eitaa logo
آثار برجسته و تاثیر گذار شهدا و ایثارگران
134 دنبال‌کننده
240 عکس
136 ویدیو
29 فایل
ایجادفضایی برای ارتباط با بندگان پاک خدای مهربان یعنی شهدا و ایثارگران
مشاهده در ایتا
دانلود
آثار برجسته و تاثیر گذار شهدا و ایثارگران
دوری از گناه سال آخر دبیرستان که با احمد هم‌کلاسی بودم، قرار شد دختر خانم‌ها را بیاورند و کلاس‌ها را به صورت مختلط و مشترک برگزار کنند. وضع ظاهری‌شان خوب نبود. ما به این مسأله اعتراض کردیم، البته خیلی از بچه‌های کلاس هم، بدشان نمی‌آمد! احمد خیلی جدّی و محکم به معلم ریاضی که این کار را کرده بود اعتراض کرد و گفت: بچه‌های مردم به گناه می‌افتند. معلم ریاضی هم رفته بود دفتر و گفته بود: اگر رحیمی توی کلاس باشه، من دیگه درس نمی‌دم. خلاصه قرار شد احمد این درس را غیرحضوری بخواند. اینقدر پشتکار داشت که همان سال در رشته پزشکی دانشگاه تهران با رتبه عالی پذیرفته شد. شهید دکتر احمد رحیمی ( کتاب ظرافت‌های اخلاقی شهداء، ص22) 🌹🌿🌹 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: زیاد وضو بگیرید، تا خداوند عمر شما را زیاد گرداند. اگر توانستید شب و روز با طهارت باشید. این کار را بکنید؛ زیرا اگر در حال طهارت بمیرید، شهید خواهید بود. منتخب میزان‌الحکمه، ص595، ح6531 🌹🌿🌹 پایگاه اطلاع رسانی «جای شهدا خالی» در : ایتا : http://eitaa.com/joinchat/1873674270C811469d4e3 سروش sapp.ir/yade_shohadaa https://eitaa.com/asarebarjasteshohada
🌸🌿السلام علیک یااباصالح المهدی🌿🌺 خاطره درباره شهید علی اکبر شیرودی 🌹❤️🌿❤️🌹 با شروع جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ به منطقه کرمانشاه رفت. وی هنگامی که شنید بنی صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات منهدم شود از دستور سرپیچی کرد و به دو خلبانی که با او همفکر بودند گفت : “ما می مانیم و با همین دو هلیکوپتری که در اختیار داریم مهمات دشمن را می کوبیم و مسئولیت تمرد را می پذیریم”. در طول ۱۲ ساعت پرواز بی نهایت حساس و خطرناک، این شهید به عنوان تنها موشک انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد. شجاعت و ابتکار عمل این شهید نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری های مهم جهان منعکس شد. بنی صدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقاء درجه داد، اما خلبان شیرودی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته اش این بود که کارشکنی های بنی صدر و بی تفاوتی برخی از فرماندهان را به عرض امام (ره) برساند. در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروانی ارتقاء یافت، اما طی نامه ای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در ۹ مهر ۱۳۵۹ چنین نوشت:” اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می باشم و تا کنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگ ها شرکت نموده ام، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته ام و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام. لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بوده ام، برگردانید. 🌹🇮🇷🌿🇮🇷🌹 شادی روح مطهر شهدا صلوات: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 🌹🌿🌹🇮🇷 @asarebarjasteshohada
با سلام و احترام خدمت شما خواهران و برادران بزرگوار. در زمینه کتاب های شهدایی که در نظر است برای مطالعه بصورت امانی در اختیار مردم عزیز قرار گیرد ( در جوار شهدای گمنام پارک شهر شهرستان آزادشهر استان گلستان) چنانچه نکات و نظراتی در پیشبرد بهتر این برنامه داشتید ممنون می شویم از دیدگاه های شما بهره مند شویم. ( لازم به ذکر است کتاب ها با محوریت شهدا و ایثارگران و جانبازان و آزادگان می باشد و بیشتر هم بیان خاطرات این عزیزان است و کتابها وقف شهدای گمنام) اگر از شما عزیزان کسی ؛ نظراتی برای بهتر شدن برنامه های مرتبط در نظر داشت ممنون می شویم در صفحه شخصی حقیر اطلاع دهید.
آثار برجسته و تاثیر گذار شهدا و ایثارگران
سرلشکر خلبان شهید علی اقبالی دوگاهه جوان‌ترین استاد خلبان نیروی هوایی ارتش است. اقبالی عاشق پرواز بود و با توجه به مسئولیت‌های مهمی که به عهده داشت هرگز از فعالیت‌های پروازی دور نشد و جرات و جسارت در پروازهای عملیاتی از وی استادی ماهر و برجسته ساخته بود. وی به دلیل آگاهی‌های بالای علمی، مهارت فنی و تخصصی در پروازهای تاکتیکی و عملیاتی در کمترین زمان توانست به سطح لیدری ارتقا یابد. او مسئولیت‌هایی در پایگاه‌های بوشهر، دزفول، تبریز و ستاد نیروی هوایی تهران داشت و سرپرست و صاحب پست‌های راهبردی معلم خلبانی، رئیس شعبه اطلاعات و عملیات فرماندهی گردان 23 شکاری و افسر ناظر اجرای طرح‌های عملیاتی معاونت طرح و برنامه نهاجا بود.
آثار برجسته و تاثیر گذار شهدا و ایثارگران
شهید علی اقبالی دوگاهه جوان‌ترین استاد خلبان نیروی هوایی ارتش در سن 25 سالگی استاد خلبان جنگنده F-5 و در 27 سالگی با درجه سرگردی جزو افسران ارشد نیروی هوایی ارتش ایران شد. وی با بیش از ۳ هزار ساعت پرواز عملیاتی و آموزش خلبانی به ده‌ها دانشجوی جوان خلبانی که تعدادی از آنها همچون شهیدان سرافراز سرلشکر خلبان عباس بابایی و سرلشکر خلبان مصطفی اردستانی به مقام والای شهادت نائل گردیده‌اند، و یا به رده‌های ارشد فرماندهی نیروی هوایی رسیده اند، کارنامه درخشان و پرافتخاری در طول عمر کوتاه و پربرکت خود به جای گذاشت. سرلشکر خلبان شهید سید علی اقبالی دوگاهه این شهید بزرگوار فردی به تمام معنا صمیمی و مهربان بود. انسانی فروتن و خویشتندار، گشاده رو، متین، آراسته و با اخلاق نیکو و منش بسیار انسانی بود که در نگاه اول هر کس را شیفته خود می‌کرد. دارای روحی بلند که علاقه خاصی به قرائت قرآن مجید داشت و هر چند وقت، کل قرآن را دوره می‌کرد. او خلبانی جوان با دانش و معلومات فوق‌العاده گسترده بود که به تمام موضوعات و قوانین پروازی اشراف کامل داشت. با تکیه بر هوش و استعداد و حافظه بسیار قوی خود، با وجود تعدد منابع دانش پروازی و منابع تخصصی، به ویژه آیین نامه‌ها و دستورالعمل های نیروی هوایی، شهید اقبالی به طور خارق‌العاده‌ای به این منابع احاطه داشت به نحوی که در مناظره‌ها بعضا مشاهده می‌شدکه با قید عنوان آیین نامه، صفحه و پاراگراف را دقیقا ذکر می‌کند! به علت توانایی‌های بالایی که در امور فنی و پروازی داشت، در خیلی از موارد مورد مشورت همکاران و فرماندهان قرار می‌گرفت و تحلیل‌های وی همواره صائب بود. لذا از احترام خاصی در نزد فرماندهان نیرو مخصوصا شهید فکوری فرمانده وقت نیروی هوایی برخوردار بود. آن شهید بزرگوار به دلیل برخورداری از هوش وافر، آگاهی های بالای علمی و مهارت های فنی و تخصصی توانست در کمترین زمان ممکن به سطح لیدری ارتقا یافته و سرانجام به ستاد نیروی هوایی در تهران منتقل گردد. طی خدمت در ستاد، وی طرح های استراتژیک و تاکتیکی ویژه ای را علیه تمامی نقاط حساس و حیاتی دشمن طراحی کرده بود. شهید اقبالی در حالی که یک نیروی ستادی بود و می توانست دیگر حتی یک ساعت هم در کابین جنگنده ننشیند، با شروع جنگ و حمله عراق به ۱۵ پایگاه نیروی هوایی، بلافاصله خودش را به پایگاه تبریز رساند که در آن هنگام، این پایگاه در طرح کلان نیروی هوایی، مسئول بخش هایی از خاک عراق نظیر کرکوک، موصل و اربیل بود. به یاد رشادت‌ها و دلاوری‌های شهید بزرگوار امیر سرلشکر خلبان سید علی اقبالی دوگاهه، بهمن سال ۱۳۸۸ بنای یادبود وی شامل مجسمه و ماکت هواپیمای F-5 تایگر در شهرستان رودبار و در ساحل سفیدرود طی مراسم باشکوهی با حضور جمعی از مقامات لشکری و کشوری و مردم قدرشناس رودبار و مناطق اطراف رونمایی شد.
آثار برجسته و تاثیر گذار شهدا و ایثارگران
شهید اقبالی در نگاه همسر (سرکار خانم فریده هاشمی ) هفده ساله بودم که در سال 1354 با علی ازدواج کردم .علی فهمیده با محبت ، سرشار از آرامش و بسیار خوش سیما بود . به وجودش افتخار می کردم . به تمام معنا مرد زندگی من و برایم تکیه گاهی همچون کوه محکم و سربلند بود .به او دلبسته بودم ... آنقدر که همیشه گمان می کردم اگر علی نباشد هرگز قادر به ادامه زندگی نیستم . البته این احساس کاملاً دو طرفه بود چرا که وقتی مجبور شد ، به تنهایی برای گذراندن دوره ای به آمریکا برود بسیار دلتنگ و بی قرار بود .. مدام نامه می داد و تماس می گرفت .. قرار بود بعد از بازگشتش از آمریکا جشن ازدواجمان را برگزار کنیم . سال 1354 و پس از بازگشتش در شهرستان محلات ازدواج کردیم و به پایگاه بوشهر منتقل شدیم . آن زمان هم بیشتر اوقات را تنها بودم .. علی عاشق کارش بود و تقریباً تمام وقتش در محل کار می گذشت .. افشین پسرم و تنها یادگار علی ، در همین پایگاه رشد کرد .. علی اصرار می کرد که شرایط بیمارستان های تهران برای زایمان بهتر است . مدتی در تهران خانه عمویم میهمان شدم و تحت نظر پزشک بودم .آن روز ها علی در مسابقات تیراندازی ( گانری ) که در مشهد برگزار می شد شرکت داشت و وقت نداشت که حتی برای یک روز به تهران بیاید .اما هر شب رأس ساعت 8 با من تماس می گرفت .. روزی به او گفتم : « علی جان ، امروز دکتر بیگدلی به من گفت که باید پانزده روز دیگر منتظر فرزندمان بمانیم » اما هنوز حرفم تمام نشده ، تلفن منزل عمو قطع شد . هیچ راه دیگری هم برای ارتباط نبود .. قطعی تلفن به درازا کشید . چند روز بود هیچ خبری از هم نداشتیم. تولد تنها یادگار علی صبحدم راهی بیمارستان شدم . به محض آمدن به بیمارستان و معاینه من دستور داد که مرا فوراً به اتاق زایمان ببرند .همان روز تلفن خانه ی عمو وصل شد .. بلافاصله علی تماس گرفت زن عمویم به علی گفته بود : فریده برای وضع حمل رفته بیمارستان. هنوز اتاق عمل نرفته بودم که علی با لباس خلبانی وارد بیمارستان شد ، او که فرسنگ ها از من فاصله داشت .با دیدنش بی اختیار گریه کردم . علی با لبخند مهربان همیشه اش گفت : فریده فکر کن چطور به دیدنت آمده ام ؟ با یک فروند هواپیمای شکاری اف – 5 با سرعت مافوق صوت ... ! ببین چقدر برایم عزیزی ! با صدای گریه نوزاد کوچکمان ، علی به تمام کادر پرستاری و بخش های مختلف بیمارستان گل و شیرینی هدیه داد .تا ساعت 3 بعد از ظهر هم در بیمارستان کنارم ماند . اما پس از آن گفت باید هواپیما را به پایگاه برسانم .پسر عزیزم افشین ششم مرداد ماه سال 1355 همزمان با نیمه شعبان به دنیا آمد . یکسال بعد هم ما به پایگاه دوم شکاری تبریز منتقل شدیم . سال 56 اولین سالی بود که عید نو را به همراه افشین کوچکمان جشن می گرفتیم .چند روز به سال نو مانده بود که روزی علی به من گفت :« فریده جان ! خیلی از دوستان و همکارانم در پایگاه هستند که به خاطر مسئولیت های کاری نمی توانند عید کنار خانواده شان باشند . اگر برایت زحمتی نیست همکاران مجردم را دعوت کنیم تا سال نو را با هم جشن بگیریم و آنان هم تنها نباشند » پیشنهادش را با آغوش باز پذیرفتم و درست یادم هست که تحویل سال آن زمان ساعت ده و نیم شب بود و ما کلی میهمان داشتیم.
آثار برجسته و تاثیر گذار شهدا و ایثارگران
فرزندم 4 ساله بود که جنگ شروع شد . با بمباران ناجوانمردانه فرودگاه مهرآباد توسط دشمن ، سراسیمه به پشت بام رفتیم و دود و آتش و جنگ را برای اولین بار به چشم دیدم . ساعتی از تجاوز دشمن به پایتخت نگذشته بود که علی سراسیمه به منزل آمد . نگران و آشفته بود .پرسیدم چی شده علی ؟ گفت جنگ شده ، جنگ ... به چندین پایگاه ایران حمله کرده اند .تعدادی از همکارانم هم شهید شده اند .ناگهان چیزی در دلم فرو ریخت .پرسیدم : حالا چی می شه ؟ او جواب داد : فقط باید برم ... التماس های کودکانه گرچه من به دلیل درک واقعیت مجبور به پذیرش این مأموریت مهم علی شده بودم اما افشین کوچکمان نمی توانست اجبار پدر خویش را دریابد .کودکم انگار که شومی حادثه ای را ، با قلب کوچکش حس کرده بود ، بی درنگ پاهای پدرش را محکم در آغوش گرفته بود و رها نمی کرد . هر چه تلاش می کردم او را از علی جدا کنم ، نمی توانستم .افشین همانطور اشک می ریخت و از پدرش می خواست که نرود و او را ترک نکند .چطور احساس کرده بود این آخرین بار است که پدر مهربان و دوست داشتنی اش را می بیند و صدای او را می شنود ؟ نمی دانم ... مادر بزرگ بیش از این تاب نیاورد و تلاش کرد با وعده و وعید دستان افشین را که دور پاهای پدر حلقه شده بود جدا کند اما نمی توانست ...سرانجام علی تسلیم شد و نشست . افشین را تنگ در آغوش گرفت و با بغضی پنهان گفت : افشین جان ، بابا می خواد بره اداره ... برات خوراکی بخره ... برات هواپیمای خوشکل بخره . هر چه که تو دلت خواست برات بیاره .. حالا بزار برم .. باشه بابایی ؟ زود برمی گردم با هم می ریم پارک . سرسره بازی .. ، باشه ؟ افشین نگاه کنجکاوش را چرخاند و با اخم گفت :هواپیما نمی خوام خودم دارم . پارک نمی خوام . نرو ! علی رویش برگرداند تا من و مادر قطره های شفاف اشک را روی صورتش نبینیم ..مادر بزرگ این بار افشین را محکم در آغوش گرفت و علی در چشم به هم زدنی ناپدید شد .. صدای گریه افشین ، در میان هق هق من و مادر گم شده بود ..پاییز سرد و غمگین آنقدرها هم ما را منتظر نگذاشت و در یکم آبان ماه این سال ( 59 ) خبر پرواز بی بازگشت علی از طریق همرزمان خلبانانش به ما اطلاع داده شد .
آثار برجسته و تاثیر گذار شهدا و ایثارگران
زندگینامه: خلبان شهید سید علی اقبالی دوگاهه سید علی اقبالی دوگاهه هفتم مهرماه 1326 در محله دوگاهه پایین‌بازار رودبار در خانواده‌ مذهبی و متدین به دنیا آمد. وی پس از گذراندن دوران کودکی برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در دبیرستان امیرکبیر به ادامه تحصیل پرداخت و توانست از این دبیرستان مدرک تحصیلی دیپلم را اخذ کند. اقبالی دوگاهه در 13 آذرماه 1346 به استخدام نیروی هوایی درآمد و پس از طی آموزش‌های نظامی و موفقیت در آزمون‌های زبان انگلیسی، مهارت‌های فنی و تخصصی، انجام دوره‌های پرواز و پرواز مقدماتی با هواپیمای پاپ و اف-33 در دانشکده پرواز در 25 مرداد 1347 برای تکمیل دوره خلبانی و پرواز با هواپیماهای پیشرفته جت شکاری به همراه دو نفر از دانشجویان به پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت آریزونای آمریکا اعزام شد. وی پس از بازگشت از این دوره آموزشی در چهارم بهمن 1348 به عنوان افسر خلبان شکاری تاکتیکی فعالیت خود را آغاز کرد. اقبالی ‌دوگاهه در سال 1354 ازدواج کرد و ثمره این ازدواج یک پسر به نام «افشین» یکی از پزشکان حاذق کشور و از افتخارهای ایران اسلامی است.