نام دارد. می گویند روز عاشورا وقتی اصحاب رفتند و شهید شدند، جون دید كه همه رفته اند و نوبت به او نرسیده است. آمد خدمت امام حسین(علیه السلام) و گفت: اجازه می دهید میدان بروم؟ حضرت به او فرمود:«أنْتَ فِی إذْنٍ مِنّی یَا جُوْن»؛ تو برو! تو مرخصی! تو در راحتی ها با ما بودی، خودت را به این بلاهای ما مبتلا نکن. ما گرفتار شدهایم، تو خودت را به گرفتاری های ما گرفتار نکن. می نویسند: «فَوَقَعَ جُوْنُ عَلَی قَدَمَیْ أبِی عَبْدِالله(علیه السلام)». اینجا بود كه جون ديگر تحمل نیاورد و خود را به روي پاهای حسین(علیه السلام) انداخت و شروع کرد به بوسیدن پاهاي حضرت. گفت: «یَابْنَ رَسُولِ الله»، درست است كه من بدبو هستم؛ دارای شخصیت خانوادگی نیستم؛ رویم سیاه است؛ این ها همه درست است، اما بیا بر من منّت بگذار، اجازه بده من خوشبو و رو سفید شوم... بعد دیگر تحمل نیاورد و گفت:«وَ اللهِ لَا اُفَارِقُکُم»؛ به خدا قسم دست از شما برنمیدارم،«حَتَّی مَا اختَلَطَ دَمِيَ الأسْوَدَ بِدِمَائِکُم»، تا اينكه این خون سياهم را به خون های شما آمیخته کنم. همین که این سخنان را گفت اشک در چشمان اباعبدالله حلقه زد فرمود به خدا پیش ما سیاه و سفید ندارد برو
در مقاتل دارد: «فَأذِنَ لَهُ الحُسَینُ (علیه السلام)»، حسین به او اجازه داد. جون به میدان رفت و جنگید غالبا کسانیکه به میدان میامدند اسمشان را میگفتند و اسم پدرشان را میگفتند گفت هرکس مرا نمیشناسد من غلام حسینم من اربابم اباعبدالله است هرکس مرا نمیشناسد من خدمتگذار آل رسولم.. رجزهایش را خواند..
کیف یری الکفار ضرب الاسود
بالسیف ضربا عن بنی محمد
همینطور مشغول نبرد بود تیرها و نیزه ها به طرفش میاید لبخند میزند یکی از این نیزه ها به سینه اش اصابت کرد . روی زمین افتاد . همین قدر مرا بس است که اباعبدالله به من اجازه داد میدان بیایم تا به روی زمین افتاد. اما مگر می تواند به خودش اجازه بدهد كه آقایش را صدا کند و بگوید «یا اباعبدالله»؟ من کجا، حسین کجا؟ طولی نکشید که دید سرش را یکی دارد از روی زمین بلند می کند. ابي عبدالله سرِ جون را بر دامان خود گرفت. می نویسند:«فَتَبَسَّمَ جُوْن»؛ این غلام سیاه لبخندی زد. گریه
می نویسندامام حسین(علیه السلام) صورت به صورت جون گذاشت. اینجا امام دعای حسین(علیه السلام) شروع شد:«اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ طَيِّبْ رِيحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ»
خدا! روسفیدش کن... می خواهم بگویم یا حسین، امشب یک چنین دعایی هم برای ما می کنی؟...گریه
ولعنه الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
استفاده شده از مقاتل آیت الله نظری منفرد و مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی و مقتل دکتر رفیعی و منتهی الامال
و بحارالأنوار - ج 45 - ص 23
حوزه علمیه قم مالک رجبی دارابی 15 شهریور 1401
السلام علیک یا امیرالمومنین علیه السلام و السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
بزرگواران
سلام علیکم
سعادت نصیب شد الان عازم کربلا هستم حلالم کنید و نائب الزیاره هستم
التماس دعا
ممکن است دو عمل از نظر ظاهری مثل هم باشد، ولی اموری چون حسن فاعلی و نیت و معرفت و مانند آن میتواند ماهیت عمل را دگرگون سازد. زناشویی و زنا از نظر رفتار جنسی مانند هم است، ولی میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.
بنابراین، تفاوت در کیفیت عمل با اشتراک در ظاهر و کمیت، شدنی است. ممکن است دو نفر از بام تا شام چیزی نخورند، ولی یکی روزه دارد و عبادت میکند و آن دیگری گرسنگی میکشد و مزدی از این جهت نمیبرد.
ممکن است دو نفر در کنار هم نماز گزارند و همه حرکات و سکنات، همانند باشد، اما تفاوت ماهوی میان آن دو از نظر خداوند است؛ زیرا یکی حضور قلب و نیت خالص دارد و آن دیگری بیحضور قلب یا با نیت ریاورزی نماز میگزارد.
یا دو نفر دست ناتوانی را گرفته از خیابان عبور میدهند؛ یکی بیچشمداشتی میآید و این کار را میکند و میگوید: لاَ نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُکُوراً؛ از شما مزد و تشکر خشک و خالی هم نمیخواهیم؛(انسان، آیه 9) و آن دیگری برای مزد و تشکر و یا ریاورزی و از سردلسوزی و ترحم و آرامش درونی خود و مانند آن این کار را انجام میدهد. دو نفر به تبلیغ دین میروند یکی به نیت مزد و کسب شهرت و تجربه اندوزی میرود و آن دیگری برای اجرای حکم اسلامی دعوت به حکم الهی.
دو نفر بندگی میکنند، یکی از ترس آتش و یا اشتیاق بهشت: «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» یا «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّه»(علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج1، ص57) این کار را میکند و آن دیگری لوجهالله(انسان، آیه 8) آن را انجام میدهد.
دو کس قربانی میکند، یکی برای گوشت آن و آن دیگری برای رضایت خداوندی؛ البته میداند که خداوند غنی و بینیاز است و نیازی به عبادت و قربانی ما ندارد و آنچه خداوند از بندهاش میخواهد تقوای الهی و حفظ خود از عظمت و جلال الهی است؛ چرا که: لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَ لاَ دِمَاؤُهَا وَ لکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ؛ گوشت و خون قربانی به خدا نمیرسد بلکه آنچه میرسد و مراد است همان امر باطنی است که تقوای الهی از سوی شماست.(حج، آیه 37)
جالب اینکه در دوره جاهلیت وقتی قربانی میکردند خونش را به کعبه میمالیدند تا قربانی به خدا برسد اما خداوند در این آیه این روش را نهی میکند؛ زیرا آن که مایه عمل و عبادت قربانی است، خون نیست بلکه نیت و حسن فاعلی است که برخاسته از شناخت و معرفت به جلال و جمال الهی است. از این رو، میفرماید: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ؛ آنچه به سوی خداوند بالا میرود همان کلام پاک و عمل صالح است.(فاطر، آیه 10) البته وقتی این کلام پاک و عمل نیک بالا میرود بهطور طبیعی خود عامل را نیز با خود بالا میبرد، این صعود چون معنوی است در آخرت دیده میشود؛ از این رو، گفته شده مومن صابر است؛ زیرا مزد عمل خودش را در صعود معنوی در آخرت درو میکند که فرشتگان میفرمایند: سَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ؛ و به آنان مىگویند: «درود بر شما به پاداش آنچه صبر کردید. راستى چه نیکوست فرجام آن سراى!»(رعد، آیه 24).
- ویژگی های کلام زیبا
اکـنـون بـه بـیـان پـاره ای از ویـژگـی هـای کـلام زیـبـا مـی پـردازیـم. بـاشـد کـه آنها را در مـعـاشـرتـهـای اجـتماعی، مورد توجه قرار دهیم، تا از آثار و برکات آن در زندگی بهره مند گردیم. کلام زیبا، سخنی است با خصوصیات زیر:
الف ـ بـرخـاسـتـه از فـکـر و انـدیـشـه بـاشـد. قـدرت تفکّر و اندیشه یکی از گرانبهاترین نـعـمـت هـای الهـی بـوده و شـایـسته است که انسان قبل از هر کاری درباره پیامدهای آن بخوبی بـیـنـدیـشد و جوانب نیک و بد آن را ارزیابی کند و چنانچه انجام آن را مصلحت دید، اقدام نماید و گرنه از انجام آن چشم بپوشد. روشن است که سخن گفتن نیز از این قاعده مستثنا نیست.
نـسـنـجـیـده سخن گفتن، علاوه بر زشتی ظاهری چه بسا موجب بی آبرویی و رسوایی گوینده شـده، نـشانه حماقت و نادانی او به حساب آید و خطراتی را برایش به بار آورد، یا ضرری را متوجّه او سازد. از این رو علی علیه السّلام فرمود:
(فَکِّرْثُمَّ تَکَلَّمْ تَسْلَمْ مِنَ الزَّلَلِ) (۹۷) بیندیش، سپس سخن بگو تا از لغزشها در امان باشی.
در سخنی دیگر اندیشه پیش از سخن را نشانه خردمندی و ناپخته سخن گفتن را علامت بی خردی دانسته، می فرماید:
(لِسانُ الْعاقِلِ وَراءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الاَْحْمَقِ وَراءَ لِسانِهِ) (۹۸) زبان خردمند در آن سوی قلب اوست، ولی قلب ابله در آن سوی زبان او.
آورده انـد که مردی پارچه ای زربفت و گرانبها بافته بود. با خود اندیشید که بهتر است این طاقه زربفت را به سلطان هدیه کنم و جایزه ای بگیرم. از این رو، به دربار سلطان شتافت و اجـازه ورود خـواسـت و طـاقـه زربـفـت را ارائه داد. سـلطـان کـه از آن اثـر هـنـری خـوشـحـال و شـگـفـت زده شـده بود، از اطرافیان خود برای چگونگی استفاده از آن نظر خواست. یـکی از آنان گفت : (این پارچه برای انداختن روی مرکب شما مناسب است.) دیگری آن را برای پـوشش تخت سلطنت مناسبتر دانست. سومی گفت : (برای پرده درب کاخ سلطنتی بهتر است.) سـلطـان گـفـت : (بـهتر است نظر بافنده هنرمند را نیز جویا شویم، شاید نظر بهتری داشته باشد.) آن گاه رو به مرد پارچه باف کرد و پرسید: (این پارچه زربفت برای چه مصرفی مـنـاسـبـتـر اسـت؟) مـرد بیچاره! بدون آنکه عاقبت کار خویش و موقعیّت مجلس را بسنجد، گفت : (قـربـان! بـه نـظـر حـقـیـر، ایـن پـارچـه فـقـط بـرای انـداخـتن روی جنازه پادشاه مناسب است!)(۹۹)
بـدیـن تـرتیب نه تنها خود را از گرفتن جایزه سلطان بی بهره ساخت که خطری بزرگ نیز برای جان خود آفرید.
به پای شمع شنیدم ز قیچی پولاد // زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد
ب ـ هـمـراه بـا ادب اسـلامـی بـاشـد. ادب یـعـنـی انـجـام عمل مشروع اختیاری توأم با ظرافت و زیبایی. (۱۰۰)
شایسته است که انسان در هنگام سخن گفتن، ادب اسلامی را رعایت کند، یعنی طوری حرف بزند که در سخن او نه تنها به شخصیّت دیگران اهانتی شود، بلکه مقصود خود را در نهایت احترام و فـروتـنـی ابـراز کند.
از عباس عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم پرسیدند: شما بـزرگـتـریـد یا رسول خدا(ص)؟ عبّاس که سنّش از پیامبر(ص) بیشتر بود، در پاسخ گفت : (رسول خدا بزرگتر است، ولی من پیش از ایشان متولّد شده ام). (۱۰۱)
گـاهـی لازم می شود که انسان سخن حقّی را بگوید که ذهن شنونده آمادگی شنیدن آن را ندارد و یا زمینه برداشت منفی در سخن او هست. در این صورت نیز انسان باید کلام را بگونه ای ادا کند و الفـاظ را در قـالبـی بـریـزد کـه مـیـزان بـازتـاب مـنـفـی و تـنـش ایـجـاد شـده بـه حدّاقل برسد.
نـقـل شـده که یکی از خلفای عبّاسی، خواب وحشتناکی دید. معبّری را احضار کرد و خواب خود را برای او بازگفت و درخواست کرد که خوابش را تعبیر کند. معبّر گفت : (تعبیر این خواب آن است کـه قـبـل از فـرا رسیدن زمان مرگ خلیفه، همه خویشاوندانش خواهند مُرد و و مرگ خلیفه بعد از مرگ آنان واقع خواهد شد.) خلیفه از این سخن برآشفت، او را از نزد خود راند و معبّر دیگری را احـضـار کـرد.
مـعـبّر دوم پس از شنیدن جواب خلیفه گفت : (تعبیر خواب شما این است که خداوند به شما عمری طولانی عطا می کند، بطوری که عمر شما از همه خویشاوندانتان طولانی تر می شود.) خلیفه او را مورد نوازش قرار داد و جایزه ای بدو بخشید.
چـنـان کـه مـلاحـظـه کـردید، محتوای سخن هر دو یکی است، لیکن دوّمی چون در گفتار خود ادب را مراعات کرد سخنش مقبول واقع شد.
ج ـ راست و همراه با عمل باشد. ملاک زیبایی کلام، تنها زیبایی لفظ و ظاهر نیست، بلکه لازم اسـت عـمـل انـسـان نـیز گفته اش را تصدیق کند و این زمانی است که گوینده به وسیله کلام، ادّعـایـی را مـطـرح کـنـد.
بـرای مـثـال در قالب زیباترین الفاظ، دم از وفا و محبّت بزند. چنین سخنی را اگر عمل او تصدیق نکند، سخنی از سر نفاق و تزویر خواهد بود و دیگر نمی توان آن را کلام زیبا نامید.
قرآن در این باره می فرماید:
یـا اَیُّهـَا الَّذیـنَ
امـَنـُوا لِمَ تـَقـُولُونَ مـا لا تـَعـْمـَلُونََ کـَبـُرَ مـَقـْتـاً عـِنـْدَاللّهِ اَنْ تـَقـُولُوا مـا لا تَفْعَلُونَ (۱۰۲)
ای کـسـانی که ایمان آورده اید، چرا سخنانی می گویید که انجام نمی دهید. این گناه بزرگی است در نزد خدا، که بگویید آنچه را که به جا نمی آورید.
و نـیـز سـخـن باید از روی صدق و راستی بوده و با واقع مطابقت داشته باشد و این در جایی اسـت کـه گـوینده در مقام ارائه خبر باشد. خبر دروغ را هر چند فصیح و زیبا بیان کنند، زشتی آن، زیبایی ظاهری اش را تحت الشعاع قرار خواهد داد.
امام علی علیه السلام فرمود:
(شَرُّ الْقَوْلِ الْکِذْبُ) (۱۰۳) بدترین سخن دروغ است.
و نـیـز سـخـن بـاید مبتنی بر حق باشد. سخنی که باطلی را ترویج می کند، یا درصدد کتمان حقیقتی است، هراندازه هم زیبا بیان شود، چون دربردارنده پیام پلیدی است، زیبا نخواهد بود.
در ماجرای جنگ صفّین وقتی خوارج گمراه، از غوغای حکمیّت، طرفی نبستند و حَکَم تحمیلی آنان ـ ابـو مـوسـی اشـعـری ـ در مـذاکـره بـا عـمـر و عـاص شـکـسـت خـورد، شـعـار (لا حـُکـْمَ اِلاّ لِلّه) (۱۰۴) را سردادند. وقتی این شعار خوارج به گوش امیرمؤ منان (ع) رسید، فرمود:
(کَلِمَةُ حَقٍّ یُرادُ بِهَا الْباطِلُ) (۱۰۵) سخن حقی است که به وسیله آن، باطل اراده شده است.
پی نوشت ها:
۹۷- شرح غررالحکم، ج ۴، ص ۵۰۶ .
۹۸- نهج البلاغه، حکمت ۳۹.
۹۹- نـقـش زبـان در سـرنـوشـت انـسـانـهـا، مـهدی فقیه ایمانی، ص ۳۸۴، تلخیص، چاپ اسماعیلیان، قم.
۱۰۰- ترجمه تفسیر المیزان، ج ۶، ص ۳۶۶ .
۱۰۱- عِقدُ الفرید، ابن عبد ربه، ج ۲، ص ۲۶۲، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان.
۱۰۲- صفّ (۶۱)، آیات ۲ ـ ۳ .
۱۰۳- نهج البلاغه، خطبه ۸۳، ص ۱۸۷ .
۱۰۴- حکم و فرمان جز برای خدا نیست.
۱۰۵- نهج البلاغه، خطبه ۴۰، ص ۱۲۱ .
🏴سوالات قبر چیست⁉️
✍دو ملک به نام نکیر و منکر در قبر از عقاید و اعمال کلی انسان، سوالاتی را مطرح میکنند که انسان باید بالاجبار به آن سوالات جواب دهد.
✍امام سجاد (ع) در این باره میفرماید:
1⃣ اولین سؤال آن دو فرشته این است که آیا خدا را پرستش می کردی یا مشرک بودی⁉️
2⃣ دوم این که از پیامبر و مکتب و دین و کتاب (قرآن) سؤال میشود؛
3⃣ سوم این که از رهبری و ولایت می پرسند که کدام رهبر (حق یا باطل) را تقویت و یا تضعیف می کردی⁉️
4⃣ چهارم این که از عمر می پرسند که در چه راهی مصرف کردی⁉️
5⃣ پنجم این که از مال و درآمدها می پرسند که از چه راهی به دست آوردی و در چه راهی مصرف نمودی⁉️
◀️ بعد حضرت در ادامه می فرمایند: خودتان را برای پاسخ گویی به سؤالات شب اول قبر آماده نمایید.
📚بحار الأنوار، ج ۶، ۲۲۳٫
➖➖➖➖➖➖➖
⚫️ارزش يك قطره اشک براى اباعبدالله عليه السلام‼️
✍چون روز قیامت شود و بنده را در موقف حساب و کتاب بیاورند، وقتی نامه عملش را از حسنات تهی می بیند، با یأس راه جهنم را در پیش میگیرد.
خطاب می رسد ای بنده به کجا می روی⁉️
🔹 میگوید خود را مستحق آتش می دانم. در این هنگام خطاب می رسد که صبر کن، زیرا نزد ما امانتی داری.
پس دانهای از درّ می آورند که شعاع نورش همه عرصات را روشن مینماید.
🔶می پرسد من چنین دانه گرانبهایی نداشتم‼️ ندا میرسد: این دانه، قطره اشکی است که در فلان مجلس در مصیبت حسین بن علی (عليه السلام) از دیدگانت جاری شد و ما آن را برای این روز که یوم الحسرة است، ذخیره کردیم تا به کارت آید.
♦️ حالا این درّ را از تو خریداریم. آن را نزد انبیاء ببر تا قیمت گذاری کنند.
✅نزد آدم صفی الله (عليه السلام) می برد و آن حضرت می فرماید: من سررشته قیمت این درّ را ندارم.
✅نزد نوح (عليه السلام) و سایر انبیاء هم می آورد و همه به دیگری حواله مینمایند تا نزد خاتم الانبیاء (صلى الله عليه وآله) می آورد.
✅حضرت میفرماید نزد علی مرتضی (عليه السلام) ببر. امیرالمؤمنین نیز او را نزد فرزندش حسین (عليه السلام) می فرستد.
✅وقتی درّ را به حضرت اباعبدالله (عليه السلام) می دهد آن حضرت، درّ را نزد خداوند می آورد و عرض میکند:
خدایا قیمت دانه این است که این بنده را به همراه پدر و مادرش به من ببخشی و ایشان را با من محشور کنی.
🔆 خطاب می رسد :
او را با پدر و مادرش به تو بخشیدیم و همسایهات در بهشت خواهند بود.
📚 کتاب حسینیه نوشته ملا حبیب الله شریف کاشانی (ره)، ص۳۴و۳۵
➖➖➖➖➖➖➖
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم
( روضه امشب شب اربعین حسینی بیستم صفرالمظفر)
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
از فراق من و دلدار چهل روز گذشت
از شب آخر دیدار چهل روز گذشت
از همان شب که زن و بچهی دلخونت را
من شدم قافله سالار چهل روز گذشت
از شبی تلخ که همراه یتیمان بودم
وسط شعله گرفتار چهل روز گذشت
از شب شام غریبان که زمین میافتاد
پسرت با تن تبدار چهل روز گذشت
از غروبی که تنت زیر سم مرکب رفت
من شدم بیکس و بییار چهل روز گذشت
از جسارت به من و هلهلهی نامردان
وسط کوچه و بازار چهل روز گذشت
من که یک روز جدا از تو شدم ، پژمردم
باورم نیست که این بار چهل روز گذشت
تو خودت از سر نی خوب تماشا کردی
که چه بر زینب غمخوار چهل روز گذشت
روز اربعین اهل بیت وارد کربلا شدند ، مثل برگ خزان زده ، از بالای شترها روی زمین افتادند ، یکی می گوید: حسینم ، یکی می گوید: برادرم ، یکی می گوید : پسرم ، عمه سادات زینب روضه می خواند گفت:
هُنا ذُ بِحَ الحسینَ بِسَیفِ شمرٍ
هُنا قَد تَرَّبُوا مِنُُهُ الجَبینا
گفت : اینجا همان جائی است که شمر سر حسینم را جدا کرد ، اینجا همان جایی بود که پیشانی او را بر خاک زمین نهادند.
هُنا العَباسُ فی یومٍ عَبوسٍ
حِیالَ الماءِ قَد اَمسی رَهِینا ً
(آمد کنار نهر علقمه ، زنها بیایید ، بنی اسد بیایید ، اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباسم را جدا کردند )اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباس را کنار فرات نگه داشته شد نگذاشتند به خیمه بیاید.
هُنا ذَبَحوا لرَّضِیعَ بِسَهمٍ حِقدِ
فَما رَحِمُوا الصّغارَ المُرضَعِینا
همین جا بود با تیر کینه ، سر علی اصغر شیر خوار را بریدند ، حتی به کودکان شیر خوار رحم نکردند.
هُنا مَزَقوا الخِیامَ و حَرِّ قُوها
وَقُسِّمَ فَیثُنا فِی الخائِنِینا
همین جا بود که خیمه ها را آتش زدند ،اموال ما را به غارت بردند.
✅ کاروان اربعین سه روز کنار قبر ابی عبدالله عزاداری کردند ، امام سجاد دید اگر این زن و بچه بیشتر بمانند هلاک می شوند. دستور داد بار شتران را ببندند از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند وقتی بارها را بستند ، آماده حرکت شدند همه با ناله و فریاد جهت وداع کنار قبر امام حسین (ع) جمع شدند ، سکینه قبر بابا را در آغوش گرفت ، گریه می کند صدا زد:
اَلا یا کربلا نُودِعکِ جِسماً
بَلا کَفَنٍ وَ غُسلٍ دَفِینا
ای زمین کربلا ! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم ، که بدون غسل و کفن مدفون شد.
اَلا یا کربلا نُودِعکِ رُوحاً
لِاَحمَدَ وَ الوصِیِّ مَعَ الاَمِینا
ای کربلا کسی را در تو به یادگار نهادیم که او روح احمد و وصی اوست. نقل می کنند : حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد ، گفت : آقا من خواهش از شما دارم آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسین را تنها بگذارم ،حسین زهرا کسی را ندارد ، آنهایی که می گویند : رباب یک سال ماند شب و روز برای مصائب حسین گریه می کرد روزها می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت هر چه می گفتند : اجازه بدهید سایبان درست کنیم زیر سایبان گریه کنید . می گفت : آخر من دیدم بدن حسین زیر آفتاب بود .
ولا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم
مقتل الحسین ابو مخنف ، ص ۲۰۱ ، سوگنامه آل محمد ، ص ۵۰۰ .
سفر تبلیغی دهه آخر ماه صفرالمظفر مازندران نوشهر مالک رجبی دارابی
25 شهریور 1401 ه ش
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
با سلام و احترام
و تسلیت اربعین آقا امام ابی عبدالله الحسین علیه السلام.
علاوه بر راهپیمایی اربعینی ارادتمندان آقا سیدالشهدا در سراسر کشور امید آنکه از زیارت اربعین که در روایت از جمله ۵ علامت مومن شمرده شده است غفلت نورزیم قبول باشه انشالله التماس دعا
این هم متن زیارت 👇🏾👇🏾
💠زیارت اربعین:
السَّلامُ عَلَى وَلِیِّ اللهِ وَ حَبِیبِهِ السَّلامُ عَلَى خَلِیلِ اللهِ وَ نَجِیبِهِ السَّلامُ عَلَى صَفِیِّ اللهِ وَ ابْنِ صَفِیِّهِ السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ السَّلامُ عَلَى أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ اللهُمَّ إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیِّکَ الْفَائِزُ بِکَرَامَتِکَ أَکْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَیْتَهُ بِطِیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّدا مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِدا مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِدا مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِکَ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِی هوَاهُ وَ أَسْخَطَکَ وَ أَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِکَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِینَ النَّارَ [لِلنَّارِ] فَجَاهَدَهُمْ فِیکَ صَابِرا مُحْتَسِبا حَتَّى سُفِکَ فِی طَاعَتِکَ دَمُهُ وَ اسْتُبِیحَ حَرِیمُهُ اللهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْنا وَبِیلا وَ عَذِّبْهُمْ عَذَابا أَلِیما السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَیِّدِ الْأَوْصِیَاءِ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَمِینُ اللهِ وَ ابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ سَعِیدا وَ مَضَیْتَ حَمِیدا وَ مُتَّ فَقِیدا مَظْلُوما شَهِیدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَکَ وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللهِ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِهِ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ
اللهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُورا فِی الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ [الطَّاهِرَةِ] لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِیَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّینِ وَ أَرْکَانِ الْمُسْلِمِینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهَادِی الْمَهْدِیُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلامُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْیَا وَ أَشْهَدُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى یَأْذَنَ اللهُ لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ أَجْسَادِکُمْ [أَجْسَامِکُمْ] وَ شَاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ وَ ظَاهِرِکُمْ وَ بَاطِنِکُمْ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ
پس دو ركعت نماز مىخوانی و دعا مىكنى به آنچه مىخواهى.
📗مفاتیحالجنان
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم
روضه خوانی شام اربعین شب بیست و یکم ماه صفر المظفر در خدمت مستمعین عزیز در محل تبلیغ بودم
( روضه جابر بن عبدالله انصاری و عطیه و ملاقات آنها با حضرت امام سجاد و حضرت زینب علیهم السلام )
چو خوب بود در چنین شبی شام اربعین در جوار حرم اباعبداللهالحسین(علیه السلام) باشیم در این روزها که حال و هوایمان اربعینی است باز هم دلمان هوای کربلا دارد ، چون جهت ادای تکلیف در تبلیغ برگشتم چند بیت را تقدیم میکنم «گرچه دور شدم اما دلمان پرواز حرم دارد التماس دعا
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
دیدهگریان، دل غمین، یادش بخیر
تربتِ آن سرزمین، یادش بخیر
بارشِ رحمت، میانِ جادهها
از یَسار و از یمین، یادش بخیر
مردمی که باور و آیینشان
با یقین گشته عجین، یادش بخیر
آبِ رو را، آبروداری ز شوق،
پاک میکرد از جبین، یادش بخیر
التماسِ مردِ صحرایی که گفت:
یک نفس، با من نِشین، یادش بخیر
گوشها، پر از هَلَب ( زُوّار ) بود
آن نوای خوش طنین، یادش بخیر
جایجایِ جاده، پیدا گشته بود
دستِ حق از آستین، یادش بخیر
طعمِ شیرینِ زیارت، عطرِ وصل
ظهرِ روزِ اربعین، یادش بخیر
جابر به همراه «عطیه»، فرزند سعد کوفی، یکی از راویان شیعه و از محدثان، به سوی کربلا رفت. عطیه ماجرای زیارت امام حسین (ع) را اینگونه روایت میکند: هنگامی که نزدیک کربلا رسیدیم، جابر در نهر فرات غسل کرد و لباس پوشید و خود را خوش بو ساخت. هر گامی که به سوی قبر امام حسین (علیه السلام) برمی داشت، زبانش به ذکر و یاد خدا مشغول بود. هنگامی که نزدیک قبر رسید، گفت: دست مرا به قبر برسان. دست او را روی قبر نهادم. جابر از بسیاری غم و اندوه از هوش رفت و روی قبر افتاد. من به سر و صورتش آب پاشیدم. آن گاه که به هوش آمد، سه بار فریاد زد: «یا حسین».
✅ سپس گفت: چگونه دوستی است که پاسخ دوست خود را نمیدهد؟ سپس گفت: «چگونه میتوانی پاسخ بدهی، در حالی که رگهای گردنت بریده شده، خونت ریخته شده و سرت از بدن جدا گشته است؟
در ادامه کتاب اعیان الشیعه، آمده: جابر به اطراف قبر روی گرداند و چنین گفت: سوگند به خداوندی که محمد (صلی الله علیه وآله و سلم) را به پیامبری برانگیخته، ما نیز در پاداش شما شریکیم.
عطیه از او پرسید: «چگونه در پاداش با آنان شریکیم!؟ در حالی که شمشیری نزدهایم؟ حال آنکه سرهای آنان در راه خدا از تن جدا گشت و فرزندانشان یتیم و همسرانشان بیوه شدند؟».
✅ : جابر پاسخ داد: «ای عطیه، از حبیبم پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) شنیدم که میفرمود: «هرکس گروهی را دوست بدارد، روز رستاخیز در صف آنان قرار میگیرد و با آنان در یک مکان گرد میآید و هرکس رفتار گروهی را دوست داشته باشد، در پاداش یا کیفر عمل آنان شریک خواهد بود؛ سوگند به خدایی که محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را به پیامبری برانگیخته، نیت و اعتقاد من و یارانم، همان اعتقاد و نیت حسین و یارانش است».
عطیه، ادامه ماجرا را اینگونه بیان میکند: «در این هنگام، سیاهی کاروانی از سوی شام پدیدار شد! جابر گفت: «برو از این کاروان برای ما خبری بیاور، رفتم و گفتم: «جابر، برخیز و به پیشواز حرم رسول خدا (ص) بیا.
اینک زین العابدین است که همراه عمه ها و خواهرانش میآیند.» جابر با سروپای برهنه حرکت کرد. هنگامی که نزدیک امام سجاد (علیه السلام ) رسید، امام به وی فرمود: «آیا تو جابری؟» عرض کرد: «آری». امام فرمود: «جابر، در این مکان بود که مردان ما کشته شدند، کودکانمان را سر بریدند، زنانمان اسیر گشتند و خیمه های ما را آتش زدند.»
و لا حول ولاقوه الا بالله العلی العظیم
از همان منابع قبلی..
سفر تبلیغی دهه آخر صفر المظفر نوشهر مالک رجبی دارابی 26 شهریور 1401 ه ش
🔴 #کارت_امتیاز
💠 یکی از چیزهایی که دانشآموزان مقطع ابتدایی در مدرسه با #اشتیاق از آن استقبال میکنند گرفتن کارت #امتیاز است. اینکه هر روز از معلّم خود کارت امتیاز بگیرند و مدام آنها را #شمارش کنند برایشان لذّتآور است. در واقع گرفتن کارت امتیاز انگیزهای برای تحصیلِ با نشاط دانشآموز و عامل #مشارکت داوطلبانهی او در فعّالیتهای کلاسی میشود.
💠 برخی رفتارها در زندگی مشترک میتواند نقش #کارت امتیاز را ایفا کند. قدردانی زیبا با جملات مبتکرانه و احساسی، #تشکّر کتبی و پیامکی ویژه و مستمرّ، تعریف و تمجید از همسر در جمع، تحسین و #تشویق او نسبت به برخی رفتارها و صفات پسندیدهاش، دادن هدیهی ولو #ساده در ایّام عادی سال یعنی در غیر از سالگرد تولّد و ازدواج و ... همگی اثرات همان کارت امتیاز دانشآموز را دارد و همسر را در زندگی سرزنده، با انگیزه، پرتلاش، #وظیفهشناس و به دور از بهانهجویی و زبان گلایه نگه میدارد.
💠 رعایت این سیستم در زندگی، حتماً #محبوبیّت شما را روز افزون میکند و برای درک متقابل یکدیگر بسیار اثرگذار است. بگردید بهانههایی ارزشمند و مخفی برای #تشکّر و قدردانی از همسرتان پیدا کنید و با اینکار امید، آرامش و شَعَف را #نثار همسرتان کنید.
🆔
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم
روضه خوانی بیست دومین شب ماه صفر
( روضه گفتگوی بشیر و ام البنین در مدینه پیغمبر برای امام حسین و ابوالفضل علیهم السلام )
السلام علیک یا ابا عبدالله
السلام علیک یا ابوالفضل العباس
السلام علیک یا زوجه امیرالمومنین
امام علی علیه السلام از ام البنین دارای چهار فرزند شد بنام های: عباس، عبدالله، عثمان و جعفر و تا هنگامی که ام البنین سلام الله علیها دارای این فرزندان نشده بود به او فاطمه می گفتند و بعد از آنکه دارای آن فرزندان شد به او ام البنین (یعنی مادر پسران) گفتند.
این چهار پسر رشید در روز عاشورا در راه دفاع از حریم امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند حضرت عباس علیه السلام هنگام شهادت ۳۴ سال داشت.
ام البنین علیه السلام در کربلا حضور نداشت بلکه در مدینه سکونت داشت خبر شهادت چهار پسرش را در مدینه شنید (پسران جوانش که عباس ۳۴ ساله عبدالله ۲۵ ساله عثمان ۲۱ سال وجعفر ۱۹ سال داشت)
این مادر چهار شهید بسیار به امام حسین علیه السلام علاقمند بود به طوری که وقتی بشیر به مدینه آمد هر کدام از فرزندان او را نام می برد که به شهادت رسیده اند او میگفت:
اَخبِرنِی عَن اَبِی اللهِ الحَسَین، اَولادی وَ مَن تَحتَ الخَضراءِ کُلُّهُم فَداءٌ لِاُبی عَبِداللهِ الحُسَینِ
از حسین علیه السلام به من خبر بده فرزندانم و آنچه در زیر آسمان کبود است همه به فدای اباعبدالله الحسین علیه السلام باشد.
بشیر گفت: حسین علیه اسلام را نیز کشتند.
ام البنین با صدای گریان و جانسوز گفت:
قَد قَطَّعتَ نِیاطَ قَلبِی
ای بشیر با این خبر بندهای دلم را پاره کردی.
اینگونه برخورد ام البنین علیه السلام حاکی است که او در عالی ترین مرحله ایمان و کمال بوده است به طوری که شهادت چهار فرزند رشیدش را در برابر مقام امامت سهل و کوچک می شمرد.
سپس ام البنین(س) همه روزه به قبرستان بقیع می آمد و برای چهار فرزندش آنچنان گریه می کرد که دوست و دشمن از گریه او به گریه می افتادند مروان با آن قساوت قلب گریه می کرد و اشکهای خود را با دستمال پاک می نمود و با جمعی از اهل مدینه کنار بقیع می آمد و ندبه ام البنین (س) را می شنیدند و گریه می کردند.
هنگامی که زنها به ام البنین تسلیت می دادند و می گفتند: ای ام البنین (ای مادر پسرها) خدا به تو صبر و تحمل بدهد او در پاسخ آنها چنین می خواند:
لاتَدعُونِّی وَیکِ اُمُّ البَنِینَ
تُذَکِّریِنی بِلُیُوثِ العَرِینِ
کانَت بَنُونَ لِی اُدعی بِهِم
وَالیَومَ اَصبَحتُ وَلا مِن بَنِینِ
اَربَعَهٌ مِثلُ نُسُورِ الرُّبی
قَد واصَلُوا المَوتَ بِقَطعِ الوَنِینِ
تَنازَعَ الخِرصانُ الائَهُم
فَکُلُّهُم اَمسی صَرِیعاً طَعِینٍ
یا لَیتَ شِعریِ اَکَما اَخبَرُوا
بِاَنَّ عَبّاساً قَطِیعُ الیَمیِن
ای زنان مدینه دیگر مرا ام البنین (مادر پسرها ) نخوانید که (با این عنوان) مرا به یاد شیران بیشه شجاعت می اندازید.
مرا فرزندانی بود که به خاطر انها مرا مادر پسرها می گفتند ولی اکنون صبح کردم که دیگر برای من فرزندی نیست.
چهار باز شکاری داشتم که آنها را آماج تیر قرار داده و با قطع کردن رگ گردنشان آنها را کشتند.
دشمنان با نیزه های خود بدن پاک آنها را قطعه قطعه کردند و هر چهار پسرم با بدن چاک چاک بر روی خاک گرم کربلا افتادند.
کاش می دانستم آیا چنین است که به من خبر دادند که دست عباس را از بدن جدا کردند؟
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
استفاده شده از منتهی الامال شیخ عباس قمی و چند مقاتل معتبر دیگر
سفر تبلیغی دهه آخر صفر نوشهر مالک رجبی دارابی 27 شهریور
سلام خواهشا دیگه اسم مهسا امینی نیارید خسته شدیم از بس تو هر گروهی رفتیم فقط حرف از مهسا امینی هست دیگه خبری و مطلبی غیر از مهسا امینی وجود نداره تو مملکت
دوستان عزیز ملت ایران باید ازتمام نیروهای مسلح قدر دان باشند وهمه تمامی نیروهای امنیتی که شب روز زحمت میکشند تا مادراسایش زندگی کنیم سپاسگزارم دست همه عزیزان رامی بوسم خداوند متعال حافظ نگهدارتان
باسمه تعالی
اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمه لایسدهاشیء.
ارتحال جانسوز عالم ربانی فقیه بزرگوار جامع معقول و منقول آیت الله سید عنایت الله دریاباری رضوان الله تعالی علیه موسس حوزه علمیه امام جعفر صادق علیه السلام برادران فیروزکوه موجب تاسف و تاثر گردید، آن مرحوم مقامات علمی و عملی و مجاهدت هایی قبل و بعد از انقلاب داشتند و عمر خود را در مبارزه با رژیم طاغوت وتدریس و تربیت فضلا و تحقیق و تالیف سپری کردهاند و از مجتهدین و ممتحنین حوزه علمیه قم بودند ارتحال ایشان را به ساحت مقدس حضرت ولی عصر حجت ابن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف تسلیت عرض نموده و به مقام معظم رهبری،مراجع معظم تقلید ،جامعه محترم مدرسین ، اساتید حوزه های علمیه، عموم ارادتمندان ایشان به ویژه به فرزندان روحانی ایشان خصوصاً حجت الاسلام سید محمد دریاباری مدیر حوزه علمیه و بیت آن مرحوم و مردم شریف شهرستان های قم و فیروزکوه صمیمانه تسلیت می گوییم. فقدان ایشان ثلمه ای برای حوزات علمیه و جامعه اسلامی و وطن عزیز بود. ایشان از ارادتمندان حضرت امام خمینی رحمة الله علیه و مقام معظم رهبری دام ظله العالی بودند. از خدا می خواهیم که این ثلمه را به لطف بیکران خود جبران نموده و روان این عزیز را در بهشت خود متنعم فرماید و با اولیایش محشور و به بازماندگان اجر جزیل و صبر جمیل مرحمت فرماید.
جامعه روحانیت شهرستان فیروزکوه.
مراسم تشییع فردا سه شنبه ۲۹ شهریور ساعت 17 درقم از مسجد امام حسن عسکری علیه السلام چهارراه بازار به سمت حرم حضرت معصومه سلام الله علیها و چهارشنبه صبح از فیروزکوه به سمت دارالساده وشتان برگزار می گردد
🔴 #نگاه_صدر_جدولی
رفیقم طرفدار متعصّب یکی از تیمهای معروف #فوتبال بود. یک روز با گلایه میگفت: این چه وضعیه چرا همیشه مربّی اینطور #تاکتیک میچینه؟ چرا فلان بازیکن رو کم میاره داخل زمین؟ چرا فلان بازیکن، بد بازی میکنه؟ چرا تیم در بازیهای حساس، تهاجمی بازی نمیکنه؟ و گلایههای زیاد دیگری که معلوم بود دلش پر است. ازش پرسیدم خب حالا این تیم تو #جدول چندم هست؟ گفت با اختلاف ناچیز، نزدیک به #صدر_جدوله! گفتم: پس حرکت کلی تیم خوب است و این مشکلاتی که گفتی همیشه #همراه همهی تیمها هست.
💠 در زندگی مشترک نیز #تیم زن و شوهر هیچگاه کامل و بدون نقص نیست. اگر نقد و گلایهای هم داریم مشکلات را با توجه به نتایج و موفقیتهای #کلی زندگی نگاه کنیم تا منصفانه و عادلانه قضاوت کنیم.
💠 انصاف این است که #فضای زندگی را در ذهن خود و دیگران با گلایهها، منفینگریهای زیاد و پررنگ کردن عیوب همسرمان #متشنّج و خراب جلوه ندهیم. و با وجود یک مشکل (ولو اساسی) در بخشی از زندگی، نتیجهی کلی و #منفی نگیریم و کل زندگی و تمام رفتارهای همسرمان را زیر سوال نبریم و البته #نواقص موجود را با تلاش خود و راهنمایی مشاور دینی، برطرف کنیم.
💠 حتماً زندگی شما زیباییهای #پنهانی نیز دارد که تصوّر آنها به شما امید و لذتی دوباره هدیه میدهد. نگاه #صدر_جدولی در بسیاری از بخشهای زندگی، روح تازهای به تیم شما و همسرتان میدهد.
🆔
🔴 #رفتارهای_ویروسی
💠 یک ظرف #شیر که میلیونها مولکول دارد با چند #میکروب، سلامت خود را از دست میدهد و کسی نمیگوید چرا میلیونها مولکول شیر را فدای چند عدد #میکروب، میکنید؟
💠 گاهی زن و شوهر ادّعا دارند که ما #وظایف خود را نسبت به همسر خود انجام میدهیم امّا نمیدانیم چرا حسّ میکنیم فضای زندگی برای ما آرامش مطلوب، صمیمیّت و #لذّت دلخواهمان را ندارد.
💠 یکی از عوامل مهم این قضیه وجود برخی #میکروبها در رفتارهای زن و شوهر است که گهگداری فضای زندگی را مسموم میکند.
💠 به فرض رفتارهایی که از آن #سوءظن به همسر برداشت میشود میکروب خطرناکی است مثل رفتار پلیسی و تجسّسی نسبت به وسائل و کارهای همسر و یا رفتار توهینآمیز و #تمسخر همسر در جمع، عدم اطاعت زن از مرد، بیاحترامی به زن، #بددهانی کردن، کینه، خودبرتر بینی، تخریب خانوادهی یکدیگر و دهها رفتار دیگر
💠 راه #شناخت این میکروبها مطالعه نسبت به برخی تفاوتهای مهمّ روانشناسی زن و مرد است، راه دیگر آن #مشاوره دینی است و نیز توجّه و حسّاس بودن به درخواستها و گلایههای #پرتکرار همسر میباشد به فرض اگر بارها بیان کرده که از فلان رفتار، عکسالعمل و گفتار بشدّت #ناراحت میشوم باید نسبت به آنها مراقبت نمود تا همسرمان آزرده خاطر نشود.
💠 #میکروب_زدایی از انجام بسیاری کارها در زندگی لازمتر و ضروریتر بوده و اولویّت بیشتری دارد.
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم
روضه خوانی حضرت زینب سلام الله علیها
دیروز 23 ماه صفر المظفر بعد از نماز جماعت ظهر و عصر در جمع مادران و خواهران ایمانی در محل تبلیغم روضه حضرت زینب سلام الله علیها و اباعبدالله الحسین را خواندم اشکها جاری شد ان شاالله ذخیره ایی برای قبر و قیامت همگان باشد...
بمیرم برای آن لحظه ای که زینب آمد بالای بلندی ، دید یک عده دارند
با شمشیر حسینش را می زنند
یک عده دارند با نیزه می زنند ، کماندار با تیر می زند ، آنهایی که حربه ای ندارند
دامن هایشان را پر از سنگ کردند بر عزیز فاطمه می زنند .
زینب دستهایش را روی سر گذاشت صدا زد :
وامحمدا ، واعلیا، وااُماه ، واحسینا ،
از تلِّ زینبیه ، زینب صدا می زد حسین
با قامتی خمیده زینب صدا می زد حسین
هر جا به هر بهانه ، زینب صدا می زد حسین
در زیر تازیانه ، زینب صدا می زد حسین
عصر عاشورا
آمد تو گودی قتلگاه شمشیر شکسته ها کنار میزنه نیزه شکسته ها را کنار میزنه
شاعر این صحنه دلخراش را به شعر در آورده از زبانحال زینب میگوید
گلی گم کرده ام! میجویم او را.
به هر گل میرسم، میبویم او را..
گلِ من! یک نشانی در بدن داشت.
یکی پیراهنِ کهنه، به تن داشت.
گلی گم کرده ام! میجویم او را.
به هر گل میرسم، میبویم او را
دو جمله جاودانی شیرزن کربلا حضرت زینب کبری سلام الله علیها
وقتی حضرت زینب (سلام الله علیها ) در قتلگاه بدن قطعه قطعه شده حسین (ع) را دید بجای ضعف در برابر دشمن غدار، بدن برادر را کمی بلند کرد و رو به آسمان گفت: اللهم تقبل منا هذا قلیل القربان. خداوندا! این قربانی اندک را از ما بپذیر!! سبحان الله!...که این قربانی "قلیل" ست!!..... در مجلس ابن زیاد هم هنگامی که او از روی شماتت به زینب علیهاالسلام گفت: "دیدی که خداوند با برادر و خاندانت چه کرد؟" زینب علیهاالسلام در پاسخ فرمود: "ما رأیت الا جمیلا...؛ جز زیبا(یی) چیزی ندیدم،«ما رأیت الا جمیلا » یعنی در اوج بلا زیبایی توحید و بلکه بالاتر ازآن جلوه ذات "جمیل" جل و علا را دیدن.....
او در روز یازدهم محرم وقتی که در گودال قتلگاه کنار بدن پاره پاره برادرش امام حسین علیه السلام آمد، بجای ناله و ضعف و با استواری وعظمت در برابر دشمن غدار و وحشی آن بدن را با دست هایش اندکی بلند نمود و عرض کرد: "الهی تقبل منا هذا القربان خدایا! این قربانی را از ما بپذیر."
و در روایتی دیگر آمده، عرض کرد:"اللهم تقبل منا هذا قلیل القربان خداوندا! این قربانی اندک را از ما بپذیر!"
این تعبیر نشاندهنده نهایت فروتنی و سپاسگزاری حضرت زینب سلام الله علیها در پیشگاه خدا است، و در عین حال تیری همچون شهاب ثاقب بر قلب دشمن است که هان ای دشمنان سنگدل هرگز نپندارید که ما خوار شده ایم، بلکه ما سرافراز هستیم، چرا که برای خدا قربانی داده ایم.
مگو زينب بگو ام المصائب كاندرين عالم
قضا آماده بهرش صد بلاى ناگهان دارد
مگو زينب بگو يك آسمان ، صبر شكيبايى
غلط گفتم ز صبرش شرمسازى آسمان دارد
گهى در كربلا او شش برادر را كفن پوشيد
غلط گفتم زصبرش شرمسازى آسمان دارد
گهى بيند به جاى شادى قاسم عزاى او
گهى بر سينه ، داغ اكبر رعنا جوان دارد
گهى بيند جدا بازوى عباس على از تن
دو چشم پر ز خون بر اصغر شيرين زبان دارد
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
سفر تبلیغی نوشهر 28 شهریور 1401 ه ش
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم
روضه خوانی امام موسی کاظم علیه السلام
دیشب به در خواست یکی از خواهران ایمانی در جمع مادران و خواهران امام زمانی بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در محل تبلیغ روضه حضرت امام موسی کاظم علیه السلام را خواندم الحمدالله قطرات اشک بر گونه ها جاری شد ان شاالله برای قبر و قیامت تاثیر گذار باشد
( روضه امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام )
از امام شافعی که از بزرگان عامه است نقل شده که او میگفت
قبر موسی بن جعفر(ع) اکسیر تجربه شده ای است».
هم چنین حسن بن ابراهیم، شیخ حنابله می گوید: «هیچ امری بر من دشوار نشد جز آن که قصد قبر موسی بن جعفر را می نمودم و به او توسل می کردم و خداوند متعال آنچه دوست داشتم را برای من تسهیل می نمود».
خطیب بغدادی: هیچ مشکلی برای من پیش نیامد که با زیارت موسی بن جعفر حل نشود...
دلها را پرواز بدهیم به کاظمین، حرم موسی بن جعفر(ع)
همه باهم زمزمه داشته باشیم التماس دعا
اموات ، شهدا و امام الشهداء را یاد کنیم
« السلام علی المُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجونِ. »
چراغهایتان را خاموش کنید. چرا؟ برای اینکه در سلامی که به موسی بن جعفر(ع) می کنید، می گویید: سلام ما برآقایی که در آن تاریکیهای زندان، درآن سیاه چالها جایش دادند. « السلام علی المعذب فی قعر السجون و ظلم المطامیر ذی الساق المرضوض بحلق القیود و الجنازه المنادی علیها بذل الأستخفاف.»
فرهاد میرزا یکی از شاهزاده های قاجار است. دانشمند بوده است. آدم بافضیلتی بوده است. کتاب هایی نوشته است. یک کتابش "غمغام زخار" است. مقتل امام حسین علیه السلام است. فرهاد میرزا خیلی عاشق امام هفتم علیه السلام بوده است. این صحنی که الان هست؛ فرهاد میرزا درست کرده است. خیلی عشق عجیبی به اهل بیت علیهم السلام خصوصاً به امام هفتم علیه السلام داشت. وصیت کرد که بعد از مردن جنازه من را ببرید در کاظمین نزدیک قبر امام هفتم علیه السلام دفن کنید. گفت: من چون پسر سلطان هستم. معمولاً خیلی با عظمت تشییع جنازه می کنند. گفت: من را کنار جسر ( پل ) بغداد ببرید، آنجا می خواهم به شما بگویم که چقدر به امام هفتم علیه السلام جسارت شده است. از آنجا به بعد شما کنار بروید. چهار تا کارگر و حمال ببینید، جنازه من را چهار نفری ببرند و شما هم برای امام هفتم علیه السلام اشک بریزید. گفت: طبق وصیت عمل کردند چهار تا کارگر که آمدن جنازه را بردارند. همه هم گریه و ناله می کنند. اما یک وقت دیدن خادم های حرم امام هفتم علیه السلام به سر و سینه زنان آمدند. گفتند: ما چند نفرمان امام موسی بن جعفر علیه السلام را در خواب دیدیم. فرمودند: یک دوستی از دوستان من از دنیا رفته است. وصیت کرده که جنازه اش را مثل جنازه من بردارند. من راضی نیستم؛ به دوست من جسارت بشود. شما بروید؛ با احترام بیاورید. مردم هم آمدن به سر و سینه زنان جنازه را تشییع کردند.
جان عالمی به قربانت یا امام هفتم علیه السلام در آن گوشه زندان نمی دانم هفت سال چهارده سال چه قدر گذشت اونقدر شکنجه دادن در یک زندان نمور و تاریک. در مقاتل نوشته اند که پاهای آقا را در غل و زنجیر بسته بودند. این استخوان های ساق پای مبارکشان ساییده شده بود. من نمی دانم آقا را چقدر شکنجه دادند؛ که لحن مناجات آقا عوض شد. صدا زد: ای خدایی که بچه ای را از رحم مادر نجات می دهی. ای خدایی که درخت را گیاه را از آب و گل بیرون می آوری. ای خدایی که روح را از قفس تن خلاص می کنی. «خلصنی من سجن هارون» خدا دیگر موسی بن جعفر علیه السلام را از زندان هارون نجات بده.
من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد گشته کاهیده تن و مانده به جا تصویرم
یا به زندان برسان مرگ مرا یا الله
یا خلاصم بکن از زیر غل و زنجیرم
امام هفتم، باب الحوائج است. یک وقت ببینند یک جنازه ای را غریبانه چهار حمال گرفتند. یکی صدا می زند این امام رافضی ها است. اما سلیمان بن ابی جعفر خبر دار شد؛ غلام هایش را فرستاد بدن آقا را با احترام غسل دادند، کفن کردند. در قبرستان قریش، دفن کردند. اما دل ها بسوزد؛ برای جد غربش حسین علیه السلام سه روز بدن آقا روی زمین به این هم اکتفا نکردن بدن آقا را زیر سم اسب ها …
«وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ
یَنْقَلِبُونَ.» آخرین آیه از سوره شعراء
از منابع ذیل استفاده شده بحار الانوار ، انوار البهیه ، منتهی الامال ، سیره پیشوایان مهدی پیشوایی ، و از مقاتل آیت الله نظری منفرد ، استاد فرحزاد ، دکتر رفیعی ، عیون الاخبار الرضا ، اعلام الهدایه ، اعلام الهدی ، تاریخ بغدادی ، و...ــ
سفر تبلیغی نوشهر
مالک رجبی دارابی
28 شهریور 1401 ه ش
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم
ششمین روز سفر تبلیغی بنده به نوشهر در محل تبلیغم توفیق حاصل شد روضه سربریده مقدس ارباب بی کفن در تنور خولی بخوانم التماس دعا
أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ.....
أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين
أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ
أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ
سلام بر آن گريبان هاى چـاك زده شده.....
سلام بر آنكه شاهرَگش بريده شد
سلام بر آن مدافعِ بى ياور
سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده
سلام بر آن گونه خاك آلوده
پهلوي شکسته و با صورت کبود
/کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت
پیشانی ات شکسته و موهات کم شده/
خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟
یکی از حوادثی که بعد از ایام عاشورا اتفاق افتاد حادثه خانه خولی است
وقتی ابی عبدالله را روز عاشورا به شهادت رساندند و سر مقدسش را از تن جدا کردند عمر سعد سر را به خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم داد
خولی و حمید این دونفر سر امام حسین علیه السلام را در همان عصر برداشته به سمت کوفه آوردند
لکن آخر شب در حالی به کوفه رسیدند که دارالاماره بسته شده بود پس خولی سر را به منزل خود برد یعنی او را در یک فرسخی کوفه منزلی بود،و در آن منزل فرود آمد،و زن او از انصار بود،واهل بیت را به جان و دل دوستدار بود خولی از وی ترسید و سر امام حسین علیه السلام را در آن خانه در تنوری پنهان کرد،زنش پیش آمد که در این چند روز کجا بودی؟گفت شخصی با یزید یاغی شده بود.به جنگ وی رفته بودیم،زن دیگر هیچ نگفت و طعامی بیاورد تا خولی خورد و خوابید و زن را عادت بود که به نماز شب بر میخواست و،آن شب برخاست وخانه را طوری روشن دید که گویا صد هزار شمع و چراغ برافروخته اند،نظر کرد و دید که روشنائی از آن تنور بیرون می آید،از روی تعجب گفت سبحان الله من خود در این تنور آتش روشن نکرده ام و کس دیگری هم نبوده ، این روشنائی از کجاست؟در آن حیرت دید که آن نور بسوی آسمان میرود تعجب او بیشتر شد ،ناگاه چهار زن دید که از آسمان فرود آمده بالای تنور آمدند،یکی از آن چهار زن به سر تنور رفته و آن سر را بیرون آورده می بوسید و بر سینۀ خود میگذاشت،و مینالید و میگفت ای شهید مادر و ای مظلوم مادر،حق سبحانه و تعالی روز قیامت حق من از قاتلان تو بستاند،و تا حق من ندهد دست از قائمۀ عرش باز نگیرم،و آن زنان دیگر بسیار بگریستند و آخر سر را در آن تنور نهاده غائب شدند،زن انصاریه برخاست و بسر تنور آمده سر را بیرون آورد و درست نگاه کرد، چون حضرت امام حسین علیه السلام را بسیار دیده بود شناخت،نعره ای زد و بیفتاد......
نقل دیگر در ریاض القدس نقل داریم که زن خولی گوید صدای محزونی شنیدم که یکی می فرمایدانا الغریب زن خولی گوید:مدهوش افتادم و در عالم غشوه دیدم مطبخ سرا وسیع شد حوریان بهشتی و کنیزکان پاکیزه سرشتی ریختند به مطبخ خانه حوریه فریاد می کرد طرقوا طرقوا راه دهید که فاطمۀ زهرا بدیدن سر فرزندش حضرت حسین علیه السلام می آید،ناگاه دیدم پنج هودج ازآسمان بزمین فرود آمد و زنان سیاه پوش بیرون آمدند،و دور تنور حلقۀ ماتم زدند دیدم در میان آن زنان یک زنی که سن وی از همه کمتر بود گریبان دریده گریان گریان دست برد میان تنور یک سر پر خون مجروحی که هنوز از رگهای گلویش خون جاری بود بیرون آورد،و به سینه چسبانید و از دل آه برآورد،و گریان گریان فرمود ولدی ولدی یا حسین ایها الشهید ایها المظلوم قتلوک و ما عرفوک و من شرب الماء منعوک فرزندم ای حسین ای شهید ای مظلوم ترا کشتند و نشناختند و ز آب منعت کردند.
و از مجالس شهید ثالث نقل کند که زن خولی گفت:دیدم آن خاتون سر پر خون را بروی زانو نهاد،و با گوشۀ مقنعۀ خود خون و خاکستر از آن سر و صورت و محاسن پاک می کرد و می فرمود:نور دیده پسر جان زمین خدا از برای تو تنگ شد،نور دیده دربادۀ تو زحمتها کشیدم،راضی نبودم باران بر بدن تو ببارد،راضی نبودم غبار به گیسوی تو نشیند،اکنون سر تو را میان خاکستر و تنت را میان صحرای کربلا می بینم،خدا انتقام ترا بکشد،زن خولی گفت:چون بهوش آمدم،دیدم همه رفته اند،و من مکرر حسین علیه السلام را دیده بودم برخاستم بسر تنور رفتم دیدم سر بریده همان جا است بیرون آوردم درست نظر کردم دیدم آقایم حسین است،بی اختیار گفتم آقا جان تو حسینی،آنقدر خودم را زدم که مدهوش شدم در عالم بی هوشی صدائی شنیدم که یکی می گفت:آن زنها که تو دیدی فاطمة زهرا و خدیجۀ کبری و مریم و آسیه و حوا بودند...
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
سفر تبلیغی دهه آخر صفر به نوشهر 29 و 30 شهریور 1401 ه ش