آخرش بعد از یک ماه بَدبختی و درماندگی، بعد از این dépression سِمج که مرا فلج کرده بود، دارم کم کم خودم را نجات میدهم. اوضاع زمانه بدجوری در من اَثر میکند. بویِ بدبختی، همان ظلم و همان خفقان را در هوا میشنوم.
- شاهرخ مسکوب|روزها در راه
یاد اون حرف جنابخان تو خندوانه افتادم که میگفت :
رامبد این دل کجای آدمه؟ مثلا گردن آدم دیدی یه موقع میگیره؟ یه دیفلوفناکی، یه پیروکسیکامی یهچیزی میزنی ول میکنه!
یا مثلا سرت تیر میکشه، مثلا ژلوفن میخوری آروم میگیره!
این دل کجاس که بعضی وقتا یجوری میگیره که نه ژلوفن، نه پیروکسیکام، نه نوافن، نه رانیتیدین نمیتونه خوبش کنه؟(:
« وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ۚ »
یه جا خدا میگه: یادت نره برای چیزایی که الان داری یه روزی دعا کردی و آرزشو داشتی!
اون از هر چیزی که بخوای بهت میده کافیه از ته ته قلبت بخوای :))