eitaa logo
پیاده روی اربعین
1.9هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
502 ویدیو
81 فایل
گروه تجربه های 🏴پیاده روی اربعین🏴 ویژه مادران👇👇 گروه مخصوص بانوان است🏴🧕 https://eitaa.com/joinchat/4155769021C8e58debaa1 کانال اخبار اربعین👇 آقایون میتونن فقط در کانال باشن @arbaeen40
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از شهید حاج احمدکاظمی
اجتماع بزرگ امت رسول‌الله، فردا در میدان انقلاب 🔹کانون‌های قرآنی و هیئات مذهبی تهران بزرگ، از عموم مردم و هیئات حسینی تهران دعوت کردند برای برگزاری اجتماع بزرگ امت رسول الله حضور به هم رسانند. 🔹این تجمع ساعت ۱۶ روز یکشنبه ۳ مهر از چهار مسیر به سوی میدان انقلاب اسلامی برگزار خواهد شد.
هدایت شده از مبشر
سلام دعاگوتون بودم خواهرا....ما چند روز بعد اربعین دوباره رفتیم کربلا ؛خیلی خلوت وعالی بود ....خیلی به یادم بودید.... ما که غیر از عشق و ایثار وصبوری از کوچیک وبزرگ تواین راه چیزی ندیدیم ...به نظرم خورشید هم گرماش رو طوری ردیف کرده بود که شرمنده زائر الحسین نشه....روز اربعین به دختر سه ساله ما گوشواره هم هدیه دادند به نظرم می خواستند یادکنند از اون سه ساله ای که دیگه اربعین زائر الحسین نشد😭...انقدر آب بود که حتی ندای تشنگی از بچه ها حتی یکبار هم شنیده نشد فکر کنم می خواستند بگن یکبار اینجا آبروی آب رفت دیگه بس...ابهت وعظمت وآماده سازی های داستانی ما برای بچه ها انقدر جواب داده بود که واقعآ ما بزرگترها گاهی از صبر و مراعات بچه ها درس می گرفتیم ...واقعآ حیفه آدم بمیره و یک بار طعم زیارت اربعین رو با این وسعت جهانی نچشه...اربعین همایش جهانی همه ملت هاست برای راهگشایی امر فرج ....یه بنده خدایی می گفت آدم می فهمه که چقدر کاری نتونسته بکنه برای امام حسین وامام زمانش ....می گفت یه جوونی ونشونم دادند گفتند این از ساعت هفت شب تا دو نصفه شب فقط توگرمای کربلا فقط پای اجاق و کباب سیخ میزنه ومیده به مردم(آری لباس نوکری ام را کفن کنید) ...می گفت ما دودقیقه برای گرفتن چلوکبابش وامیستیم نفس مون میگیره... فقط میشه گفت : عزیزم عزیزم عزیزم حسین💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ما ملت شهادتیم
حالا که دوستان از خاطرات اربعین میگن، خواستم منم قضیه ایی روکه برای خودم وخواهرم پیش اومد بگم، شب اربعینی، من وخواهرم رفتیم زیارت آقا ابالفضل، شب قبلش مسیرمون از سمت خیمه گاه بود که رفتیم حرم سیدالشهدا، این شب هم از همون سمت رفتیم، یه میدون رو هم که اسمش شارع المخیم (یعنی خیابون خیمه گاه)بود نشون کردیم، ولی قربون آقا برم، اونقدر حرمشون شلوغ بود که ماحتی گنبد رو هم ندیدیم، وناچاری سلام دادیم وبرگشتیم، چراکه اگر می‌خواستیم بریم خیلی تنه مون به نامحرم می‌خورد، تو برگشت، از مسیری که شب پیش برگشته بودیم وبلد بودیم برنگشتیم، وهمین شد که تو خیابونای کربلا گم شدیم، خیلی مضطرب بودیم، به آقا ابالفضل، عرض کردم، آقا خودتون مواظب برادرزاده هاتون باشید(آخه ساداتیم) رفتیم جلوتر، اونم تو اون شلوغی دیدم بازراه رو پیدانمیکنم، گفتم عمه جان،به حق آوارگی تون، راه رو به مانشون بدید، اما باز راه رو پیدانکردیم، یه جادیگه دلم شکست، گفتم عمو، عمه جان، جوابمونمیدید، اشک تو چشمام جمع شده بود، یهو، یه پیرمرد عرب که راهنما بود رو دیدیم، به عربی بهش فهموندم دنبال شارع مخیم میگردم، اونم راهنمایی کرد، راه رو پیداکردیم الحمدلله واین شد که ذره ذره ایی از بی پناهی خانم حضرت زینب رو اون شب چشیدیم😭😭😭😭😭 السلام علی قلب زینب الصبور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام.منم خاطره اربعین امسالمو بگم.امسال با همسرم ودوتا پسرامون قسمتمون شدبریم کربلا...پسرام هر دوتا بغلی هستن یکی ۷ماهه یکی هم سه ساله که به علت بیماری که داره هنوز نمیتونه بشینه و راه بره تومسیر پپیاده روی به نیت شفای پسرم ندر کردم از هر ایرانی که میبینم به نیت شفاش یه حمد هرکسی بخونه همینجوری که تومسیر بودیم و به این واون میگفتم وهمه هم با جوون دل قبول میکردن میخوندن وبرای شفاش از امام حسین براش دعا میکردن..منم دلم شکسته بوده وداشتم همینجوری گریه میکردم که یهو چند تا جوون ایراتی اومدن جلو واز همسرم خواستن که چنددقیقه همراهمون بیان...ماهم با بچه ها که تو کالسکه بودن دنبالشون رفتیم ومارو بردن تو یه کوچه باریک تا به یه انبار رسیدیم ویهو گفتن شماره پا بچه هاتون چنده میخوایم بهشون کفش بدیم...تا اینو شنیدم همونجا بغضم شکستم و نشستم گریه کردم و گفتم دوتا پسرام هیچکدوم راه نمیرن و کفش میخوان چیکار😭😭 بنده خدا ها اونا هم با ما اشک میریختن و وپای بچه هام کفش میکردن وهمش میگفتن بدونید این یه نشونست براتون..ان شاالله سال بعد دوتا پسراتون با همین کفش ها تو مسیر قدم برمیدارن😭😭 وقتی از کوچه اومدیم بیرون وتو مسیر افتادیم یه آرامشی به قلبم اومده بوده که انگار بچم شفا گرفته....به دلم خورده ان شاالله تا سال بعد اربعین خود سید علیم با پاهای خودش دست به دست داداشش تو این مسیر راه میره... پسرم موقع زایمان ۵دقیقه بهش اکسیزن نرسیده و بیماری تاخیر رشدی داره... هرکس که این خاطره منو خوند واگه تونسید برای شفا سید علی من یک حمد بخونید.. ممنونم🙏🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از C᭄ نقویC᭄
سلام من هم امسال بعد از چند سال انتظار راهی اربعین شدم با خانواده از اول سفر سر مرز سر ظهر رسیدیم بچه ها صورتشون از گرما گر گرفته بود پسر دوسالم کاملا بی‌حال شد یک لحظه پشیمون شدم گفتم نکنه بچه هام از بین برن تو این گرما....هوا به شدت گرم پیاده روی تا گیت خروج خیلی زیاد بود همونجا بچه هام سپردم به حضرت رقیه و علی اصغر امام حسین ....دلم آروم گرفت الحمدالله به سلامت اونجا رو گذراندیم وقتی به کربلا رسیدیم نصف شب بود جا نداشتیم آنقدر پیاده رفتیم نای حرکت نداشتیم از رانندگی ون عراقی هم که نگم فاجعه بود همه ی مهره های ما جا به جا شد واقعا برای زن باردار خطرناک بود نصف شب فقط یه گوشه خیابون یه موکت خالی پیدا کردیم وتل زینبیه خوابیدیم اصلا تو‌این وضعیت خدا روشکر کسی گله نمی‌کرد انگار سختی هاش هم به دل می نشست و همسرم که ناراضی بود از آوردن بچه ها، خدا روشکر اصلا گله ای نمی‌کرد و برعکس خیلی وقت ها منو آروم میکرد بچه هام مریض شدن اسهال شدید و تب خیلی وحشتناک ...دو شب سخت گذراندم و ائمه رو صدا کردم و واقعا یاد حضرت رقیه و حضرت زینب بودم هر سختی هم به من می‌رسید میگفتم حتما ظرفیت اونو دارم میتونم خوب مدیریت کنم .... به خاطر بچه ها خیلی نمیتونستم حرم برم چون تو اون شلوغی خسته میشدن اصلا نتونستم داخل ضریح آقا امام حسین بشم و رفتنمون یکدفعه ای شد و اشک امانم نمی‌داد بدجور دلم شکست....مطمئنم آقا امسال یه کربلا به من میده 😭 خیلی سخت بود ولی از این سختی هایی که دوست داری باز بچشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از طهورا
روز پنجم پیاده روی اربعین که به عمود۱۳۴۰تقریبا رسیده بودیم هوا گرم بود و بچه شیر میخواست رفتیم توی یه موکب شیرش بدم و کمی استراحت کنیم و دیدم کیف گردنی پاسپورت و موبایل و دینارها که گردنم بود اذیتم میکنه یه لحظه از گردنم درش آوردم که به بچه راحت تر شیر بدم بعد از ده دقیقه که خواستم دوباره گردنم بندازم دیدم کیفم بازه و موبایلم نیست اولش سر و صدا راه انداختم و به زبان عربی میگفتم موبایلم نیست اما همه اطرافیان اظهار بی اطلاعی میکردن خیلی ناراحت بودم و داشتم گریه ام میگرفت دیدم اذان ظهر شده پاشدم نمازمو خوندم و به حضرت اباالفضل گفتم آقا جون من گوشیمو از خودت میخام.هر چی زنگ میزدیم طرف گوشی منو خاموش کرده بوده و همسرم گفت دیگه قیدشو‌بزن اما من ته دلم روشن بود.اومدیم ایران رفتیم ریجستری کردیم و سیمکاراتام رو سوزوندم و سیمکارت جدید گرفتم فرداش جاریم زنگ زد گفت دیشب یه آقایی زنگ زدن گفتن من کربلا هستم و این گوشی رو پیداکردم و خاموش بوده سیمکارتشو در آوردم انداختم توی گوشی خودم و به شما زنگ زدم .گفتم یا حضرت ابالفضل چقدر تو بزرگی و حاجت منو دادی.دو روز پیش گوشی به دستم رسید و الان داشتم عکسای کربلا رو میدیدم.واقعا اینا خاندان کرم هستن و کسی رو دست خالی بر نمیگردونن و مطمئنم بقیه حاجتهای منو هم روا میکنن انشاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا