eitaa logo
آرمان | بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی کاشان
550 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
637 ویدیو
19 فایل
🔶بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی کاشان🇮🇷. @Fatemeh_Mh16 :آیدی خواهران @Mahdi_ezt1 :آیدی برادران 🔴https://zil.ink/basijkaums 🎥 aparat.com/Arman_kaums 🔹 https://ble.ir/Arman_kaums 🔺https://t.me/Arman_Kaums 📷 instagram.com/kaums_arman
مشاهده در ایتا
دانلود
🔟 روز مانده به مراسم سالگرد شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی کاشان 🔹️خاطره ای از شهید ابراهیم هادی🔹️ در یکی از مغازه ها مشغول کار بود. یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم. دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت، وقتی کار تحویل تمام شد. جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم: آقا ابرام برای شما زشته ، این کار باربرهاست نه کار شما! نگاهی به من کرد و گفت:کار که عیب نیست،بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم.جلوی غرورم رو می گیره! گفتم :اگه کسی شما رو اینطوری ببینه خوب نیست! شما ورزشکاری و... خیلی ها می شناسنت. ابراهیم خندید و گفت: ای بابا ، همیشه کاری کن که، اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم! از کتاب سلام بر ابراهیم📚 🆔️ @Arman_kaums
9️⃣ روز مانده به مراسم سالگرد شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی کاشان 🔸️خاطره ای از شهید ابراهیم هادی🔸️ در بازرسی تربیت بدنی مشغول بودیم. بعد از گرفتن حقوق و پایان ساعت اداری، پرسید: موتور آوردی؟ گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاری نداری بیا با هم بریم فروشگاه. تقریبا همه حقوقش را خرید کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چیز خرید. انگار لیستی برای خرید به او داده بودند. بعد با هم رفتیم سمت مجیدیه، وارد کوچه شدیم. ابراهیم درب خانه ای را زد. پیرزنی که حجاب درستی نداشت دم در آمد. ابراهیم همه وسائل را تحویل داد. یک صلیب گردن پیرزن بود. خیلی تعجب کردم!!! در راه برگشت گفتم: داش ابرام این خانم ارمنی بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟ آمدم کنار خیابان. موتور را نگه داشتم و با عصبانیت گفتم: بابا، این همه فقیر مسلمون هست، تو رفتی سراغ مسیحیا! همینطور که پشت سرم نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسی هست کمک کنه. تازه، کمیته امداد هم راه افتاده، کمکشون می کنه. اما این بنده های خدا کسی رو ندارند. با این کار، هم مشکلاتشان کم میشه، هم دلشان به امام و انقلاب گرم میشه. از کتاب سلام بر ابراهیم📚 🆔️@Arman_kaums
8️⃣ روز مانده به مراسم سالگرد شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی کاشان 🔹️سخنی از شهید🔹️ همیشه میگفت : زیباترین شهادت را میخواهم! یک بار پرســـیدم : شهادت خودش زیباســــــت؛ زیباترین شهادت چگونه است؟🥀 در جواب گفت : زیباترین شهادت این است که جنازه اے هم از انسان باقے نماند. شهید ابراهـــــیم هادی 🆔️@Arman_kaums
زندگی زیباست، اماشهادت از آن زیباتر است. سلامت تن زیباست، اما پرندهٔ عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند... "سید شهیدان اهل قلم" 💠 چهاردهمین سا‌گرد تدفین شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی کاشان 💠 🔹 با حضور خانواده شهید ابراهیم هادی 🕌 مکان: مسجد بقیه الله دانشگاه علوم پزشکی کاشان 📆 زمان: دوشنبه نهم آبان ماه، ساعت ۱۹ 🆔️ @Arman_kaums
7️⃣ روز مانده به مراسم سالگرد شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی کاشان 🔸️سخنی از شهید🔸️ ابراهیم می‌گفت : می‌دانی الله اکبر یعنی چه؟ یعنی خدا از هرچه که در ذهن داری بزرگ‌تر است. خدا از هرچه بخواهی فکر کنی باعظمت‌تر است. یعنی هیچ‌کس مثل او نمی‌تواند من و شما را کمک کند. الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست ، ما کی هستیم؟اوست که در سخت‌ترین شرایط ما را کمک می‌کند. برای همین به ما یاد داده بود که در هر شرایط، به‌خصوص وقتی در بن‌بست قرار گرفتید فریاد بزنید: الله اکبر! و خودش نیز در عملیات‌ها با همین ذکر، حماسه‌های بزرگی آفریده بود. می‌گفت:با بیان این ذکر توکل شما زیاد می‌شود. 🆔️ @Arman_kaums
6️⃣ روز مانده به مراسم سالگرد شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی کاشان 🔹️خاطره ای از شهید ابراهیم هادی🔹️ به همراه چند نفر از دوستان نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت ميكرديم. يكی از دوستان كه ابراهيم را نميشناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد. بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون ابراهيمه!؟ با تعجب گفتم: خب بله، چطور مگه؟! گفت: من قبلا تو بازار سلطانی مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته سَر بازار می ايستاد. يه كوله باربری هم ميانداخت روی دوشش و بار ميبرد. يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟ گفت: من رو یدالله صدا كنيد! گذشت تا چند وقت بعد يكی از دوستان آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد با تعجب گفت: اين آقا رو ميشناسی!؟ گفتم: نه، چطور مگه! گفت: ايشون "قهرمان واليبال و كشتيه"، آدم خيلی باتقوائيه، برای شكست نفسش اين كارها رو ميكنه. اين رو هم برات بگم كه آدم خيلی بزرگيه! بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم! صحبت‌های آن آقا خيلی من رو به فكر فرو برد. اين ماجرا خيلی برای من عجيب بود. اينطور مبارزه كردن با نفس اصلا با عقل جور در نمی آمد. از کتاب سلام بر ابراهیم📚 🆔️ @Arman_kaums
ای شقایق‌ها🥀 ایثار از آن شماست که دنیا را گوشه‌ای افکندید و با پرواز عاشقانه خود، بر روز‌های ما نسیم بهشت پاشیدید. ✨پویش رفیق شهیدم✨ به مناسبت سالگرد شهدای گمنام دانشگاه🌷 شما عکس رفیق شهیدتون رو به آیدی زیر می‌فرستید ☺️ ما براتون عکس رو داخل قالبی که برای همه یکسان هست قرار می دیم 😊 عکس رو بهتون تحویل میدیم تا بگذارید پروفایلتون 🤗 🆔 @refigh_shahid1401 📱 آیدی توی تلگرام و ایتا و بله قابل دسترسیه 🆔 @Arman_kaums
5️⃣ روز مانده به مراسم سالگرد شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی کاشان 🔹️خاطره ای از شهید ابراهیم هادی🔹️ 🔸يكی از دوستان قديم را ديدم. در مورد كارهای ابراهيم صحبت ميكرديم. 🔹️ايشان گفت: قبل از انقلاب، يك روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما. من و برادرم و دو نفر ديگر را برد چلوكبابی، بهترين غذا و ســالاد و نوشابه را سفارش داد. خيلی خوشــمزه بود. تا آن موقع چنين غذایی نخورده بودم. 🔸بعد از غذا آقا ابراهيم گفت: چطور بود؟ گفتم: خيلی عالی بود. دستت درد نكنه... 🔹گفت: امروز صبح تا حالا توی بازار، باربری كردم. خوشمزگی اين غذا به خاطر زحمتيه كه برای پولش كشيدم! از کتاب سلام بر ابراهیم📚 🆔️ @Arman_kaums
4️⃣ روز مانده به مراسم سالگرد شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی کاشان 💠طنز جبهه💠 یہ جا هسٺ که شہید ابراهــیم هادی پُست نگہبانےرو زودتر ترڪ میڪنه بعد فرمانده میگهـ ۳۰۰صلوات جریمتہ یڪم فڪر میڪنه و میگه: برادرا بلند صلوات همه صلوات میفرستن برمیگرده و میگه بفرما از ۳۰۰تا هم بیشتر شد...😁 ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔️ @Arman_kaums
🔴 تجمع دانشجویان آزاده دانشگاه علوم‌پزشکی‌کاشان در سوگ شهدای مظلوم حمله به حرم مطهر شیراز و محکومیت عاملین این فاجعه ▪️شنبه ۷ آبان‌ماه، همزمان با اذان ظهر ▪️روبروی مقبره شهدای گمنام دانشگاه ای دل تو چگونه نشکنی با این داغ آتش زده باز دست دشمن بر باغ یک زخم دگر به زخم مان افزودند با این خبری که آمد از شاهچراغ «سیده فرشته حسینی»🖤 🆔️ @Arman_kaums
3️⃣ روز مانده به مراسم سالگرد شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی کاشان 🔸️خاطره ای از شهید ابراهیم هادی🔸️ قبل انقلاب تو خیابون زیبا سکونت داشتیم. جوانهای این خیابون همه ابراهیم را می‌شناختند. یک روز ظهر تابستان جلوی خانه نشسته بودم. ابراهیم از دور به سمت من می آمد. همینطور که نزدیک می‌شد دیدم کفش ندارد! پایش را همینطور بلند میکرد. روی آسفالت داغ می‌سوخت. سریع بلند شدم و گفتم: کفشات چی شد؟ تو مسجد دزد برد؟ گفت: نه بابا. یه پیرمرد جلو مسجد گدایی می کرد، کفش نداشت، من هم چیزی همراهم نبود کفش هام رو دادم بهش... از کتاب سلام بر ابراهیم📚 🆔️ @Arman_kaums
2️⃣روز مانده به مراسم سالگرد شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی کاشان 🔸️خاطره ای از شهید ابراهیم هادی🔸️ بارها شنیده بودم که ابراهیم از این حرف که برخی می گفتند فقط می رویم جبهه برای شهید شدن اصلا خوشش نمی آمد. به دوستانش می گفت: «همیشه بگید تا لحظه ی آخر تا جایی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم. اگر خدا خواست و نمره ما بیست شد آن وقت شهید می اشویم ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم. از کتاب سلام بر ابراهیم📚 🆔️@Arman_kaums