گاهی باید رها کرد همه چیز را و گریست؛ آدمی بعد از گریه، در آرامترین و امیدوارترین حالت ممکن قرار میگیرد .
درست مانند آسمان، که بیقرار و بغضآلوده و ابریست و برف که میبارد؛ به طرز شگفتآوری آرام میگیرد . بغضِ آسمان که تمام شد، خورشید میتابد و برفها آب میشوند و صلح و آرامش، به آسمان و طبیعت باز میگردد .
بغض را باید مانند پرندهای در آسمان چشمها پرواز داد . باید اشک ریخت، باید دردها را از دریچهی چشمها بیرون انداخت .
باید مانند روز اول آرام شد !
اينكه روى حرف هيچكدامشان به قطعيت نمى توانى حساب كنى،
اينكه امروز اگر كارى ندارى هستند و فردا كه كمک بخواهى نه،
اينكه بهترين هم كه باشى پشت سرت حرف مى زنند،
اينكه روزى با تو هستند و روزى عليه تو،
اينكه امروز يادت مى كنند فردا كه زير خاک رفتى فراموش، (بماند كه برخى امروز هم ...)
اينكه مى گويند روى حرف حساب باز نكنيد،
اينكه مى گويند از اين گوش بشنو، از آن گوش در كن !
تماما يعنى؛ حرف مردم باد هواست !!
گرچه یک لحظه ست از ظاهر به باطن رفتنم
چند صد سال است راه از باطنم تا ظاهرم
خلق میگویند: ابری تیره در پراهنیست
شاید ایشان راست می گویند، شاید شاعرم !
صبر درمان من است از تلخ و شیرینش چه باک؟!
هرچه باشد ناگزیرم، هرچه باشد حاضرم ...