🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_چهلوششم
رومبللمدادم
کانالهایتلوزیونروبالاپایینکردم
طبقمعمولهیچینداشت..
عباساومد
-اینچهسروضعیه؟جمعکنخودتوخواهرمن!!
اونمکهخواستگارتمحمده
عمراًبزارمردشکنی!😏
-بغضکردموبلندشدم
رفتمپیشمعصومه
معصومهنگاهیبهمکردوفهمید
یهماجراییهست!
-نرگسچیشده؟
-هیچینشده
-غیرممکنه!
-خبشایددرستنباشهبگم
-نرگسخودتصلاحمیدونیبگییانه
ولی شایدمنبتونمکمکتکنم
-خوابموموبهموبراشگفتم
-یهنگاهیبهمکردوگفت
نرگسبهخوابتاهمیتنده
بهخداتوکلکن
نذر کن و..
باعقلومنطقتجلوبرونهباخوابیکهدیدی!
ازپیشمعصومهبلندشدم
ورفتماتاقم
نذر؟
چینذرکنم؟
یادحرفزهراخانمافتادم
میگفتمنهروقتدچارمشکلیمیشم
یهنمازقضامیخونمبرایامواتیکه
نمازگردنشونبوده
امابعدازفوتشونکسیبراشون
نمازهاشونروبجانیاورده..
نیتکردموبهنمازایستادم...
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸
⭕️#کپیباذکرمنبعونویسندهمجازمیباشد
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_چهلوهفتم
′سید′
بعدازیهدستفوتبالمشتی
وقتشرسیدهبودبهقولمعملکنم:/
بهیکیازپسراپولدادموگفتمبرو
دهتافلافلبخر..
چهرشودرهمکشید..
حاجییییفلافل؟؟؟😐
بخدامابهکمترازکوبیدهقانعنمیشیم!:/
-دستموگذاشتمرودهنشوگفتم
میخوایشورشکنی؟🤨
برو یاعلی..🚶🏻♂
رفتمدفتربسیجویهزنگبهزهرازدم..
-محمدتایکساعتدیگهکاراتروتمومکن
یهکارضروریپیشاومده!!
-اولاسلام
چیشدهمگه؟؟
-توکارتوتمومکن..منبهتمیگم
-باشهخداحافظ🙄..
-خداحافظ
حاجآقاگلستانییهلیستدراز
روتحویلمداد
حدسزدماینهمونلیستخانمقاسمیباشه!
بدوناینکهسرموبیارمبالا
چشاموتاجاییکهراهداشتبالاآوردم
اینمازمعضلاتتنبلیهدیگه:/..
-اینچیهحاجآقا؟
-لیستفروشگاهها..
-آهاچشم،فقطحاجآقاکلاسهایتابستونهرو
واسهصبحبرنامهبریزمیاعصر؟
-بنظرمصبحروواسهباشگاهو
کلاسهایتفریحیبزار
بعدازظهرواسهکلاسهایعقیدتی:))
-چشمهمینکارومیکنم
-چشمتمنوربهجمالمهدیانشالله:))
برنامههاروریختمورفتم
تویحیاطمسجد
پسرادورمروگرفتن
حاجیخیلیخوشگذشت..
میشهبازمبیایم؟
-ازصاحبخونهاجازهبگیرید:))
-حاجیصاحباینجاکیه؟
مگهشمانیستید؟
-نهبچهها،صاحبخونهخداست:)
خداشمارودعوتکردهبودخونش🕶..
ازبچههافاصلهگرفتم
باهمحرفمیزدن..
منمبدونتوجهبهاونازنگزدمزهرا..
-سلامزهرا
بیامنکارامتمومشد
-پشتسرتم😎😅
روموبرگردوندم
-بهبهزهراخانم..😅
-میبینمازاینجماعتهمدلبردی😌..
روبهپسرادستموبالاگرفتموگفتم
یاعلیپسرا✋🏻′
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸
⭕️#کپیباذکرمنبعونویسندهمجازمیباشد
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_چهلوهشتم
سوارماشینشدیم
من←😶
زهرا←😶
آخرمنمجبورشدم
شروعکنم
-میشهبگیچیشده؟
چراانقدرمیپیچونی؟
ازمنچیزیروقایممیکنی؟
توینامهیحسینچیزینوشتهشدهبود؟
-آرومبرادرگلم😌..
آقاداماد،چیزینشده
براتمیخوایمبریمخاستگاری،همین!
-برایاین،اینهمهمقدمهچینیکردی؟😶
-آخهآدمحسابی
توخودتآخرینخواستگاریایکهرفتیرو
یادتمیادهنوزاصلا؟🙄
گفتمالانیادترفتهحتما
خوبهحسینیهکاریکردبهفکر
زنگرفتنتوهمافتادیم:/..
یهموردمعرفیکردتوپ🕶..
-کیرومعرفیکرده؟
-خانمقاسمی
-چیییییییییی؟😮
-خوبهتویاینگیریویریهایزندگی
فقطهمینحسینبود
کهبهفکرزنگرفتنتوبود!
بخاطرهمیناخلاقخوبو
خیرخواهانششهیدشداا😪..
-همشصداهاتویسرماکومیشد..
یهووسطحرفایزهراپریدموگفتم
-خانمقاسمیمیدونه؟
-نهولیالانرفتهخونهحتمافهمیدهالان
-وای🤦🏻♂پسمنامشبمسجدنمیرم..
عباسغیرتیه،بخدااگرخفتمونگرفتعباسنیست!!
-خاکعالم،نگادخترمردممیخوادبهکیتکیهکنه😂🤦🏻♀!!
-بسهزهرا،توعباسرونمیشناسی🙄..
-شنیدهبودمبرادرزنابهتدارهپیشداماد
ولینهانقدردیگه!😂
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸
⭕️#کپیباذکرمنبعونویسندهمجازمیباشد
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_چهلونهم
ماشین رو روشن کردم
تمامراهرو زهرایهریزحرفزد
اماهیچیشرو متوجه نشدم!
-محممممممد!🤨
-ها،هاچیشده؟
-یهساعتهدارمصداتمیزنم😐..
-ببخشیدحواسمنبود
چیشدهحالا؟
-بریمبراتکتوشلواربخرم..
-نهمننیازیبهلباسجدیدندارم
-حرفنزن،منمیگمبایدچیکارکنی!
-زهراعزیزم،اسرافهبخدا..
میدونیمنکلاًکتوشلوارنمیپوشم
اگرهمبخری،عمراراضیبشمروزخواستگاری
بپوشمشون..
-بایدبپوشی،لباسرسمیهدیگه!
-زهرااذیتنکن،لباسدارمخودم..
تویمراسممثلهمیشهلباسمیپوشم
-هوف،آخرینبار۲سالپیشلباسخریدی!
کلاهمسهدستبیشترلباسنداری..
-زهرا،چندینباربراتاینوتوضیحدادم..
دوبارهشروعنکن.
-داداشمنداریزیادهرویمیکنی!
بخدادخترمردماینجوریببینتت
سکتهمیکنه،همینجوریهکهزنگیرتنیومده🙄
-دیگه.حرفینزدم...
زهراروخونهیخودشونپیادهکردمو
باباروهمازخونهیزهراآوردم..
-سلامباباجانم😌..
-سلام☺️
-بابااذیتکهنشدی؟
-نهپسرم،اتفاقاخونهمیموندمبیشتراذیتمیشدم
میگممحمد!
-بلهبابا
-زهرابهمگفتانشاللهپنجشنبهمیریممراسم
گفتلباسنداری
درسته؟
-وایبابا..
شماکهمیدونیمن..
-چی؟
نمیخوایلباسبخری؟
چرا؟
-بابافقطبهخاطراینکهنیازندارم
-بهخاطرمن:))..
-هعی..چشمبابا:))
-شبانشاللهبرودنبالزهرا
کهباهمبرید
-بهرویچشم
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸
⭕️#کپیباذکرمنبعونویسندهمجازمیباشد
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_پنجاهام
شبنمازموخونهخوندم
وبازهراراهافتادیمسمتبازار
-زهراخواهشمیکنمرویکتوشلواردستنزار
چونمیدونینمیپوشم!
-میخوایبراتدِشداشهبخرم؟😐
-مثللباسایهمیشگیخودمبگیر..
-امردیگهاینیست؟
...
-پنجشنبه-
زهراازصبحاومدخونه،پیشمن🙄..
کل کمدم رو زیر و رو کرد
مدام ادکلن هامو رو بو میکرد
وقتی دید من فقط نظاره گرم
چشم غره ای رفت و گفت
چرا وایسادی ، برو حمام دیگه
همچی رو من باید بگم؟😐
-باشه ،تسلیمم 🙌🏻
از حمام که برگشتم ..
زهرایه لیست داد دستم
-این چیه؟
-حفظ کن چیزی واسه گفتن داشته باشی🙄..
-یاخدا😐
-هوم تازه شیرینی و گل هم باید بخریم
-خب سر راه میخریم دیگه ، این همه استرس چرا؟
-واییلااقلاسترس نداری،خوشحال باش
اینهمه ممتنعی چرا؟
-ولکنزهراشدمورفتمپیشبابا
باباجانخوبی:)؟
بابامیخوایدبامامراسمبیایدیامیمونید؟
-بمونمبهترهمحمد
-بابابدونشمامراسمرسمینمیشهکه..
شماهمبیالطفا(:
-باشهبهزهرابگوبیادلباسامواتوکنه
-چشمبابا،شماجونبخواه(:♥️
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_پنجاهویکم
″نرگس″
صبح که بیدار شدم مامانم خونه رو آب و جارو کرده بود
-به سلام عروس خانم😄
-سلام مامان:)
نه به باره نه داره
آنقدر شلوغش نکنید☹️..
-حمامکهرفتماذانظهرروگفتن..
نمازموخوندمومهدیهزنگزد
ازمخواستمسجدبیام
نمیخواستمدرموردخواستگاریسید
چیزیبفهمه
خجالتمیکشیدم..
میدونستمکاریندارم
قبولکردمورفتممسجد
مهدیهچشمیریزکردواسم
-چتهمهی؟:/
-بیابریمدوردور
واسهنمازمغرببرمیگردیممسجد
-اوهخیلیه،منبهمادرمگفتمساعت۲خونم!
-باشهتاساعتدو🙄..
-بریمبستنیفروشیِسراتوبان
مهدیهسرخوشوخوشحالبود
ولیمنپنچربودم:/
مهدیهحرفمیزد،میخندید
مندرمقابلشتاییدمیکردمفقط:/
تااینکهگفتنرگس!...
توقصدکارخاصینداری؟😂
-چهکارخاصی😐؟
-چمیدونم،خبمثلاازدواج🤷🏻♀
-حرفنزدم..
-ناراحتشدی؟
-نهولیجوابیبراشندارم:/
-نرگس،یکیهستکهخیلیدوستداره!
-کی؟😳
-نرگس،منکهرفتنیشدم
حالایادتودارممیکنم
یهزمانیرفیقادسترفیقاشونومیگرفتن
بهصراطراستهدایتشونمیکردن
الانبرعکسشده
شمادرصراطمستقیمهستید
فقطشوهرنکردید😂
بایدبهصراطازدواجهدایتتونکنیم:/
-بروسراصلمطلب😐
-هاچیه!کنجکاوشدی🤪؟
-😒
-نرگسدوسالپیش،منبهسرمزدشیطونیکنم
رفتمدفتربسیج،اونجاآقایموسویوبازرگان
حرفمیزدن...
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸
📖پنجرههای تشنه⬅️ سفری با ضریح
⬅️کتاب «پنجرههای تشنه» روزنوشتهای انتقال ضریح امام حسین علیه السلام از قم به کربلا
😃انگار که رو به روی نویسنده نشستهای و او هر چه را که در طی این مسیر دیده بدون بزرگنمایی برای شما تعریف کند.
✅آقای خامنهای درباره این کتاب نوشتهاند:
بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده است؛ و با نگاه هنرمندانه کنجکاو و نکته یاب.
💢پنجرههای تشنه، پنجرههایی هستند که مردم را میطلبند به سمتشان بیایند و برایشان کشتی نجات باشند!
#معرفی_کتاب
#ما_هستیم_تا_کتاب_خونِتون_نیفته
@ardakan_ronas
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_پنجاهودوم
منکهرفتم،دفترساکتشدن!
ضبطگوشیموبازکردمو
ازعمدگوشیموجاگذاشتم
یهساعتبعدبهبهانهیگوشیرفتمدفتر
وگوشیموبرداشتم
ویسروگوشکردم
-ماتومبهوتبدونحرف
گوشمیکردمفقط!
-بازرگانداشتگلهمیکرد..
ازمصیبتهایزنگرفتنمیگفت
وموسویقهقههمیزد
حسیناعصابشخوردوشدوگفت
انشاللهکهمبتلابشی،درککنیچیمیگم!😐
اصلااینهمهدخترتویمسجدهست
چرابهزهرانمیگیبرهخواستگاری؟
-بیااینلیستاسامی
یکیروشانسیانتخابکن
هرکدومدراومدتوباید
پیلهبشیبهمنکهآخرشبرمخاستگاریش😂..
نرگسازتولیست،اسمتودراومد!!😂
-😶
ازبازرگاناصرارازموسویانکار
آقاتهشهمبازرگانبهشگفت
چرالپاتسرخشدحالا
مندیگهادامهنمیدم
ولیخودتشروعکردی
منتمومشمیکنم!
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸
⭕️#کپیباذکرمنبعونویسندهمجازمیباشد
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_پنجاهوسوم
-حسینشوخیسرتنمیشه؟
-داداش!خودتشروعکهکردی
-آقامنغلطکردم😐💔..
-باشهولیمسئولیتدارهبرامتومجردبمونی😑
-مسئولیتشبامن
-مردمچیمیگن؟
-داداشمییا مامانم😶؟
-صاحباختیارتم😂
محمدبدونشوخیمیگمبهت
قبلازاینکهدستبهلیستبزنم
واقعاًپیشامامزمانگفتم
هرکسیکهاسمشدربیاد
محمدرومجبورمیکنمبرهخاستگاریش
دیگهبحثسرحرفتونیست!
بحثسرقولمنباامامزمانه!
مکالمهشونهمینبود
بعدشفقطصدایآخواوخمیومد😐😂..
-صفحهیموبایلموروشنکردم
ساعتدوبود
ازجامبلندشدم
مهدیهمنبایدبرم
بدوناینکهمنتظرجوابشبشم
رفتم🚶♀..
تارسیدمخونه
دیدممامانملباساموآمادهکردهگذاشتهروتخت
ولیخودشازخستگیوکارزیادولوشدهبود
تویآشپزخونه!
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸
⭕️#کپیباذکرمنبعونویسندهمجازمیباشد
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_پنجاهوچهارم
یهپتوانداختمرویمادرم
ازفرصتاستفادهکردمو
نمازاستخارهخوندم
لباساموپوشیدم
مادرماومدتو
-بیدارشدیمامان؟
خستهنباشی🙂
ببخشیدهمهیاینزحمتاتقصیرمنه😢
-مظلومنمایینکن
میدونمتودلت
بساط ساز و آواز برپاست😏😂..
-😶
-جوراباتوعوضکن
جورابضخیمتر
ومشکیترازایننداشتیبپوشی😐؟
-عوضمیکنمولیاونرنگپاها
رونمیپوشممامان
خواهش میکنم
-هرکدومرودوستداریبپوش
فقطمشکینباشه🙄
-چشم
دستاممیلرزید
چادرمروبرداشتم
ونشستمروتخت
ارزوکردماگر
خدازندگیمنوباسیدرقمزده
خیلیطولنکشهوخیلی
درگیرمراسماتو...نشیم
خدایاباورکننمیکشم
حسبدینیست
ولیخوبمنیست
حساضطرابنمیشهگفت
شایدحسبلاتکلیفیه
نهنهبلاتکلیفینیست
حسترسه!
#بهقلم_هانیهباوی🌾🌸
⭕️#کپیباذکرمنبعونویسندهمجازمیباشد
🌼