eitaa logo
پایگاه اطلاع رسانی اردکان خبر
12هزار دنبال‌کننده
38.2هزار عکس
7.2هزار ویدیو
57 فایل
اعضای محترم می توانند مطالب خبری خود "اعم از فیلم، عکس، خبر و تبلیغات" را برای انتشار در کانال و پیج اردکان خبر از طریق آیدی « @ardakankhabar1 » ارسال کنند تا به نام فرستنده منتشر شود. کانال پایگاه اطلاع رسانی "اردکان خبر" را به دوستان خود معرفی نمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 دستگیری سارقان باطری خودرو کمتر از سه ساعت در اردکان 🔰 جانشین فرماندهی انتظامی شهرستان اردکان از دستگیری 2 نفر سارق باطری خودرو کمتر از سه ساعت در شهرستان اردکان خبر داد. 🔻 سرهنگ مجتبی نظری فرد درباره این خبر افزود: در پی اعلام شهروندان مبنی بر سرقت باطری خودرو در سطح شهر مراتب به صورت ویژه در دست کاراگاهان پلیس اگاهی شهرستان قرار گرفت. 🔻 وی افزود: در پی تحقیقات فنی، 2 نفر سارق شناسایی و در یک عملیات ضربتی دستگیر که پس از انتقال به مقر انتظامی به 4 فقره سرقت باطری اعتراف کردند. 🔻 جانشین فرماندهی انتظامی شهرستان اردکان خاطر نشان کرد: از مخفیگاه متهمین، موتورسیکلت سرقتی و مواد مخدر نیز کشف گردید. 🔻 وی در پایان ضمن قدردانی از همکاری شهروندان با پلیس اظهار داشت: شهروندان عزیز در صورت مشاهده موارد مشکوک مراتب را به پلیس 110 اطلاع دهند. 🔸اردکان خبر🔸 @ardakankhabar
خاطره ای بسیار جالب از مرحوم حاج میر زا یحیی شاکر بمناسبت سالگرد وفاتش بقلم علی سپهری 👇👇
امروز 14 آذز سال روز درگذشت مرحوم حاج میرزایحیی شاکر است خاطره بسیار جالبی از ایشان دارم در اینجا در دوقسمت نقل می کنم دستمزد دو ریالی اوایل خرداد۱۳۳۹ بودکه مدرسه تعطیل شد و من کلاس دوم ابتدایی را به پایان رساندم در منزل ما حاجی ربابه، زن عمویم مکتب دار بود. یعنی به اصطلاح ملابود و بچه ملا یی داشت ، دخترها و پسرها می‌آمدند و از او قرآن یاد می گرفتند. من در منزل بودم تابستان سال قبل به ملای هاشمی می‌رفتم ولی آن سال هنوز به ملا نرفته بودم و شیطنت و اذیت من، زن عمو را ناراحت می کرد، خلاصه یک روز دستم راگرفت و گفت بیا برویم مغازه حاجی‌میرزا یحیی لبافی، من هم از خدا خواسته همراه او راه افتادم کوچه های میدان سنگ و میدان علی را پیمودم و بعد از عبور از کوچه آشتی کنان کنار حمام بازار به مغازه حاج میرزا یحیی که در جنب مسجد جامع واقع بود (محل درب ورودی شمالی کنونی شبستان مسجدجامع ب) رسیدیم. مغازه یک متر از زمین بلندتر بود و یک دستگاه خورجین بافی درآن نصب بود و یک دستگاه چرخ طناب تابی که امروز در موزه مردم شناسی اردکان نگه داری می شود در کنار مغازه گذاشته بود، چند چرخکان هم در بیرون مغازه روی زمین قرارداشت، زن عمو مرا به حاج میرزایحیی سپرد و رفت، حاج میرزا یحیی یک قطعه ترکه درخت انار که از قلم مداد بلند تر بود به من داد و سر نخ کلافه ای که دور چرخکان پیچیده بود و گفت: ماسوره ور کن، یعنی این نخ های چند لا را روی این چوب طوری بپیچان که برای پوی خورجین به راحتی باز شود، من باکمی تاخیر کار را شروع کردم و حاج میرزا یحیی هم یک ماسوره برداشت و خودش ورکرد یعنی نخ را روی آن پیچید و من با دیدن آن کم کم یاد گرفتم و شروع کردم به ماسوره ور کردن، ظهر میرزا یحیی که خادم مسجدجامع بود وقت اذان رفت مسجدجامع و به من هم گفت: برو منزل، به سرعت ازطریق کوچه آشتی کنان که خیلی هم تاریک بود راهی منزل شدم و بعد از ظهرحدود ساعت ۳ دوباره راهی مغازه شدم، چون ساعت نداشتم و زمان را از روی آفتاب محاسبه می کردم، یعنی صبح وقتی آفتاب سر زمین می رسید ساعت ده بود و قتی پای دیوار ظلغ شرقی می رسید ظهر بود وقتی دومتر از دیوار غربی بالا می رفت ساعت حدود دو بعد ازظهر بود وقتی به سر گج یعنی نزدیک بالای دیوار می رسید ساعت 5 بعد از ظهر بود. خلاصه ساعت نداشتیم و اصلاً محاسبه ما از روی آفتاب بود . کار بعد از ظهر با صبح فرق می کرد، مهدی پسر حاج میرزا یحیی که هنوز سربازی نرفته بود و تقریباً سرباز فراری محسوب می‌شد بعد از ظهرها به مغازه می آمد وخورجین می بافت . زیرا در آن زمان سربازگیری در زمان معینی انجام می‌شد و چند نفر مامور از یزد یا اصفهان می‌آمدند و یک جایی اجاره می‌کردند و سر چهارراه و جاهای مختلف می ایستادند ، هر کسی که سنش به سربازی می خورد می گرفتند و به آن محل می بردند و پس از اینکه به تعداد کافی سرباز می گرفتند آنها را سوار ماشین کرده به پادگان های مختلف می فرستادند، اگرکسی درآن چند روز معین، دستگیر نمی شد تا چند ماه حتی گاهی تا یک سال آزاد بود و دیگر او را نمی گرفتند. یک بار یادم هست یک بنده خدایی الاغی داشت که واله ریگ به منزل می برد و نزدیک دروازه امیری که رسید چند نفر از این لباس شخصی های سرباز گیر آنجا بودند او را گرفتند هرچه التماس کرد که لااقل خرش را به منزل ببرد اجازه ندادند و او را بردند و خر را به امان خدا رها کردند. حالا میرزا مهدی سرباز بود و اگر گیر می افتاد چاره ای نداشت جز رفتن به سربازی، خلاصه بعد از ظهر آمد و گفت: بیا کمانه بکش، خورجین بافی چهار مرحله یا چهار کار داشت، یکی کشیدن پود یا پو از وسط کار،دوم کشیدن کمانه که تارها را جا به جا می کرد، سوم تعویض تارها که آن هم به وسیله چیزی شبیه به کمانه انجام می شد و چهارم زدن پنجه که پودها روی هم کوبیده می شد. پنجه زن ، معمولاً جلوی کار می ایستاد وپنجه می زد، ولی کمانه کش می بایست در پشت کار باشد،استاد هم پو می کشید.
چوب کمانه ارتفاعش از قد من بلندتر بود و با هزار زحمت آن را می کشیدم یعنی یک بار می بایست کمانه ها را بالا کنم و پس از کوبیدن پو دوباره آنها را طرف پایین بکشم، زیلو یا خورجین دوتا کمانه دارد یعنی دوتا چوب است که طول آن ها حدود 50 سانتی متر است و از وسط بریده شده تایک طرف آنها صاف باشد و دو سر آن باطناب به تارهای کار متصل است و یک چوب ضخیم در جلو آنها قرار دارد باید آن را از روی این چوب ضخیم بالا و پایین کنی تا تارهایی که در دو سر آن بسته شده جابجا شود، تانزدیک غروب کمانه می کشیدم و میرزا مهدی هم پو می کشید وهم پنجه می زد، مقداری از خورجین بافته شد نزدیک غروب حاج میرزایحیی آمد و دست در جیب بغل کرد و یک سکه دو ریالی به من داد و گفت: بروخانه، این اولین دستمزدی بود که در زندگی گرفته بودم، از صبح تا شب دو ریال دستمزد گرفتم، خیلی خوشحال شدم به سرعت به طرف خانه رفتم و صبح روز بعد برای کار حاضر بودم ، چندروز بعد یک روز بعد از ظهر میرزا مهدی می‌خواست کار سفت کند یعنی وقتی مقداری از خورجین بافته می شد می بایست آن را روی نوردپایینی قرار داد و سپس چوب اهرم بلندتر که به تنگ مشهور است . نورد بالا را تا آنجا که امکان داشت پیچید و تنگ را در جایی گیر داد که شُل نشود و کار سفت بماند. نورد پایین آماده شد و چوب اهرم در آن قرارداد و چوب بالایی هم درنورد بالایی قرارداشت و خورجین بافته شده را پیچید و به اندازه کافی سفت کرد ، حالا می خواست که آن را با یک چوب دیگر به سقف مغازه گیر بدهد که کارُشل نشود. لذا چوب تنگ را به من داد تاخودش آن چوب دوم را روی آن قرار دهد و به سقف گیر کند، میرزا مهدی بیست سالش بود و با قدرت آن راکشیده بود و من هشت یانه سال داشتم تا رفتم بجنبم و چوب را محکم بگیرم ، تنگ مرا از زمین بلند کرد و محکم به سر میرزا مهدی خورد. میرزا مهدی با دو دستش روی سر گرفت و روی زمین نشست من هم طبق معمول به جای اینکه گریه کنم که چوب توی سراستاد زده ام خنده ام گرفته بود و با زور سعی می کردم میرزا مهدی خنده ام را نبیند.
چرخ طناب تابی مرحوم حاج میرزا یحیی
دسمزد دو ریالی: قسمت دوم: علی سپهری اردکانی چندلحظه ای گذشت قدری از درد سر میرزا مهدی کاسته شد ، حاج میرزا یحیی آمد و بالاخره تنگ کار را گذاشتند و از آن روز دیگر کارسفت کردن دستگاه از عهده ی من برداشته شد، مغازه در کناره بازارچه کوچکی در جنب مسجد جامع قرار داشت، این بازارچه سکوی پیر نشینی در سراسر آن تعبیه شده بود و یک ظرف بزرگ سفالی (تغار) پر از آب روی آن سکو قرار داشت که از آب انبار دو راه آن را پر می‌کردند و مردم از آب آن می آشامیدند . به نظرم برای این ظرف آب ، موقوفاتی هم وجود دارد ، نظیر این موقوفه برای آب سرِچارسوق من دیده‌ام، حاج میرزایحیی یک قطعه خورجین کهنه انداخته بود کنار این ظرف آب و ساعات بیکاری روی آن می خوابید، سقف بازارچه بلند بود و هوای آن نسبتا خنک،چون درآن زمان دراردکان برق وجود نداشت که از پنکه یا کولر استفاده شود. برق ضیایی هم غروب روشن می‌شد و نور لامپ های آن به اندازه آتش سر چپق بیشتر نبود و ساعت یازده تا یازده و نیم خاموش می شد، فقط چند لامپ در بازار و خیابان روشن می شد و مشهور بود یک نفر غریبه آمده اردکان وقتی این چراغ ها دیده خیال کرده افراد دارند چپق می کشند، گفته چرا اردکان این قدرآدم چپقی دارد. جای خواب حاج میرزا یحیی هر چه بود آدم را به خود جلب می‌کرد. مخصوصاً ظهر بعد از چند ساعت کمانه کشیدن خیلی می چسبید، یک روز که مهدی و حاج میرزایحیی به دنبال کاری رفتند من از فرصت استفاده کرده جای حاج میرزایحیی خوابیدم، باد خوبی می وزید وکنار ظرف سفالی آب ، خواب خوب می چسبید. نمی دانم چندساعت خوابیده بودم فقط الان پس از شصت سال هنوز لحظه ی بیدار شدن در نظرم مجسم است که وقتی بلند شدم مثل اصحاب کهف بودم ، نمی دانستم کی خوابیدم الان صبح هست یا بعد از ظهر، فقط این را می دانم که به محض بلند شدن تاچند لحظه کاملا گیج بودم که کجا هستم؟ چه قدر خوابیدم؟ هرچه فکر کردم ، فکرم به جایی نرسید ،لذا به سرعت به طرف خانه حرکت کردم نزدیک غروب به خانه رسیدم، مادرم تعجب کرد که چرا ظهر به منزل نرفته بودم . قضیه را برایش تعریف کردم و گفتم حاجی‌میرزایحیی رفت و من هم خوابیدم وحالا بیدار شدم به نظر5 تا 6 ساعت خوابیده بودم . اما آنچه که باعث شد تا از لبافی فرار کنم جریانی بود که هنگام طناب تابی اتفاق افتاد، حاج میرزایحی اغلب بعدازظهرها طناب می‌تابید، برای این کار یک چرخ داشت که چهار عدد قرقره روی آن نصب شده بود آن را به دو تا چوب که در دیوارکار گذاشته بود می بست و یک طناب طوری دور این چهارقرقره می پیچیدکه با کشیدن آن، قرقره ها می چرخید. این طناب دو سر آن به هم بسته بود و در داخل چوب اناری که به صورت نیم دایره در آورده بود محصور کرده بود، اوسرنخ هایی که می خواست با آن طناب درست کند به چهار قرقره می بست و یک سر آنها با یک "چپ راست" یا (باد گردان) به دست شخصی می دادکه درفاصله دورتر از چرخ ایستاده بود ، یعنی این فاصله طول طناب رانشان می داد. بعد طنابی که دور قرقره ها پیچیده بود می کشید به طرف پایین تا از چوب انار نیم دایره که در زیرپایش گذاشته بود عبور کند. در نتیجه قرقره ها می چرخید و ریسمان ها تاب بر می داشت. بعدکه به اندازه کافی نخ ها تابیده می شد یک چوب ۱۵ سانتی متری که ۴ شیار روی آن وجود داشت در وسط چهار ریسمان تابیده شده قرار می داد، یک نفر طناب چرخ ها را می کشید تاچهار تا ریسمان به هم پیچیده شده ، به صورت طناب درآید. در این مرحله نیاز به سه نفر بود. من سر طناب ها را می گرفتم و میر زا مهدی هم طناب چرخ ها می کشید و حاج میرزا یحیی چوب را در داخل چهار طناب می‌گذاشت و همراه با تابیدن به طرف جلو حرکت می کرد تابه انتها می رسید. آن گاه طناب را باز می کرد. اما طناب تابیده شده جمع می‌شد، لذا می بایست آن را تا حد امکان بکشند تا تاب آن کم شود. برای این کار میرزا مهدی یک سرِ طناب که به چپ راست یا بادگردان، (یعنی قلابی که داخل یک حلقه می چرخد و بیشتر برای افسار گوسفند استفاده می کنند تا افسار دورگردش نپیچد ) بسته بود می‌گرفت ومی رفت پشت کوچه به دیوار می گذاشت و حاج میرزایحیی هم آن سر طناب را می گرفت و با آخرین زور آن را می کشید، کوچه سراشیبی داشت و حاج میرزا یحیی برای این که زورش زیاد شود بدن خود را به عقب می‌انداخت تا وزن بدنش هم به زورش اضافه شود و طناب خوب کشیده شود. آن سر طناب به دیوار تکیه داشت زور کمتری می خواست.
معمولا میرزا مهدی یک سر طناب را می گرفت و حاج میرزا یحیی سر دیگر و آن را می کشیدند، یک روز میرزا مهدی نبود و حاج میرزایحیی سرطناب را به من داد و گفت : بروپشت کوچه آن را محکم بگیر، من هم مثل میرزا مهدی رفتم پشت کوچه و سرطناب را گرفتم، حاج میرزایحیی که شالی به سر داشت وقبای بلندی پوشیده بود و معمولاً نعلینی هم به جای کفش می پوشید، سردیگر طناب را گرفت و مثل همیشه با تمام وزن بدنش را با قدرتی که داشت به طناب فشار آورد ، یعنی طوری خودش را پس می انداخت که برای ایستادن حتماً به کمک طناب احتیاج داشت و خودش در حالت عادی نمی توانست بایستد. من با این سن و سال کم و وزن سبک تا آنجا که قدرت داشتم سر طناب را نگه داشتم ولی زور حاج میرزایحیی بیشتر از این ها بود و چاره ای نبود یا می بایست طناب را رها کنم یا خودم همراه طناب بدوم، فرصت فکر کردن و تصمیم گیری نبود. یک لحظه فشار رویم آمد و طناب از دستم رها شد و همزمان صدای آخ و ناله حاج میریحیی هم بلند شد. وقتی به آن طرف کوچه رفتم ، دیدم نعلین حاج میرزایحیی این جا افتاده خودش دومتر آن طرف تر شالش یک متر بالاتر از سرش، طناب در میان کوچه رها شده، چاره ای جز فرار نبود و به سرعت از بغل حاج میرزایحیی عبورکرده وارد کوچه آشتی کنان شدم و به خانه رفتم و ازکارگاه لبافی حاج میرزایحیی برای همیشه خداحافظی کردم .
✅ گزارش ترحمی جانشین ستاد استانی مقابله با کرونا از روند کاهش بستری ها در هفته گذشته پس از اعمال و تشدید محدودیت ها 🔸اردکان خبر🔸 @ardakankhabar
🔺نخستین واکسن ایرانی ‎کرونا مبتنی بر فناوری ویروس غیرفعال است کیانوش جهانپور، سخنگوی سازمان غذا و دارو: 🔹نخستین واکسن ایرانی ‎کرونا مبتنی بر فناوری ویروس غیرفعال شده یا Inactived است. 🔹دو واکسن ایرانی دیگر همزمان با فناوری mRNA که تکنولوژی مورد استفاده در واکسن مادرنا و فایزر است اینک در مرحله مطالعه حیوانی و پیش بالینی هستند که احتمالا بزودی به مرحله مطالعه بالینی خواهند رسید./ باشگاه خبرنگاران‌جوان 🔸اردکان خبر🔸 @ardakankhabar
✅اطلاعیه شماره ۹۵ ✍️حسب مصوبات ستاد ملی مقابله با کرونا و با توجه به شرایط و وضعیت استان یزد، محدودیت های استانی که از صبح روز شنبه مورخ ۱۵ آذرماه اجرایی می گردد تا اطلاع ثانوی به شرح ذیل می باشد: ⭕️فعالیت اصناف استان حسب توافق اتاق های اصناف تا ساعت ۱۶/۳۰ عصر می باشد. ⭕️اصناف و مشاغل ضروری شامل : نانوایی، سوپر لبنیات، اقلام پروتئینی، میوه و تره بار، برنج وحبوبات، خواربار، تجهیزات پزشکی، عطاری، بخش ارزاق عمومی فروشگاه های بزرگ وزنجیره ای و بیرون بر رستوران ها و فست فودها فقط تا ساعت ۲۰/۳۰ مجاز به فعالیت می باشند. ⭕️مشاغل گروه های شغلی ۳ و ۴ در همه شهرهای استان تعطیل می باشند. ⭕️آموزش حضوری مدارس، دانشگاه ها، موسسات آموزش عالی، آموزشگاه های خصوصی و حوزه های علمیه تعطیل است. ⭕️نمازهای جمعه و جماعت، مراسم آیینی و مراسم مذهبی در همه شهرهای استان تعطیل است. ⭕️برگزاری هرگونه تجمع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و غیره در استان ممنوع است. ⭕️ممنوعیت هرگونه مراسم و تجمع در آرامستانهای استان تداوم می یابد. ⭕️کماکان ورود خودروهای شخصی با پلاک غیر بومی استان به کلیه شهرهای استان یزد ممنوع و مشمول جریمه ۵۰۰ هزار تومانی می باشد. ⭕️تردد خانوادگی و دسته جمعی با خودرو از ساعت ۱۸ در همه شهرهای استان ممنوع بوده و پلیس راهور نظارت و اعمال جریمه خواهد نمود. ⭕️ممنوعیت کامل تردد شبانه خودروها از ساعت ۲۱ شب الی ۴ بامداد و نظارت و اعمال جریمه پلیس راهور برای خودروهای متخلف استمرار می یابد. ⭕️ ادارات ارائه دهنده خدمات ضروری و دستگاه های مرتبط با ماموریت های اساسی و مدیریت شهری می توانند با تشخیص بالاترین مقام استانی، با دو سوم نیرو فعالیت و نسبت به کاهش یک سوم نیرو اقدام کنند. در سایر ادارات استان ارائه خدمات با حضور یک دوم کارکنان بنا به تشخیص مدیریت استانی خواهد بود. ⭕️برگزاری جلسات اداری ضروری در همه ادارات استان، حداکثر با حضور ۲۰ نفر و با رعایت فاصله و دستورالعملهای ابلاغی مجاز است. 🔸اردکان خبر🔸 @ardakankhabar
🔹استرداد 5 میلیارد به حساب دو مالباخته اردکانی 🔸سردار بهدانی فرد فرمانده انتظامی استان یزد: 🔻2 شهروند اردکانی مبلغ 5 میلیارد ریال در سایتی با عنوان استخراج ارز دیجیتال سرمایه گذاری کرده بودند که پس از مدتی متوجه شدند سایت مورد نظر جعلی و کلاهبرداری بوده و زمانی که درخواست وجه خود را کردند از سایت حذف می‌شوند. 🔻ماموران پس از برررسی حساب های بانکی کلاهبردار که در خارج از کشور بسر برده و سایت را از آنجا هدایتی می کند، با کسب مجوزهای لازم مبلغ کلاهبرداری شده را از حساب متهم برداشت و به حساب مالباختگان بازگرداندند. 🔸اردکان خبر🔸 @ardakankhabar
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 🗓۹۹/۹/۱۲ 📢گوشه ای از اجرای زنده گروه سرود شمیم آسمان اردکان در ویژه برنامه صبحگاهی زندگی سلام از شبکه استانی یزد در وصف شهدای دانشمند هسته ای و شهید محسن فخری‌زاده❤️🇮🇷✌🏻 @Shamim_e_aseman