آرامجای .
در دلم چیزی ویران شده، چیزی که نمیدانم چیست و اضطراب و دلشوره مثل مِهی در ته درّهای بیآفتاب جایش
تلاش میکنیم یه چیزیو
به طرفمون بفهمونیم ولی نمیشه.
این زبان برای بیرون از ما ساخته شده
شما درد رو چطوری
میخوای به بقیه حالی کنی؟
ما در بیان احساساتمان بیچارهایم
_هوشنگ ابتهاج
#بسیحق
پير شدن شبیه کوهنوردیه؛هرچقدر بالاتر میری توانت کمتر میشه،اما در عوض اُفق دید وسیع تری پیدا می کنی.
آرامجای .
سیوش کن "epiphany" یعنی لحظهای که چیزی رو به یاد میارید یا متوجه چیزی میشید مثل لحظهای که فهمیدین
سیوش کن "Redamancy" یعنی کسی که همونقدر که دوسش داری دوستت داره.
تجملات هیچ وقت جاذبهای برایم نداشت چیزهای ساده را دوست دارم، کتابها را، تنهایی را، یا بودن با کسی که من را میفهمد...