خب دوستان، ۲۹ روز دلنوشته ها و حرفای درگوشی من و خدای خودمو خوندید. نوش جونتون! ☺️
حالا نوبت شماست!😎
مناجاتهای دلی خودتون رو با زبون خودتون بنویسید و بفرستید تا در کانال سوزستان منتشر بشه و انشاءالله با هم کلی آدم دست به قلم جدید به دنیا اضافه کنیم، هنر نزد ایرانیان است و بس و ازین حرفا✌️😊
اصلا نترسید! هیچ آدابی و ترتیبی مجویید! و فقط دلتونو بسپارید به خدای مهربون همیشگی!❤️
پس منتظرم... 👇
@suzestan
#پویش_سحرنوشت_سوزستانیها
🔥سوزستان⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
زیبایی های رمضـ❤️ـــان
زندگی خالی نیست، مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
#نان_صلواتی
🔥سوزستان⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
هدایت شده از کلماتِکالِمن
خالدین فیها.
| دوام، بقا، پایایی، جاودانگی، مانا |
قیدی که هر نعمتِ بهشتی را فوقتصور لذتبخش میکند همین دو کلمهی صدرِ کلامم هست. مثلا اگر میگفت قصر و حور و نهر و دشت و دمَنَش یکماه یا یکمیلیارد سال برای شما باشد و بعد تخلیه بفرمایید... چه غمی میشد!
همیشهی خدا نعمتها به دهانم تلخ میشوند با فکر به سرآمدنشان.
شمسالشموس که اذن شرفیابی بدهد، نرسیدهْ دلشورهی تمام شدنِ سفر، تلخی میکارَد. و هرچه به وداع نزدیکتر شوَم، زورش بیشتر میشوَد.
رمضانِ خدا هم همینطور... از پانزدهم که سرازیریاش شروع میشود دلگیری چنگ میزند دلم را، تا این روزهای آخر که بیهیچ بهانهای زهرمار میشوم و اشکی.
خدایا ماهت دلخوشی و قوّت قلبم بود...
مسرتِ "اللهم ادخل علی اهل القبور السرورِ" بعد از نمازهایش که فقط برای مُردههای نبضْ و قلبْایستاده نبود، شعف را هُرّی میریخت توی دلِ بندهی حلقْ و لبْ تشنهات.
غنی میکرد. سیر میکرد. دِین ادا میکرد. شفا میداد. اصلا انگار کن دستمالیلطیف بیفتد به جانی پُر از گَردِ ترس و خستگی و آشوب.
سحرها با " یَاعُدَّتِي فِي كُرْبَتِي وَ يَا صَاحِبِي فِي شِدَّتِي" شروع میکردم و با هر لقمه، جمله و تمنایی قورت میدادم... "فَاَجِبنِی یَا اللّه"ش به مسواک زدنم میرسید
همانجا دلم میشکست و اشکم میریخت
شیخعباسقمی دلم میخواهد در مفاتیحش بنویسد اصلا یکی از مواقع اجابت دعا دهدقیقه مانده به اذان صبح با دهانی خمیردندانی و اشک رویگونه خزیده است...
ابوحمزهاش طولانی بود ولی تمام که میشد نفس راحتی میکشیدم و قشنگ حس میکردم تمام خیراتی که میشوَد خواست را، امامِ چهارم ردیف کرده و اثرانگشتم روی همهشان مانده
و اجابتشان به اسمم سَنَد خورده است.
خدایا
اینهمه حال خوب را کجا پیدا کنم؟!..
میترسم از برهوتی که ابلیسِ بند دریده وسوسههایش را مثل خون در رگها میچپاند... دلم امنیت میخواهَد..
دلم توبههایی را میخواهد که آوا نشده، پذیرفته میشوَند..
اصلا خودت بگو
آرزوهای ریز و درشتم را کجا بکشانم؟! ...
٢٩ #رمضان ١۴۴۴ / ٣١ فروردین ١۴٠٢
@siminpourmahmoud
https://eitaa.com/joinchat/1282867510C0e9a850038
سوزستان
خالدین فیها. | دوام، بقا، پایایی، جاودانگی، مانا | قیدی که هر نعمتِ بهشتی را فوقتصور لذتبخش میکند
#پویش_سحرنوشت_سوزستانیها ۳
البته این یکی شبنوشت شد 😊
ممنون از خانم پورمحمود 🙏
🔥سوزستان⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
سوزستان
خب دوستان، ۲۹ روز دلنوشته ها و حرفای درگوشی من و خدای خودمو خوندید. نوش جونتون! ☺️ حالا نوبت شماست!
#پویش_سحرنوشت_سوزستانیها ۴
تا تلنگری باشد برایمان...
✍ مشکی زاده
🔥سوزستان⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
#سحرنوشت ۳۰
بسم الله الرحمن الرحیم
از تو که پنهان نیست، جسمم نمیکشید امسال رمضانم سختتر از سالهای پیش گذشت. بیشتر بیتاب لحظه ی افطار بودم و زودتر و هنوز اذان موذنزاده به نیمه و حتی یک سوم هم نرسیده خرما ته گلویم بود!
اما اینها دلیل نمیشود که دلم از همین حالا تنگ ابوحمزه نشود، دلم تنگ نشود برای گریه های بیتابانه ی تنهایی، العفو گفتن های ملتمسانه برای آن گناهانی که فقط خودت ازشان خبرداری، برای یا حسین گفتن های با امید اربعین، برای یا رضا گفتنهای دلتنگی مشهد، برای همه حسهای خوب...
من روی تو خیلی حساب کردهام و حالا در انتهای رمضان، بی قرار دیدن استجابت تک تک دعاهایم هستم، خودت که از بی صبری و عجولی من باخبری!
دعاهایم را منتظر نگذار، بخصوص اللهم عجل لولیک الفرج هایم را!
بنده ی پرروی ناچیز تو، زهرا
✍ #زهرا_آراستهنیا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
پ ن شهدایی:
بخوانیم از علییار خسروی 👇🏻
🌐https://alefdezful.com/v5lo
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#التماس_دعا
🔥سوزستان⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
سوزستان
خب دوستان، ۲۹ روز دلنوشته ها و حرفای درگوشی من و خدای خودمو خوندید. نوش جونتون! ☺️ حالا نوبت شماست!
#پویش_سحرنوشت_سوزستانیها ۵ / علی علیان
قربانت شوم که حالا که دارم برایت حرفهای دلم را مینویسم باز هم از ته ته دلم و با پای خودم نیامدم. امر کردند سحر ۳۰ رمضان برایت بنویسم. من هم از همه جا بیخبر، باشدچشمی گفتم و شروع کردم به نوشتن. آقایی که شما باشی قول داده بودم به خودم که این رمضانی دیگر آدم شوم و این زنجیرهای که از خودم آویزان کردم را یکی یکی ببرم و حالا که مقابلت نشستم اعتراف میکنم که فرجی نشده. خودت هم که میبینی همانی که بودم هستم. دریغ از اپسیلونی تغییر. شب قدر که عارفان درگاهت جام وصال نوشیدند و ره صدساله به یک شب پیمودند من با خودم کلنجار میرفتم که چرتم نبرد. آنها که زرنگ تر بودند کیسههایشان را پر کردند و من جز یک خانهی هفتاد هشتاد متری، یک پراید تر و تمیز در حد نو به همراه شغل آبرومندی که بشود به وسیله آن شکم سه چهار سر عائله را سیر کرد و محتاج دست غیر نبود چیزی نخواستم. کم توقع نیستم اما بالا و پایین زندگی دستگاه معادلات آدم را تغییر میدهد. باور کن جز این خواستهای نداشتم. یادش بخیر سالهای قبل هم جز قبولی کنکور و گرفتن دختر محترم خانم چیزی ازت نخواسته بودم. و تو کریم تر از آن بودی که ندهی. تب و تاب عاشق و معشوقی یادم برده اینها را. دختر محترم خانم همیشه میگوید درست که فراموش کاری، درست که آهی در بساطت نیست اما سرمایهات همین زبان چربت است. تصدقت حالا هم روز آخری آمدم. با پایی که همه راهی پیموده جز راه تو. دستانی که به گناه آلودست و چشمی که غیر دیده و گوشی که لهو شنیده. البت با همان زبان چرب که حالا به اعتراف باز شده و گردنی و که از مو باریک تر است. راستی.. تو مهربان تر از آنی که بزنی. آنهم کسی که خودش به اعتراف لب گشوده. دست رد هم نزن فدای دل مهربانت. به سینهای که اگر راستش را بخواهی هنوز از شوق تو شعله ور نشده. اما همچین خالی از شور هم نیست. درست که با پای خودم نیامدم و مرا کشاندند ولی خب لابد یک چیزی بوده که الان اینجا هستم. چیزی فراتر از آن دعوت. مثلا یک رابطه دوستانه عمیق. خجالت میکشم بگویم عاشقانه. نه از گفتنش، بیشتر از خودم. آدمیزاد که خودش را خوب میشناسد. آرام میگویم که کسی نشنود. دلیلش شاید چیزی باشد شبیه همان حسی که اول بار وقتی دختر محترم خانم را دیدم تجربه کردم. بعدش میلم کشید باهات حرف بزنم. البته بین خودمان باشد، خجالت میکشم این حرفها را بلند بلند بگویم. خدایا، این رمضانی توی دلم سوز و گداز که نه، ولی تا دلت بخواهد گرسنگی کشیدم. به قار و قور شکم خالیم نگاهی نمیکنی؟ باور کن این یکی فقط و فقط به عشق خودت بوده. پس این قلیل را از من بپذیر. کم من را تو زیاد کن عزیزم.
خدایا شاید باورت نشود ولی الان که دارم باهات حرف میزنم حس میکنم چقدر این گفتگوی با تو را دوست داشتم، طعم شیرینی دارد که انگار مزهاش را میشناسم. مثل نانی که توی آب بزنی و بخوری و شوریش را زیر لب مزمزه کنی. مثل رزق اشک روضه وقتی از گونه سر میخورد و روی لبهای خشکم مینشیند. یادم میآورد که سر سفرهی حسینِ تو نان خوردم و هر وقت دستم خالی خالی بود و بهانه ای نداشتم حسینت را بهانه کنم. خدایا حالا که ماه میهمانیت دارد تمام میشود. منی که برایت میهمان خوبی نبودم را به حسین ببخش، الهی بالحسین ....
🔥سوزستان⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
سوزستان
خب دوستان، ۲۹ روز دلنوشته ها و حرفای درگوشی من و خدای خودمو خوندید. نوش جونتون! ☺️ حالا نوبت شماست!
#پویش_سحرنوشت_سوزستانیها ۶ / اعظم سعیدفر
سلام خدا جون.
یکی از خطورات ذهنی پرتکرارم در رمضان امسال این بود:
" هر سال، دریغ از پارسال"
کرخت و سست، شاهد سقوط خویشم. بی هیچ تلاش و دست و پا زدنی برای صعود.
با تمام پرروئی، فقط "نگاه" امیدم به توست.
ایمان و عمل صالح، دوبال صعودند به سوی جایگاه ابدی و اصلی انسان؛
اما من، نمیدانم چرا اینقدر پوست کلفت شده ام!؟؟؟
چرا تورا نمیخوانم؟
چرا به دستوراتت بی توجهی میکنم؟
چرا توشهام را پر نمیکنم؟
نمیدانم؛
مثل دانشجویی که لب مرز نمره گرفته و برای مشروط نشدن، بین دو ترم، التماس استاد میکند برای ارفاق.....
و همزمان دلش میخواهد مثل همکلاسیش نمره الف باشد و سهمیه ارشد بگیرد.
خداوندا!
الهم ارزقنا حج بیتک الحرام
و من ثمار الجنه
و لحوم الطیر
و سندس و الاستبرق
و الحورالعین حتی!!!!
و.....
بدبخت! خودت را از چاه عذاب و بیخبری و سستی و رخوت نجات بده.
خدا خودش خدایی بلد است.
معبودا! بندگی فراموشم شده، به من برگردانش، یقین دارم تو خودت خدایی میکنی.
مپسند سقوط بنده ناچیزی را که رسول آخرینت و خانواده اطهرش را دوست دارد و سنگ آنان را به سینه میزند؛
مگذار در چشم دشمنانت خوار و حقیر شود.
با احترام: بندهات
#سحرنوشت
🔥سوزستان⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
سوزستان
خب دوستان، ۲۹ روز دلنوشته ها و حرفای درگوشی من و خدای خودمو خوندید. نوش جونتون! ☺️ حالا نوبت شماست!
#پویش_سحرنوشت_سوزستانیها ۷ / خانم پوستی زاده
از اینکه روز آخره خیلی حالم بده و سنگین و دلگیرم..
حس کسی رو دارم که بعد از مدتها بخور و بخواب، از خونهی پدریش، جایی که نازت خریدار داره و خم به ابروت بیاد، برات تب میکنن، باید جمع کنی و بری سر خونه زندگی خودت، یه جای دور و غریب...
جایی که فقط خودتی و مشکلات زندگیت..
خدایا... توی این ماه فهمیدم که چقدر ما ناچیزیم و تو چقدررر با عظمت..
حتی گاهی که خواستم لب به شکایت باز کنم با خودم گفتم تو خدای منی و میبینی
همین برام کافیست...
چقدر زود لحظهی وداع رسید...
خداوندگارا... من رو از بند خودت رها مکن😭 به من اجازه بده همچنان به ریسمانت چنگ بزنم که سخت محتاجم...
درهای رحمتت رو همچنان بر روی ما باز نگهدار
و همچنان شیطانت را در غل و زنجیر؛
مرا از وسوسههای شیطانی درونم محفوظ نگهدار...
به امید دیدار میهمانی دوبارهات😭💔
🔥سوزستان⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
سوزستان
خب دوستان، ۲۹ روز دلنوشته ها و حرفای درگوشی من و خدای خودمو خوندید. نوش جونتون! ☺️ حالا نوبت شماست!
#پویش_سحرنوشت_سوزستانیها ۷
یه همچین قدرتهای ماورائیای داریم ما 😂
🔥سوزستان⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
هدایت شده از مجموعه مردمی سینماوارثین
📢 خبر خبر
🔴 خانوادگی فیلم ببینید، تخفیف بگیرید! 👌
تماشای #غریب برای خانوادههایی که به صورت گروهی و با تعداد بیشتر از ۱۰ نفر بلیت رزرو کنند شامل تخفیف ویژه خواهد بود.🤩
😇 همراه با مهدکودک و اکران فیلمهای کودکانه
⬅️ رزرو بلیت و درخواست اکران:
09924354214
یکم تا سوم اردیبهشت / ساعت ۲۱
مکان: سالن مرکز فرهنگی دفاع مقدس دزفول(روبروی حسینیه ثارالله)
#مجموعه_سینمایی_وارثین
https://eitaa.com/cinemavaresin
شعر حماسی عید فطر
رفته ماهی که خیر و برکت بود
لحظه هایش دم عبادت بود
خانه مان رنگ کبریایی داشت
آجرش راوی روایت بود
دستمان توی دست های خدا
دست ابلیس در اسارت بود
سحر و جرعه ای ابوحمزه
دم افطار، روضه عادت بود
لذت عاشقی به کام افتاد
شکر حق قلبمان به دام افتاد
درد داریم و التماس دعا
یا انیس النفوس ادرکنا
ای تمام شفا به دستانت
لطف کن مرهمی عطا فرما
کم کم انگار که کم آوردیم
به محبت نظر نما بر ما
گم شده خنده های ما، آن را
چشم لطف تو میکند پیدا
یا کریم و رحیم و یا منان
رزق عشقت نصیبمان گردان
#عید_فطر عید بندگی آمد
حس و حال پرندگی آمد
رشد کن، جوانه باید زد
به رگ دل تپندگی آمد
شب قدر و شکوه توبه گذشت
پاکی صبح زندگی آمد
در قدوم تماممان حسِ
تا سعادت دوندگی آمد
دلمان شد به عشقتان آباد
با تو خیر است هرچه باداباد
واژه در واژه باده نوش آمد
در تن بیتها خروش آمد
صحبت از درد و رنج مظلوم است
خون آزادگان به جوش آمد
#قدس باید رها شود برخیز
آیه ی قاتلوا به گوش آمد
گنبد آهنینشان کج شد
خیس شد جایشان و بوش آمد!
شیشه عمرشان رها شده است
تازه آغاز ماجرا شده است
دشمن اینک ذلیل و حیران است
این همان ماجرای #میدان است
عاقبت محو میشود غده
وعده آیه های قرآن است
تَبَّت آن دست های کودککش
خانه عنکبوت ویران است
هرکه بی غیرت است از ما نیست
این وطن خانه شهیدان است
خون سردار داغ و توفنده است
«حاج قاسم هنوز هم زنده است»
عده ای غرب را پرستیدند
کدخدا را خدایشان دیدند
با #کلید آمدند و قفل شدند
نانمان را ز سفره مان چیدند
جای تولید داخلی تنها
به در واردات کوبیدند
درد مردم معیشت و دین است
جای درمان به درد خندیدند
گرچه رفته رئیسشان اما
مانده رد خرابیاش هرجا
مردم اما همیشه آماده اند
پای این انقلاب جان دادند
رستم و آرش کمانگیرند
دشمن جور و ظلم و الحادند
قلبشان با شه خرسان است
ایستادند گر که آزادند
در مسیر شکوه این نهضت
زخم خوردند و غرق فریادند
گرچه امواج #فتنه بسیار است
چشم مردم بصیر و بیدار است
شعر وحدت نموده شیدامان
روشن از حق مسیر فردامان
با ولایت همیشه میمانیم
حکم آنچه بگوید آقامان
گام دوم، شکوه و آبادی ست
یاعلی گفته اند دلهامان
راهمان میرود به سوی #ظهور
میرسد راهمان به مولامان
نور بی حد ناب ادرکنی
صاحب انقلاب ادرکنی
اللهم عجل لولیک الفرج
✍ #زهرا_آراستهنیا
@arastehnia
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
هدایت شده از مجموعه بچه زرنگ
📣 بچه زرنگ؛ شهیدان را از قالب قلههایی دور از دسترس خارج کرده و مخاطب را برای پا جا پای شهدا گذاشتن ترغیب میکند
✍ نویسنده: زهرا آراستهنیا
💢 #یادداشت_مردمی این شاعر و طنزپرداز را در تصاویر بخوانید
📺 قسمتهای پخششده سریال را در تلوبیون ببینید👇
🌐 telewebion.com/episode/0x62b2f77
✅ آخرین اخبار #بچه_زرنگ را اینجا دنبال کنید👇
🆔 eitaa.com/joinchat/3254649110C14a4333916
هدایت شده از احمد نوایی / سعیدیسم
♦️ خانم ملیکا زارعی (مجری برنامه های کودک) در نماز عید فطر شرکت کردن و اونو توی پیجشون استوری کردن
قطعا میدونه که زامبی ها میریزن سرش ولی باز چنین محتوایی منتشر کرده. شجاعتش قابل تحسین هست.
همون شجاعتی که بعضی مدعیان انقلابی (مسئول و غیرمسئول) در دوران اغتشاشات نداشتن و رفته بودن تو سوراخ موش و تازگیا دارن آفتابی میشن!
کانال سرباز جنگ رسانه#احمد_نوایی👇
➺@iahmad_navaei [عضویت]
هدایت شده از کانال خبری،تحلیلی پلاک
35.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴در هجوم تمام عیار دشمن، مراکز فرهنگی باید قرارگاه خدمت رسانی فرهنگی باشد.
بارگاه حضرت علی بن مهزیار اهوازی در مسیر کاروانهای راهیان نور و زائران ابا عبدالله الحسین علیه السلام است.
تعطیلی و بسته بودن درب بارگاه ایشان، هنگام اذان صبح و حتی پخش نشدن اذان صبح چطور قابل توجیه است؟!
🔹امیدواریم تولیت محترم این مکان مقدس، هرچه زودتر اقدامات لازم را انجام دهند.
از امام جمعه مجاهد و انقلابی اهواز خواهشمندیم به اینگونه امور توجه ویژه فرمایند.
💠کانال #پلاک(ایتا ، تلگرام) :👇
🌐 @pelakdez
سوزستان
🔴در هجوم تمام عیار دشمن، مراکز فرهنگی باید قرارگاه خدمت رسانی فرهنگی باشد. بارگاه حضرت علی بن مهزیا
تا مدتها ساعت ۱۰ شب در حرم رو میبستن! میگفتم بذارین زیارتمونو کنیم، حالا آقا علی مهزیار یه شب دیر بخوابن چیزی نمیشه!😅