عرشیان نور
اینک که شهر شعله ور بی خیالی است عبور برادران غیورم چه عالی است همین برادران عزیزی که بعدشان بازار
گفته یکی از خادم الشهدای شهرسده لنجان سرکارخانم ادیبی بزرگوار
عرشیان نور
اینک که شهر شعله ور بی خیالی است عبور برادران غیورم چه عالی است همین برادران عزیزی که بعدشان بازار
شعر از پروانه نجاتی است ولی برای استقبال شهدای تازه تفحض شده درشهرمان ،خادم الشهدای عزیزمان به حال این روزهای ما این طورشعر را برگرداندند.
#حاج_حسین_یکتا:
هرکی تو مسیر شهدا اومد
هرکی تو مسیر این ستاره ها اومد
ماه میشه، دیدنی میشه
کنار خورشید میشه، نور از
خورشید میگیره، خوشگل میشه
زیبا میشه،خواستنی میشه، بردنی میشه!
دلتنگیم
دلتنگ بیقراری هایمان با شهدا
کاش مارا صدا بزنید
از لابه لای ناگفته های دلمان
این روزهایمان سخت میگذرد..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
کلیپ تهیه شده در واحد تدوین گروه عرشیان نور
به مناسبت دومین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی
🌹🌹🌹🌹🌹👇
╔═💎💫═══╗
🆔 @arshianenoor
╚═══💫💎═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی دختر گلم دروصف شهید حاج قاسم سلیمانی .🌷🌹🌷عرشیان نورگروه اختصاصی شهدای شهرسده لنجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دکلمه خوانی توسط یکی از خادمین شهدا دروصف شهید حاج قاسم سلیمانی
ناگهان روز دوشنبه
باز می گردند
نقش پرچمهایشان خونین
در خیابان
رودی از رنگین کمان
آواز می خواند
کاش برگردند یک شب، مردان خاکی پوش
صبح رویانی که در باران آتش، چهره می شستند
کاش برگردند،
دستمال خونشان را
روی فرق چاک چاک خاک بگذارند
بچه های «کاروان کربلا» در صبح بیداری
بچه های «تنگ چزابه»
«خطِ شیر»
بچه های گریه های نیمه شب در رود «بهمنشیر»
بچه های بی ریای «هور»
بچه های غربِ غربت
در شب «پاوه»
بچه های گریه در «جشن حنابندان»
بچه های آن طریق القدس
،،
تنگ چزابه،
فاتحان بدروخیبر
کاش برگردند بچه های العطش در وادی فکه
از طلائیه از محرم،
انتهای جاده ایثار
بچه های «کربلای چار»
این زمان، اما
زخم ها جانی بگیرد کاش
کاش طوفانی بگیرد
کاش..
..برگردند مردان خاکی پوش
نعششان بردوش
...........
شعر از :«علیرضا قزوه با اندکی تصرف»
خاطره من از «شهید سلیمانی» عزیزملت
:
سالها پیش وقتی از راه پله حوزه بسیج لنجان بالا می رفتم می دیدم خیلی زیبا آنجا را تزیین کرده بودند، عکس شهدا بهمراه پلاک وسربند آویزان بود و همیشه برای من سوال بود که چرا عکس قاسم سلیمانی را هم گذاشته بودندوپایین عکس نوشته بودند «شهید زنده».
توی ذهنم می گفتم ایشان که زنده اندچرا او راجزو شهدا نوشته اند .
و تنها شناختی که از قاسم سلیمانی داشتم این طوربود که احترام ویژه ای برای اوقایل بودم و فکر می کردم هیچکس اورا نمی بیند ،مخفی است وسپاه قدس را رهبری می کند آنقدر قوی و توانمند است که جهان از او و قدرت نظامی او وسپاهش می ترسند و حساب می برند . ودلم می خواست اوراببینم .اما بعدها که شهید شدند آرزو می کردم کاش او را اشکارنکرده بودند کاش همچنان اسطورهای مخفی باقی مانده بود وباقی مانده بود .اگر ظهور نمی کرد اورا شهید نمی کردند باز با خودم می گفتم بزرگترین مقام ،یعنی مقام «شهادت» را پیداکرده ودعای همیشگی اش به اجابت رسیده وحالا که شهید شده،زنده تر شده ،روشن تر شده ،تکثیرشده شناخته تر شده .... اما بازهم افسوس می خوردم وزمزمه می کردم ،کاش خوبان روزگار را قبل از رفتنشان معرفی می کردند،افسوس که بعداز رفتن ،آنها را بیشترمی شناسیم .
من باید به چه کسی بگویم برگزیدگان کشورم را تا زنده اند به ما بشناسانیدوتمام کارهای زندگی شان را در رسانه بیان کنید....
... اشک می ریختم وبه پسرچهارده ساله ام می گفتم شما باید هرکدام تان یک قاسم سلیمانی بشوید.
آنقدر ناراحت و خشمگین بودم که دلم می خواست برای انتقام خونش تمام دشمنانش راریزریز کنم اما بعدها فهمیدم بزرگترین انتقامی که از دشمن می توانیم بگیریم این است که راه و روش ومکتبش را ادامه دهیم از او الگوبگیریم و افرادی مانند او را پرورش دهیم وبا این روش بزرگترین ضربه رابه قاتلانش بزنیم. یادش همواره وقاسم سلیمانی هایی مثل او فراوان باد.
مراسم وداع با شهید گمنام مسجد صاحب الزمان (عج) شهر سده لنجان
🌹🌹🌹🌹🌹👇
╔═💎💫═══╗
🆔 @arshianenoor
╚═══💫💎═╝