آرامجای .
_سلامقلبمن ! امروز۲۲اردیبهشتسال۱٤۰۱ اومدنتوبهدنیاتبریکمیگم حالانمیدونمدقیقچهساعتیبهدنیااو
میدونیکه؛منبلدنیستمذقمونشونبدمولیموقعخوندنشقلبمقهقهمیزد :)
مرسیکهحواستبهمهست♥¡
بهخاطرتوعمکهشدهمنخوبمیشم :)))
توبایدبرایمنبمونی !
-جانانِمن♥;)
یه پادکست گوش می دادم که تعریف میکرد :
مادر بزرگم آلزایمر گرفت و یک روز عکس عروسی خودشو روی دیوار دید و گفت :
"این زن کیه که آرش منو بغل کرده؟! خودش رو فراموش کرده بود ولی پدر بزرگم رو نه، به نظرم عشق همینه، همینقدر ساده، همینقدر وحشتناک :)"