_

عمیقاً دلم یہ شب خیابون‌گردۍ میخواد، بلال داغ و هواۍ سرد و شیشه‌ۍ بخارگرفتہ، لباس چارخونہ و پاییز ، از اون شباۍ تکرارنشدنے کہ از یہ مسیرِ پر ترافیک میره تا بیشتر دستاتو بگیره و عمیق‌تر خنده‌هاتو‌ بشنوه ꧇))💛..

_

زندگی تا اونجا خوب بود که ظهر از مدرسه میومدیم مامان نهار میداد بهمون بلافاصله میخوابیدیم تا ۵ عصر بیدار که میشدیم میرفتیم کوچه !

نه . ! ‏شما هیچوقت اون برق توی چشمای خودتونو نمیبینید وقتی که دارید راجع به یه موضوعی که دوست دارید صحبت میکنید. ‏شما هیچوقت خنده توی چشماتونو نمیبینید وقتی که از ته دل خوشحالید. ‏شما هیچوقت ذوق توی صورتتونو وقتی که عشقتونو میبینید رو نمیبینید.شما هیچوقت خودتون رو در زیباترین حالت روزمره خود نمیبینید.

اگه یکیو دارید که شب تا دیر موقع باهاش چت میکنید و صبح با چشمایی نیمه باز، اولین اکانتیه که چک میکنید تا پیامشو جواب بدید و همیشه موقع چت کردن باهاش نیشتون بازه میتونید بگید دنیا هنوز آدمایی رو داره که باعث میشن زندگیمون قشنگ تر بشه !!

_

تير منم، كمان منم پير منم، جوان منم شهد منم، شكر منم دولت جاودان منم ظلمت شب چو گشته روز خواجه بگويد كه من منم، من نه منم،نه من منم

_

توی کتاب "یک عاشقانه آرام" نوشته بود: بهار پیش از آن که حادثه ای در طبیعت باشد، حادثه ای است در قلب آدمی و پیش از آن که در طبیعت محسوس باشد در حسی انسانی وقوع می‌یابد...

_

عاشقش باشی ولی او مذهبی باشد، چه باک؟ کافری را چشم بسته سوی مسجد میبرد ˘˘

:')

‌ از لحاظ روحی نیاز دارم برم یه جای دور، یه جای با آرامش، یکی مثل خودم کنارم هودی تنش باشه، باهم چیپس بخوریم و قهوه بخوریم آهنگ گوش بدیم و به زمین و زمان بخندیم بدون ترس از قضاوت همدیگه حرف بزنیم و همو آروم کنیم :)))

"